English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 83 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
conference terms U شرایط کنفرانس
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
It is for the Court to fix the terms. [ The terms are a matter for the Court to fix.] U این مربوط به دادگاه می شود که شرایط را تعیین کند.
conference U انجمن باشگاهها
conference U موتمر
conference U ملاقات با افراد برای بحث در مورد یک مشکل
conference U سخنرانی
conference U مشاوره
conference U کنگاش
conference U گفتگو مذاکره
conference U همرایزنی
conference U کنفرانس
conference centre U مرکزکنفرانس
video conference U کنفرانسیکهافرادشرکتکنندهدرآنبهفواصلدورازهمحضوردارندوبااستفادهازتجهیزاتتصویریوشنیداریباهمدرارتباطهستند
yalta conference U م تشکیل یک سازمان جهانی برای صلح و امنیت جهان تاکید و بر پارهای تصمیمات دیگر که قبلا" در منشوراتلانتیک به ان اشاره شده بودتاکید شد
shipping conference U کنفرانس کشتیرانی
in the press conference U در مصاحبه مطبوعاتی
conference circuit U اتصال پیشنهادی
conference call U دعوت به سخنرانی
closed conference U نشست مسدود
conference circuit U مدارپیشنهادی
peace conference U کنفرانس صلح
news conference U مصاحبه و کنفرانس مطبوعاتی
press conference U مصاحبه مطبوعاتی
closed conference U گردهمایی محرمانه
The conference is scheduled for bahman 20 . U کنفرانس قرار است 20 بهمن تشکیل شود
conference freight rate U نرخ مشترک شرکتهای کشتیرانی
dumbarton oaks conference U شوروی و چین ضمن مذاکراتی شالوده سازمان ملل متحد را ریختند
dumbarton oaks conference U کنفرانس "دومبارتون اکس " کنفرانس منعقده در ساختمان دومبارتون اکس واقع درواشنگتن به سال 4491 که طی ان دولتهای امریکا بریتانیا
main motion [at a party conference etc.] U دادخواست اصلی [در همایش حزبی و غیره]
world conference of computer in educatio U کنفرانس بین المللی اموزش کامپیوتر
it is a in terms U پرازاصطلاحات است اصطلاعات فراوان دارد
in terms of U برحسب
to come to terms U سازش یا موافقت پیداکردن
To come to terms with someone . U با کسی کنا رآمدن
come to terms <idiom> U به موافقت رسیدن
terms U شرایط
come to terms U سازش کردن
terms U ضوابط
perturbation [terms] U آشفته [در نظریه اختلال] [فیزیک]
popular terms U شرایطتودهای
scientific terms U شرایطعلمی
technical terms U شرایطدگرگونی
usual terms U شرایطمعمولی
delivery terms U نحوه تحویل
botanical terms U اصطلاحات گیاه شناسی
delivery terms U شرایط تحویل
We are not on speaking terms . U با هم قهر هستیم
We are on very friendly terms . U میانه ماخیلی گرم است
credit terms U شرایط اعتبار
contradiction in terms U تناقص لفظی
architectural terms U اصطلاحات معماری
settlement terms U شرایط پرداخت
implied terms U شرایط ضمنی
implied terms U شرایط تلویحی
settlement terms U شرایط تسویه
we are not on speaking terms U با هم حرف نمیزنیم با هم قهر هستیم
payment terms U شرایط پرداخت
nautical terms U اصطلاحات دریایی
mutual terms U شرایطی که بموجب ان دو تن بجای اینکه پول بدهند کارمیکند
mutual terms U شرایط متقابل
liner terms U شرایط خط کشتیرانی
landed terms U قیمت کالا به شرط تخلیه درمقصد
shipping terms U شرایط حمل
terms of shipment U شرایط حمل
terms of payment U شرایط پرداخت
terms and conditions U ضوابط و شرایط
terms of trade U شرایط مبادله
terms of trade U شرایط معامله
terms of trade U رابطه مبادله
the difference between the consecutive terms U اختلاف هر دو جمله متوالی [ریاضی]
I am on intimate terms with one of the ministers . U با یکی از وزراء نزدیک هستم
She is on familiar (intimate) terms with me. U با من رویش باز است
reasonableness of terms in contract U معقول بودن شرایط قرارداد
She is not well disposed towards me . She is not on particularly . fricndly terms with me . U با من میانه یی ( میانه خوبی ؟ میانه چندانی ) ندارد
terms and conditions of the credit U ضوابط و شرایط اعتبار
ink hard terms U اصطلاحات غلنبه که حاکی ازعلم فروشی باشد
international commercial terms (incoterm U اینکوترمز
sum of the terms of an infinite sequence U مجموع یک دنباله [ریاضی]
sum of the terms of an infinite sequence U سری [ریاضی]
To talk in contradictory terms. To contradict one self . U ضد ونقیض با من حرف زدن
international commercial terms (incoterm U قراردادهای تجارت بین الملل که بوسیله اتاق بازرگانی بین الملل تهیه شده است
To talk in measured terms . To talk slowly. U شمرده صحبت کردن
to buy something on a deferred payment plan [on a time payment plan] [on deferred terms] U چیزی را قسطی خریدن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com