Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
dead spot
U
منطقه ساکت
dead spot
U
نقطه خنثی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
on the spot
<idiom>
U
درشرایط سخت ونا امیدکنندهای
spot
U
جا
spot
U
مشاهده کردن گلوله ها
spot
U
پیداکردن محل نقاط با دیدبانی دیدبانی کردن
spot
U
در محل
spot
U
درجا
spot
U
کشف کردن دیدن
spot
U
تشخیص دادن
spot
U
بجااوردن
spot
U
فوری
spot
U
کشف کردن اماده پرداخت
spot
U
باخال تزئین کردن درنظرگرفتن
spot
U
لکه دارشدن
spot
U
تنظیم تیر کردن
spot
U
کمان
spot-on
U
دقیقا صحیح
in a spot
<idiom>
U
درمشکل قرار داشتن
up on the spot
U
فی المجلس مقدا بی درنگ
on-the-spot
U
فی المجلس
on-the-spot
U
نقدا"
on the spot
U
فی المجلس
on the spot
U
نقدا"
spot
U
لکه موضع
spot
U
به طور نقد
spot
U
نقدا"
spot
U
کمک به ژیمناست درحال انجام حرکت
spot
U
لکه دارکردن
spot
U
زمان مختصر لحظه
spot
U
مسافت یابی کردن
spot
U
نقطه
spot
U
خال
spot
U
مکان
spot
U
محل
spot
U
لکه لک
spot
U
موضع
spot
U
[لکه دار شدن فرش در اثر مواد رنگی و شمیایی]
spot transaction
U
معامله نقدی
spot weld
U
خال جوش
spot weld
U
نقطه جوش دادن
spot weld
U
اتصال نقطه جوش
spot welding
U
نقطه جوش
spot welding
U
جوشکاری نقطهای
spot welding
U
جوش نقطهای
spot test
U
ازمایش فوری
spot shot
U
ضربه به گویی که در نقطه معین گذاشته شده
spot sale
U
فروش نقدی وتحویل فوری کالای موردمعامله
spot sale
U
فروش نقد
spot report
U
گزارش مشاهدات یا گزارش فوری از تحقیقات محلی
spot repair
U
تعمیر در محل
spot repair
U
تعمیر در جا
spot rate
U
نرخ فروش نقدی
spot price
U
قیمت تمام شده
succeeding spot
U
نقطه بعدی که توپ باید انجابه زمین گذاشته شود
sweet spot
U
قسمت مرکزی راکت یا چوب
trouble spot
U
کشوریکهدائمادرحالدرگیریونزاعباشد
pain spot
U
نقطه درد
face off spot
U
هرکدام از 9 نقطه مخصوص رویارویی
high spot
U
جذابترین لذتبخشترین
black spot
U
جادهباآمارتصادفبالا
handicap spot
U
مهرهتعادلی
centre spot
U
خالوسط
yellow spot
U
نقطه زرد
water spot
U
واتراسپات
water spot
U
گردباد دریایی
face off spot
U
نقطه رویارویی
warm spot
U
نقطه گرماگیر
warm spot
U
اندامها و مراکزاحساس گرما در پوست
flying spot
U
لکه نورتند رو
unpainted spot
U
تکه رنگ نشده هنگام رنگ کردن
He was kI'lled on the spot.
U
جابجا کشته شد
spot price
U
بهای جنس در معامله نقدی
light spot
U
نقطه نور
light spot
U
نقطه منور
long spot
U
موضع گیری توپگیری مستقیما" پشت سر محافظ میله ها
penalty spot
U
نقطه پنالتی
spot cash
U
پول نقد
previous spot
U
نقطهای که توپ در اخرین باروارد بازی شده
pyramid spot
U
نقطه روی میز اسنوکر یابیلیارد انگلیسی میان فاصله نقطه مرکزی و وسط لبه بالایی میز
soft spot
U
شولات
spot footing
U
پی مجزا
soft spot
U
ناحیه نشست
spot ball
U
گویی که از نقطه معین هدف ضربه با گوی اصلی بیلیاردقرار می گیرد
spot bowler
U
بازیگری که بجای نشانه گیری به میلههای بولینگ بجای معینی روی مسیرهدفگیری میکند
spot cash
U
پرداخت نقدی
spot distortion
U
اغتشاش نقطه
spot elevation
U
ارتفاع تعیین شده
spot elevation
U
نقطه ارتفاع معلوم روی نقشه
landing spot
U
نقطه فرود
head spot
U
نقطهای بین نقطه وسط وکناره شروع بیلیارد
spot price
U
قیمت برای فروش فوری
spot price
U
قیمت نقدی
spot pass
U
پاسی که بجای فرستادن به بازیگر به نقطه معینی فرستاده میشود
spot pass
U
پاس غیرمستقیم
spot net
U
شبکه مخابراتی دیدبان یادیدبانی
spot market
U
بازار معاملات نقدی
spot market
U
بازار نقدی
spot map
U
کروکی تصادف یا کروکی مشاهدات بازرس
spot lamp
U
لامپ با نورمتمرکز
spot lamp
U
لامپ موضعی
spot kick
U
ضربه کاشته
spot grading
U
صافسازی
spot goods
U
کالاهای اماده تحویل
spot goods
U
کالاهای موجود
focal spot
U
کانون
foot spot
نقطه ای بین نقطه مرکزی و وسط جداره عقبی میز بیلیارد
