Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 153 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
debt advice
U
اعلامیه بدهکار
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
advice
نظر
advice
U
اندرز
advice
U
رایزنی
advice
صوابدید
advice
U
مصلحت
advice
U
پند
advice
U
نصیحت
advice
U
اطلاع
advice
U
ابلاغیه
e. advice
U
نظر متخصص
advice
U
خبر
advice
U
مشورت
advice
U
عقیده
advice
U
اعلامیه
to ask somebody's advice
U
با کسی مشورت کردن
My advice is ...
U
پیشنهاد من این است ...
advice
آگاهی
to ask somebody's advice
U
از کسی نظر خواستن
pieces of advice
U
مشورتها
pieces of advice
U
اندرزها
[piece of ]
advice
U
پند
[piece of ]
advice
U
نصیحت
pieces of advice
U
پندها
pieces of advice
U
آگاهیها
[piece of ]
advice
U
آگاهی
[piece of ]
advice
U
مشورت
[piece of ]
advice
U
اندرز
The best advice is, not to give any
<idiom>
U
بهترین اندرز ندادن آن است
seeking advice
U
matter religious or alegal on
to seek advice
U
مشورت کردن
to seek advice
نظر خواستن
to take medical advice
U
دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
To act on an advice .
پند و اندرزی را بکار بستن
letter of advice
آگهی
legal advice
U
مشورت یا نظر قضایی
On my doctors advice.
U
بنا به توصیه پزشکم
i was benefited by his advice
U
از اندرز او سود بردم
i profited by his advice
از نظر او استفاده کردم
i profited by his advice
U
از پند
follow my advice
پند مرا گوش گیرید
to take medical advice
U
با پزشک مشورت کردن
seeking advice
U
استفتاء
advice note
U
دستورپیش پرداخت
advice code
U
کد قراردادی
advice code
U
کد قراردادی مخصوص ارسال اماد
advice note
U
حواله پیش پرداخت
advice note
U
یادداشت اطلاع
advice of fate
U
اعلام وضعیت
allotment advice
U
پیشنهاد تخصیص حقوق یاپرسنل پیشنهاد سهمیه بندی حقوق یا پرسنل
a piece of advice
U
یک راهنمایی
credit advice
U
اعلامیه بستانکار
He takes my advice. He listens to me.
U
از من حرف شنوایی دارد
a quick word of advice
U
یک راهنمایی کوچک
to obtain legal advice
U
مشاوره حقوقی دریافتن
Citizens' Advice Bureau
U
دفترمشاوره
What advice would you give to someone starting up in business?
U
چه توصیه ای شما به کسی که کسب و کار راه می اندازد می کنید؟
in debt
U
بدهکار
debt
U
قرض
debt
U
دین
debt
U
قصور
debt
U
بدهکاربودن
to get into debt
U
بدهکارشدن
debt
U
وام
to be in debt
U
بدهی داشتن
debt
U
بدهی
the d. of a debt
U
پرداخت بدهی
to be in debt
U
مقروض بودن
to get into debt
U
بدهی پیداکردن
debt
U
بدهی داشتن
to get into debt
U
وام پیداکردن
debt
U
غین
verification of debt
U
تشخیص مطالبات
To be in debt up to ones ears.
U
غرق بدهی بودن
To be up to ones ears in debt.
U
تا خرخره درقرض بودن
to run into debt
U
قرض بالا آوردن
debt perpetrator
U
مرتکب بدهی
debt relief
U
صرف نظر از بدهکاری
debt forgiveness
U
صرف نظر از بدهکاری
debt cut
U
صرف نظر از بدهکاری
debt relief
U
بخشش بدهکای
debt forgiveness
U
بخشش بدهکای
debt perpetrator
U
خطاکار در بدهی
debt rescheduling
U
تجدید نظر در شرایط وام
debt cut
U
بخشش بدهکای
acknowladgement of debt
U
قبول بدهی
debt of honour
U
وام شرافتی
debt of honour
U
بدهی که پرداخت ان به خوش حسابی بدهکار بستگی دارد
debt of nature
U
مرگ
debt of nature
U
اجل
debt of record
U
دین قانونی
debt of record
U
بدهی قانونی record of court محکوم به
debt outstanding
U
وام معوقه
debt service
U
پرداخت اصل و فرع
deep in debt
U
تا گردن زیر بدهی
up to the eyes in debt
U
تا گردن زیر بدهی
execution for debt
U
اقدام برای طلب وصول
floating debt
U
بدهی متغیر
funded debt
U
وام تنخواه دار
funded debt
U
وامی که دربرابران وجوهی رااختصاص داده باشند
debt limit
U
حداکثر مبلغی که یک واحددولتی میتواند مدیون گردد وبیش از ان مجاز نیست
debt finance
U
افزایش سرمایه از طریق فروش سهام تامین محل برای پرداخت قروض و دیون
acknowledgement of debt
U
اقرار به بدهی
an active debt
U
بدهی با ربح
arrears of debt
U
دیون معوقه
attachment of debt
U
توقیف طلب
consolidated debt
U
بدهی یک کاسه شده
crown debt
U
وام بدولت
crown debt
U
طلب دولتی بستانکاری دولتی
debt balance
U
مانده بدهکار
debt burden
U
بار بدهی
debt collector
U
وصول کننده طلب
debt collector
U
کارگزاروصول طلب
debt discount
U
تفاوت ارزش اسمی بدهی واصل مبلغ
bad debt
U
طلب لاوصول حساب ذخیرهای که برای جبران مطالبات لاوصول نگهداری میشود
debt enforcement
U
درخواست طلب وصول
good debt
U
طلب وصول شدنی
net debt
U
بدهی خالص
public debt
U
بدهی دولت
public debt
U
قرضه عمومی
proof of debt
U
سندی که از طرف بستانکار شخص ورشکسته یامتوفی یا شرکت در حال تصفیه ارائه میشود
proof of debt
U
دلیل طلب
private debt
U
بدهی خصوصی
oxygen debt
U
بدهی اکسیژن
oxygen debt
U
وام اکسیژن
passive debt
U
وام بی بهره
payment of a debt
U
اداء دین
payment of an debt
U
وفاء دین
present debt
U
دین حال
run in debt
U
قرض بهم رساندن
preferential debt
U
دین ممتازه
national debt
U
قرض ملی
immersed in debt
U
فرو رفته در فرض
immersed in debt
U
گرفتاربدهی
indgement debt
U
محکوم به
judgment debt
U
محکوم به مالی
judgement debt
U
محکوم به
specialty debt
U
تعهدات مستند به اسناد رسمی
judgement debt
U
دادخواسته
national debt
U
قرضه ملی
national debt
U
بدهی ملی
bad debt
U
طلب غیر قابل وصول
simple content debt
U
دین ناشی از قرارداد شفاهی
debt collecting agency
U
نماینده وصول مطالبات
discharging from an obligation or a debt
U
ابراء ذمه
to pay off a debt
[mortgage]
U
بدهی
[رهنی]
را قسطی پرداختن
national debt burden
U
بار قرضه ملی
To be in the red . To contract a debt .
U
قرض بالاآوردن
debt income ratio
U
نسبت قروض به درامد ملی
i paid the debt plus interest
U
بدهی را با بهره ان دادم
debt collection for realisation
U
property pledged of وصول طلب با نقد کردن وثیقه
Better to go to bed supperless than to rise in debt.
<proverb>
U
گرسنه خوابیدن بهتر است تا در قرض بیدار شدن.
debt due at a future time
U
دین موجل
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com