Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
connect time
U
زمان اتصال
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
connect
U
اتصال دادن متصل کردن مربوط کردن
connect
U
ضربه کارساز
connect
U
ارتباط رخها
connect
U
مدت زمانی که کاربر دارد یک سیستم محاورهای میشود
connect
U
وضعیت یک مودم برای ارسال داده روی یک خط ارتباطی
connect
U
هزینه در واحد دقیقه برای ارتباط داشتن با کامپیوتر راه دور
connect
U
اتصال دو نقط ه مدار یا شبکه ارتباطی
connect through
U
از وسط اتصال دادن
connect
U
ضربه موفق در پایگاه دوم
connect
U
حرکت موفقیت امیز
connect
U
متصل کردن
connect
U
بستن
connect
U
مربوط کردن
connect
U
وصل کردن
connect
U
پیوستن
to connect
[to]
U
وصل کردن
[به]
connect node
U
کد اتصال
connect in series
U
بطور سری اتصال دادن
to connect with a flight
U
به پرواز
[دیگری]
وصل شدن
connect in parallel
U
بطور موازی اتصال دادن
Do the trains connect?
U
[خط]
قطارها به هم اتصال دارند؟
[برای عوض کردن قطار]
to connect to frame
U
اتصال به بدنه
direct connect modem
U
مدم اتصال مستقیم
I'll let you know when the time comes ( in due time ) .
U
وقتش که شد خبر میکنم
time will tell
U
در آینده معلوم می شود
two-two time
U
نتدودوم
any time
<adv.>
U
هر بار
time out
U
ساعت غیبت کارگر
at the same time
U
در عین حال
at the same time
U
در ان واحد
at the same time
U
ضمنا"
It's time
U
وقتش رسیده که
time is up
U
وقت گذشت
f. time
U
روزهای تعطیل دادگاه
any time
<adv.>
U
درهمه اوقات
at any time
<adv.>
U
درهمه اوقات
any time
<adv.>
U
همیشه
at any time
<adv.>
U
همیشه
at this time
<adv.>
U
درحال حاضر
[عجالتا]
[اکنون ]
[فعلا]
take your time
U
عجله نکن
from time to time
U
گاه گاهی
behind time
U
بی موقع
behind time
U
دیر
at a specified time
U
در وقت معین یا معلوم
from time to time
U
هرچندوقت یکبار
one-time
U
قبلی
one-time
U
پیشین
all-time
U
بالا یا پایینترین حد
all-time
U
همیشگی
time after time
<idiom>
U
مکررا
at any time
<adv.>
U
هر بار
time out
U
معتبر نبودن پس از یک دوره زمانی
time out
U
مهلت
time out
U
تایم
time out
U
وقفه فاصله
one-time
U
سابق
from this time forth
U
ازاین ببعد
three-four time
U
نت
four-four time
U
چهارهچهارم
time in
U
ادامه بازی پس از توقف
for the time being
U
عجالت
against time
U
رکوردگیری
against time
U
تایم گیری
from this time forth
U
ازاین پس
There is still time before I go.
U
هنوز وقت هست تا اینکه من راه بیفتم.
from this time forth
U
زین سپس
time out
U
ایست
mean time
U
ساعت متوسط
all the time
<idiom>
U
به طور مکرر
do time
<idiom>
U
مدتی درزندان بودن
for the time being
<idiom>
U
برای مدتی
from time to time
<idiom>
U
گاهگاهی
have a time
<idiom>
U
به مشکل بر خوردن
have a time
<idiom>
U
زمان خوبی داشتن
At the same time .
U
درعین حال
all-time
U
بیسابقه
keep time
<idiom>
U
زمان صحیح رانشان دادن
keep time
<idiom>
U
نگهداری میزان و وزن
on time
<idiom>
U
سرساعت
about time
<idiom>
U
زودتراز اینها
Once upon a time .
U
یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان )
mean time
U
زمان متوسط
down time
U
مرگ
Our time is up .
U
وقت تمام است
down time
U
زمان تلف
down time
U
زمان توقف
down time
U
زمان بیکاری
down time
U
وقفه
down time
U
زمان تلفن شده
down time
U
مدت از کار افتادگی
One by one . One at a time .
U
یک یک ( یکی یکی )
What time is it?What time do you have?
U
ساعت چند است
take off (time)
<idiom>
U
سرکار حاضر نشدن
since that time. thereafter.