spot of enforcement
U
نقطه پنالتی
hit the spot
<idiom>
U
نیروی تازه وارد کردن
beauty spot
U
خال کوچک
spot checks
U
مقابله موضعی
cathode spot
U
لکه کاتدی
spot check
U
بازدید در محل
cash spot
U
نقد فوری
balkline spot
U
نقطه مرکزی خط عرضی روی میز بیلیارد
spot checks
U
بطور چند در میان ازمودن
spot checks
U
سرسری وبا عجله رسیدگی کردن
spot checks
U
بازدید در محل
spot checks
U
بررسی موضعی
touch spot
U
ناحیه بساوشی
hot spot
U
نقاط خطرناک یا خیلی خطرناک در منطقه الوده به مواد رادیواکتیو اتمی
hot spot
U
نقطه داغ
air spot
U
تنظیم تیربا دیدبانی هوایی
air spot
U
تنظیم تیر توپخانه با استفاده از دیدبانی هوایی
advertising spot
U
فیلم تبلیغاتی
beauty spot
U
خال
spot check
U
سرسری وبا عجله رسیدگی کردن
cold spot
U
نقطه سرماگیر
blind spot
U
نقطه کور
spot check
U
مقابله موضعی
spot check
U
بررسی موضعی
beauty spot
U
خال زیبایی
soft spot for someone/something
<idiom>
U
احساسات تندوتیز داشتن
tight spot
<idiom>
U
شرایط سخت
billiard spot
U
نقطه مخصوص گوی قرمزروی میز بیلیارد انگلیسی
blind spot
U
نقطه ضعف
spot check
U
بطور چند در میان ازمودن
Johnny-on-the-spot
<idiom>
U
center spot
U
نقطه مرکزی بیلیارد انگلیسی
great white spot
U
لکه سفید بزرگ
flying spot scanner
U
پوینده لکهای تند رو
kicks from the penalty spot
U
شوت از نقطه پنالتی
spot welding electrode
U
الکترود جوشکاری نقطهای
spot welding machine
U
دستگاه جوش نقطهای
great red spot
U
لکه سرخ بزرگ
This is an ideal spot for picnics .
U
اینجا برای پیک نیک ماه است
spot pattern test
U
ازمون طرح نقطه ها
baulk line spot
U
نقطهخطمرز
bridge spot weld
U
جوشکاری نقطهای
center face off spot
U
نقطه شروع در مرکز دایره میانی
center ice spot
U
نقطه شروع در مرکز دایره میانی
white spot ball
U
مکانتوپسفید
single row spot welding
U
جوشکاری نقطهای سری
double row spot welding
U
جوشکاری نقطهای زنجیرهای جوشکاری نقطهای دوردیفه
dead as a d.
U
بکلی مرده
dead
U
ساکن
dead and gone
<idiom>
U
هفت کفن پوسانده
dead even
U
دقیقا برابر
dead even
U
کاملا مساوی
dead
U
مات
dead
U
منسوخ کهنه
dead
U
بی پتانسیل
dead
U
دوره زمانی بین دو رویداد که هیج اتفاقی نمیافتد برای اطمینان از اینکه باهم برخورد نخواهند داشت
dead
U
کلیدهای صفحه کلید که باعث رویدادن یک عمل می شوند مثل Shift
dead
U
دستوربرنامه کار یا خطایی که باعث توقف برنامه بدون بهبود میشود
dead
U
آنچه کار نمیکند. کامپیوتر یا قطعهای که کار نمیکند
dead
U
[چوبکاری بدون ویژگی خاصی]
dead
U
مسکوت
dead
U
مرده
dead
U
توپ کم جان
dead
U
گوی بولینگ ضعیف
dead
U
مهجور
dead
U
بی حس
dead against
U
درست مقابل
dead
U
متوفی
from the dead
U
ازمیان مردگان
dead air
U
هوای راکد
dead tired
<idiom>
U
خیلی خسته واز پا افتاده
dead type
U
حروف پخش کردن
dead water
U
مانداب
dead volume
U
حجم مرده
dead valley
U
خشکرود
dead wire
U
سیم بی برق
dead zone
U
زاویه بیروح
the dead of winter
U
چله زمستان
playing dead
U
مرده نمایی
it is not true that he is dead
U
اینکه میگویند مرده است حق ندارد
dead type
U
حروف پخشی
half dead
U
نیم جان
to cut somebody dead
<idiom>
U
به کسی عمدا بی محلی کردن
[اصطلاح روزمره]
dead-light
U
پنجره ثابت
The battery is dead.
باتری تمام شده است.
Speak well of the dead .
<proverb>
U
پشت سر مرده بد نگو.
ye living and the dead
U
زندگان و مردگان
dead bolt
U
زبانهگوی
dead duck
U
آنچهشانسزندگیو موفقیتندارد
over one's dead body
<idiom>
U
هرگز
Never!over my dead body .
U
صد سال سیاه ( هر گه ؟ابدا" )
He is not dead by any chance , is he ?
U
نکند مرده باشد ؟
dead ahead
<idiom>
U
درست درپشت ،قبل
dead as a doornail
<idiom>
U
کاملا مرده
dead center
<idiom>
U
کاملا وسط
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com