Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 128 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
debt burden
U
بار بدهی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
national debt burden
U
بار قرضه ملی
Other Matches
burden
U
هزینه سربار
burden
U
بار کردن به اندازه فرفیت
burden
U
مخلوط کردن بار
burden
U
تحمیل کردن
burden
U
هزینه عمومی
burden
U
سنگین بارکردن
burden
U
بار
burden
U
وزن
burden
U
گنجایش
burden
U
طفل دررحم
burden
U
بارمسئولیت
burden
U
بارکردن تحمیل کردن
A heavy burden.
U
بارگران
burden of proof
U
وفیفه اثبات
burden of proof
U
مسئوولیت اثبات ادعا
tax burden
U
بار مالیاتی
burden of taxation
U
بار مالیاتی
beast of burden
U
مال
burden balance
U
تعادل بار
burden of proof
U
بار اثبات
to shift a burden
U
کاری رابدوش دیگری گذاشتن
dependency burden
U
بار تکفل
beast of burden
U
حیوان باربری
the burden of proof rests with
U
اثبات ادعا بر عهده مدعی است
blast furnace burden
U
بار کوره بلند
excess burden of taxation
U
بار اضافی مالیات
producers burden of tax
U
بار مالیات تولید کنندگان سهم تولید کنندگان از مالیات
shift of tax burden
U
انتقال بار مالیات
A light burden soon reaches home .
<proverb>
U
بار سبک زود به منزل مى رسد .
the burden of proof rests with claimant
U
البینه علی المدعی
the burden of proof rests of claimant
U
بار اثبات بر عهده شاکی است
in debt
U
بدهکار
the d. of a debt
U
پرداخت بدهی
to get into debt
U
وام پیداکردن
to be in debt
U
بدهی داشتن
to be in debt
U
مقروض بودن
to get into debt
U
بدهی پیداکردن
to get into debt
U
بدهکارشدن
debt
U
قرض
debt
U
غین
debt
U
بدهی
debt
U
بدهکاربودن
debt
U
بدهی داشتن
debt
U
وام
debt
U
قصور
debt
U
دین
run in debt
U
قرض بهم رساندن
public debt
U
بدهی دولت
net debt
U
بدهی خالص
oxygen debt
U
بدهی اکسیژن
oxygen debt
U
وام اکسیژن
passive debt
U
وام بی بهره
payment of a debt
U
اداء دین
payment of an debt
U
وفاء دین
preferential debt
U
دین ممتازه
present debt
U
دین حال
private debt
U
بدهی خصوصی
debt forgiveness
U
صرف نظر از بدهکاری
proof of debt
U
دلیل طلب
proof of debt
U
سندی که از طرف بستانکار شخص ورشکسته یامتوفی یا شرکت در حال تصفیه ارائه میشود
public debt
U
قرضه عمومی
specialty debt
U
تعهدات مستند به اسناد رسمی
debt perpetrator
U
خطاکار در بدهی
debt perpetrator
U
مرتکب بدهی
debt cut
U
صرف نظر از بدهکاری
debt relief
U
بخشش بدهکای
to run into debt
U
قرض بالا آوردن
debt forgiveness
U
بخشش بدهکای
debt cut
U
بخشش بدهکای
debt rescheduling
U
تجدید نظر در شرایط وام
To be up to ones ears in debt.
U
تا خرخره درقرض بودن
verification of debt
U
تشخیص مطالبات
To be in debt up to ones ears.
U
غرق بدهی بودن
debt relief
U
صرف نظر از بدهکاری
bad debt
U
طلب لاوصول حساب ذخیرهای که برای جبران مطالبات لاوصول نگهداری میشود
debt collector
U
کارگزاروصول طلب
debt enforcement
U
درخواست طلب وصول
debt finance
U
افزایش سرمایه از طریق فروش سهام تامین محل برای پرداخت قروض و دیون
debt limit
U
حداکثر مبلغی که یک واحددولتی میتواند مدیون گردد وبیش از ان مجاز نیست
debt of honour
U
وام شرافتی
debt of honour
U
بدهی که پرداخت ان به خوش حسابی بدهکار بستگی دارد
debt of nature
U
مرگ
debt of nature
U
اجل
debt of record
U
دین قانونی
debt collector
U
وصول کننده طلب
debt balance
U
مانده بدهکار
debt advice
U
اعلامیه بدهکار
bad debt
U
طلب غیر قابل وصول
acknowladgement of debt
U
قبول بدهی
acknowledgement of debt
U
اقرار به بدهی
an active debt
U
بدهی با ربح
arrears of debt
U
دیون معوقه
attachment of debt
U
توقیف طلب
consolidated debt
U
بدهی یک کاسه شده
crown debt
U
وام بدولت
crown debt
U
طلب دولتی بستانکاری دولتی
debt of record
U
بدهی قانونی record of court محکوم به
debt outstanding
U
وام معوقه
debt service
U
پرداخت اصل و فرع
good debt
U
طلب وصول شدنی
immersed in debt
U
فرو رفته در فرض
immersed in debt
U
گرفتاربدهی
indgement debt
U
محکوم به
judgment debt
U
محکوم به مالی
judgement debt
U
محکوم به
judgement debt
U
دادخواسته
national debt
U
قرضه ملی
national debt
U
بدهی ملی
national debt
U
قرض ملی
funded debt
U
وامی که دربرابران وجوهی رااختصاص داده باشند
funded debt
U
وام تنخواه دار
deep in debt
U
تا گردن زیر بدهی
up to the eyes in debt
U
تا گردن زیر بدهی
debt discount
U
تفاوت ارزش اسمی بدهی واصل مبلغ
execution for debt
U
اقدام برای طلب وصول
floating debt
U
بدهی متغیر
discharging from an obligation or a debt
U
ابراء ذمه
simple content debt
U
دین ناشی از قرارداد شفاهی
To be in the red . To contract a debt .
U
قرض بالاآوردن
debt income ratio
U
نسبت قروض به درامد ملی
to pay off a debt
[mortgage]
U
بدهی
[رهنی]
را قسطی پرداختن
i paid the debt plus interest
U
بدهی را با بهره ان دادم
debt collecting agency
U
نماینده وصول مطالبات
debt collection for realisation
U
property pledged of وصول طلب با نقد کردن وثیقه
Better to go to bed supperless than to rise in debt.
<proverb>
U
گرسنه خوابیدن بهتر است تا در قرض بیدار شدن.
debt due at a future time
U
دین موجل
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com