Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
conditional order
U
سفارش مشروط
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
marching order
[travel order]
U
دستور پیشروی
[ارتش]
conditional
U
نقط های که پس از آن برنامه نویس میتواند به انتهای مجموعهای دستور جهش کند که البته بستگی به داده یا وضعیت برنامه دارد
conditional
U
دستور برنامه سازی که کنترل برنامه را طبق خروجی یک رویداد غیر مستقیم میکند
conditional
U
دستور برنامه سازی که جهش به بخشی از برنامه میکند در صورت برقراری شرطی
conditional
U
مین کننده وقوع چندین کار مشخص
conditional
U
فرآیندی که بستگی به نتیجه دیگری دارد
conditional
U
شرطی
conditional
U
مقید
conditional
U
مشروط
conditional
U
نامعلوم
conditional
U
مشروطه
conditional
U
شرطی منطقی
[ریاضی]
[منطقی]
conditional
U
معلق
conditional
U
موکول مقید
conditional race
U
مسابقه مشروط با ارابه
conditional branch
U
انشعاب شرطی
conditional sale
U
بیع شرط
bi conditional operation
U
عمل دوشرطی
conditional confession
U
اقرار مشروط
conditional contract
U
عقد مشروط
conditional breakpoint
U
نقطه انفصال شرطی
conditional probability
U
احتمال مشروط
conditional statement
U
حکم شرطی
conditional statement
U
دستور شرطی
conditional transfer
U
انتقال شرطی
material conditional
U
شرطی منطقی
[ریاضی]
[منطقی]
conditional operator
U
عملگر شرطی
conditional jump
U
جهش شرطی
conditional contract
U
عقد معلق
conditional instruction
U
دستورالعمل شرطی
conditional discharge
U
ازادی مشروط
conditional jump instruction
U
دستورالعمل پرش شرطی
in order that
U
برای اینکه
in order that he may go
U
برای اینکه برود
in order to ...
U
تا
[اینکه ]
in order to ...
U
برای
[اینکه]
order
[placed with somebody]
U
دستور
[ازطرف کسی]
in order that
U
تا اینکه
order
[placed with somebody]
U
سفارش
[ازطرف کسی]
to order
<idiom>
U
به ترتیب
in order to
<idiom>
U
اعتماد شخص را بدست آوردن
out of order
<idiom>
U
کارنکردن
well-order
U
خوش ترتیب
[ریاضی]
In this order. In this way.
U
باین ترتیب
re order
U
سفارش دوم باره
out of order
U
از کار افتاده
out of order
U
خراب
out of order
U
نادرست
by order of
U
حسب الامر
by order of
U
فرمان
out of order
U
درهم برهم
order off
U
حکم خروج
second order
U
مرتبه دوم
in order that i may go
U
برای اینکه بروم
out of order
<idiom>
U
برخلاف قانون ،نامناسب
first order
U
مرتبه اول
order
U
ن
order
U
سفارش دادن کالا یا جنس
order
U
سبک معماری
order
U
نظام معماری
order
U
دستورالعمل دستور
order
U
سفارش دادن دستور دادن
order
U
مرتب کردن
order
U
شیوه
order
U
حکم
order
U
حواله
order
U
حواله کرد حواله کردن دستور
order
U
نظم دادن
order
U
فرمان نظم
order
U
منظم کردن
order
U
سفارش دادن تنظیم کردن
order
U
نظم
order
U
سفارش
order
U
دستور
order
U
دستورالعمل
order
U
دستورعملیاتی
order
U
دستور دادن
order
U
ترتیب
order
U
ترتیب انجام کار
order
U
خرید سفارش خرید
order
U
دستور سفارش
in order
U
صحیح
to the order of
U
در وجه
order
U
رتبه
to the order of
U
به حواله کرد
to the order of
U
بحواله کرد
in order
U
دایر
in order
U
درست
order about
U
پیوسته پی فرمان فرستادن
order
U
پردازندهای که عملیات ریاضی و منط قی را کدگشایی کند و انجام میدهد مط ابق کد برنامه
order
U
سفارش دادن
order
U
دستور دادن سفارش
order
U
امر
order
U
مرتبه
order
U
راسته
order
U
کد عمل
short order
U
خوراکی که زود مهیا میشود
second order reaction
U
واکنش مرتبه دوم
public order
U
نظم عمومی
sort order
U
نظم ترتیب
second order factor
U
عامل مرتبه دوم
second order conditions
U
شرایط ثانوی
referral order
U
درخواست برای اماد غیرموجود یا جایگزین در انبار
reculaulation order
U
تنظیم محاسبه مجدد
purchase order
U
سفارش خرید
purchase order
U
دستور خرید
review order
U
لباس وتجهیزات و وسائل کامل
second order conditions
U
شرایط مرتبه دوم
route order
U
ترتیب حرکت در روی جاده حرکت به ستون راه
route order
U
فرمان ستون راه رو
review order
U
لباس وتحملات سان
provisional order
U