U
ازآن زمان به بعد (ازاین پس )
out of time
U
بیموقع
out of time
U
بیگاه
some other time
U
دفعه دیگر
[وقت دیگر]
at another time
U
در زمان دیگری
out of time
U
بیجا
many a time
U
بارها
many a time
U
چندین بار
There is yet time.
U
هنوز وقت هست.
one at a time
U
یکی یکی
once upon a time
U
یکی بودیکی نبود
take one's time
<idiom>
U
انجام کاری بدون عجله
off time
U
وقت ازاد
time out
<idiom>
U
پایان وقت
while away the time
<idiom>
U
زمان خوشی را گذراندن
off time
U
مرخصی
in no time
<idiom>
U
سریعا ،بزودی
in time
<idiom>
U
قبل از ساعت مقرر
old time
U
قدیمی
on time
U
مدت دار
once upon a time
U
روزی
once upon a time
U
روزگاری
What have you been up to this time?
U
حالا دیگر چه کار کردی ؟
[کاری خطا یا فضولی]
in the time to come
U
اینده
time
U
انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
time
U
ثیر قرار میدهد
time
U
سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
time
U
ایجاد پشتیبان خودکار پس از یک مدت زمانی یا در یک زمان مشخص در هر روز
time
U
خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
time
U
تا نتیجه در صفحه فاهر شود.2-سرعتی که سیستم به درخواستی پاسخ میدهد
time
U
1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
time
U
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
time
U
زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
time
U
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time
U
سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند
time
U
زمانی که طول می کشد تا دیسک چرخان پس از قط ع برق می ایستد
time
U
آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
in time
U
بموقع
in time
U
بجا
some time or other
U
یک روزی
some time or other
U
یک وقتی
she is near her time
U
وقت زاییدنش نزدیک است
some time
U
مدتی
some time
U
یک وقتی
time
U
روش ترکیب چندین سیگنال به یک سیگنال ترکیبی سریع , هر سیگنال ورودی الگوبرداری میشود و نتیجه ارسال میشود , گیرنده سیگنال را مجدداگ می سازد
time
U
TIفرمان E
time
U
اندازه گیری زمان یک عملیات
time
U
زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
time
U
زمانی که جمع کننده عمل جمع را انجام میدهد
time
U
زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
time
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time
U
به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
time
U
وقت قرار دادن برای
time
U
وقت معین کردن
time
U
مدت
time
U
عهد
time
U
مدروز
time
U
ایام
time
U
زمانه
time
U
هنگام
time
U
فرصت مجال
time
U
گاه
time
U
زمان
time
U
وقت
time
[s]
<adv.>
U
بار
time
[s]
<adv.>
U
دفعه
time
U
متقارن ساختن
time
U
مرورزمان را ثبت کردن
time
U
دفعه وقت چیزی رامعین کردن
time
U
فرصت موقع
time
U
فرصت
time
U
تایم
time
U
ساعتی
time
U
زمانی موقعی
even time
U
دویدن 001 یارد معادل 5/19متر در01 ثانیه
to keep time
U
موزون خواندن یارقصیدن یاساز زدن یاراه رفتن وفاصله ضربی نگاه داشتن
just in time
U
درست بموقع
two time
U
دو حرکت ساده
just in time
U
روشی درتدارک مواد که در ان کالاهای مورد نظر درست در زمان نیاز دریافت میشود
what is the time?
U
چه ساعتی است
what time is it?
U
چه ساعتی است
to know the time of d
U
هوشیاربودن
to d. a way one's time
U
وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
time and again
U
بکرات
time
U
روزگار
up time
U
زمان بین وقتی که وسیله کار میکند و خطا ندارد.
to know the time of d
U
اگاه بودن
there is a time for everything
U
هرکاری وقتی
time and again
U
چندین بار
there is a time for everything
U
دارد
what is the time?
U
وقت چیست
for the first
[last]
time
U
برای اولین
[آخرین]
بار
in the time to come
U
در
in the mean time
U
ضمنا
specified time
U
وقت معین
i time
U
time Instruction
in no time
U
خیلی زود
it is time i was going
U
وقت رفتن من رسیده است
time waisting
U
تلف کردن وقت
to have plenty of time
U
وقت کافی داشتن
time utility
U
استفاده از زمان
transfer time
U
زمان انتقال
time trouble
U
ضیق وقت
transfer time
U
مدت انتقال
time score
U
نمره زمانی
time preference
U
رجحان زمانی
time quantum
U
ذره زمانی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com