دستور موقت اداری
processing of the order
U
انجام سفارش
order of fire
U
ترتیب احتراق موتور
order of fire
U
ترتیب توالی اتش
order of fire
U
روش تیراندازی
order of discharge
U
حکم برائت ذمه
order of discharge
U
حکم تصفیه
order of council
U
تصمیم هیات مشاورین سلطنتی در غیاب یا بیماری پادشاه یا ملکه
order of battle
U
سازمان نیروهایا یکان
order of bankruptcy
U
حکم ورشکستگی
order in council
U
تصویب نامه دولتی
order in council
U
تصمیم هیات مشاورین سلطنتی
order format
U
قالب سفارش
order format
U
قالب دستور
order form
U
نمونه سفارش نامه پر نکرده
order for goods
U
سفارش کالا
order of magnitude
U
مرتبه بزرگی
order of matrix
U
مرتبه ماتریس
order of service
U
سوت داور بمعنای دستورسرویس دادن
probation order
U
دستور یا حکم تعلیق مجازات
order of battle
U
ترتیب نیرو
post order
U
حواله پستی
place an order
U
سفارش دادن
phantom order
U
قرارداد تولید وسایل نظامی درزمان جنگ قرارداد تبدیل کارخانههای شخصی به کارخانجات نظامی
payable to order
U
قابل پرداخت به حواله کرد
pay order
U
سندپرداخت حقوق
pay order
U
لیست پرداخت حقوق
partial order
U
ترتیب جزئی
partial order
U
پاره ترتیب
order time
U
زمان سفارش کالا
order of the day
U
دستور جلسه
order of the day
U
معادل agenda
order of the day
U
برنامه روزانه
order code
U
رمز دستور
stop order
U
دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
in order to prevent
U
برای جلوگیری کردن
Ionic Order
U
[معماری یونی یا سبک بالشی از سبک های معماری کلاسیک در یونان و رم]
Gigantic Order
U
[شیوه ستون سازی توسکاری همراه با شیوه غول ستونی]
[معماری]
Giant Order
U
شیوه غول ستونی
[معماری]
German Order
U
سبک معماری آلمانی
[نوعی از سبک معماری کرنتی قرن هجدهم انگلستان]
French Order
U
سبک معماری فرانسوی
Doric Order
U
سبک معماری دوریک
Orinthian Order
U
معماری کلاسیک
[در یونان و رم]
Bassae Order
U
[معماری یونی یونان]
balustrade Order
U
ترتیب نرده ستون ها
Attic Order
U
ستون بندی آتنی
assemblage of Order
U
ستون بندی مختلط
arch order
U
[شیوه ی ستون بندی طاق]
American order
U
[سرستونی شبیه ستون کرنتی با برگ های کنگره ای
in good order
<adj.>
U
تروتمیز
Order theory
U
ترتیب جزئی
[ریاضی]
Lattice
[order]
U
شبکه
[ریاضی]
Lattice
[order]
U
توری
[ترتیب]
[ریاضی]
structure
[first order]
U
ساختار
[ریاضی]
to order somebody back
U
کسی را احضار کردن
to order somebody back
U
کسی را معزول کردن
to order somebody back
U
کسی را فراخواندن
in good order
<adj.>
U
منظم
in good order
<adj.>
U
مرتب
Agricultural Order
U
سرستون
[سر ستون کرنتی با تومارهای پیچیده شده به شکل سر حیوانات یا آرایش برگ کنگره ای]
money order
U
حواله پستی وتلگرافی
word order
U
ترتیب وقوع کلمه در عبارت یا جمله
word order
U
ترتیب واژه ها
warning order
U
دستور اماده باش اعلام اماده باش
warning order
U
دستور اگهی
trial order
U
سفارش ازمایشی
transfer order
U
دستورالعمل ارائه وفایف اجرایی یا انتقال وفایف اجرایی نیروهای مسلح
transaction in order
U
معامله به قصد فرار از دین
transaction in order
U
liability avoid to
to set in order
U
منظم کردن
to set in order
U
درست کردن
third order reaction
U
واکنش مرتبه سه
the line is out of order
U
سیم خراب است
the goods are on order
U
کالا را سفارش داده ایم
superior order
U
دستور مافوق
work order
U
درخواست انجام کار حکم کار
work order
U
برگ کار
point of order
U
اخطار نظامنامهای
call-up order
U
دستور به خدمت
[سربازی]
good order
U
خوش ترتیب
[فلسفه]
Composite Order
U
[شیوه ی ترکیبی ستون سازی رمی با ستون های پیچکی تزئین شده]
pecking order
<idiom>
U
راه ارتباط بایکدیگر
My stomach is out of order.
U
مزاجم مرتب کارنمی کند
Is your passport in order ?
U
آیا گذرنامه ات مرتب وآماده است ؟
To order a meal.
U
سفارش غذا دادن ( درهتل ؟رستوران )
In chronological order.
U
بترتیب تاریخ ( بطور مسلسل )
social order
U
سازمانوساختاراجتماعی
postal order
U
هزینهپستی
law and order
U
اطاعتازقانون
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com