Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 192 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
company commander
U
فرمانده گروهان
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
commander
U
فرمانده یکان ناخدا سوم فرمانده سوم ناو
commander
U
سرکرده تخماق
commander
U
ارشد
commander
U
فرمانده
commander of d.
U
سرلشگر
commander of d.
U
فرمانده
commander
U
سردار
commander's estimate
U
براورد فرماندهی
commander's guidance
U
دستورالعمل فرماندهی راهنمای طرح ریزی فرمانده
commander's manual
U
ائین نامه راهنمای فرماندهان راهنمای فرماندهان در امر اموزش
commander in chief
U
فرمانده کل
commander's call
U
در اختیار فرماندهی
blue commander
U
فرمانده نیروهای خودی فرمانده نیروهای ابی
battery commander
U
فرمانده اتشبار
fleet commander
U
فرمانده ناوگان
army commander
U
فرمانده نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات فرمانده قسمت زمینی
exercise commander
U
فرمانده مانور
brigade commander
U
فرمانده تیپ
commander of the faithful
U
امیرالمومنین
corps commander
U
فرمانده سپاه
commander's concept
U
تدبیر فرمانده
commander in chief
U
فرمانده کل قوا سر فرماندهی
commander's concept
U
تدبیر عملیاتی فرمانده
commander in chief
U
فرمانده کل
chalk commander
U
فرمانده سریال حرکت هوایی فرمانده سریال بار هوایی
division commander
U
فرمانده لشگر
army commander
U
فرمانده ارتش
battalion commander
U
فرمانده گردان
commander's seat
U
صندلیفرمانده
sector commander
U
فرمانده ناحیه پدافند هوایی
territorial commander
U
فرمانده سرزمینی
supreme commander
U
فرماندهی عالی ارتش فرماندهی کل قوا فرماندهی کل
sector commander
U
فرمانده ناحیه
relief commander
U
گروهبان پاسدار یا پاسبخش
commander-in-chief
U
فرمانده کل
regiment commander
U
فرمانده هنگ
lieutenant commander
U
دریابان
wing commander
U
سرهنگ دوم هوایی
commander's call
U
ساعات در اختیار فرماندهی
air defense commander
U
فرماندهی پدافند هوایی فرمانده پدافند هوایی یک منطقه
tactical air commander
U
فرمانده نیروی هوایی تاکتیکی
supreme commander's staff
U
ستاد کل ارتش
supreme commander's staff
U
ستاد عالی ارتش
combat commander's insignia
U
علامت فرماندهی بر یکان رزمی
area air defense commander
U
فرمانده منطقه پدافند هوایی
in company with
U
همراه
in company
U
درجمعیت
Come along and keep me company.
U
بامن بیا تا تنها نباشم
to w up a company
U
امورشرکتی را رسیدگی وانرامنحل کردن
to keep company with
U
همراه بودن با
in company
U
باجمع
to keep company
U
باهم امیزش کردن
Two is company , three is none .
<proverb>
U
دو نفر تعاون ,سه نفر تفرقه .
in company with
U
باتفاق
to keep company
U
باهم بودن
in company
U
دسته جمعی
associated company
U
شرکت وابسته
company
U
گروه
company
U
دسته هیئت بازیگران
company
U
کمپانی
company
U
گروهان همراه کسی رفتن
company
U
شریک
company
U
مصاحبت کردن با
company
U
تجارتخانه
associated company
U
شرکتی که 05درصد سرمایه ان متعلق به دیگری است
company
U
جمعیت
company
U
انجمن
company
U
شرکت
company
U
گروهان
company
U
همراه
supply company
U
شرکت تامین کننده
stock company
U
شرکت سهامی
software company
U
شرکت نرم افزاری
subsidiary company
U
شرکت فرعی
shipping company
U
شرکت کشتیرانی
to part company with any one
U
رفاقت را با کسی بهم زدن
private company
U
شرکت خصوصی
proprietary company
U
شرکتی که سهام ی ن دردسترس عموم گذارده نشده است
proprietary company
U
شرکت خصوصی
public company
U
شرکت سهامی عام
shipping company
U
شرکت کشتی رانی
separate company
U
گروهان مستقل
service company
U
گروهان خدمات
ship's company
U
پرسنل ناو
ship's company
U
خدمه ناو
shipping company
U
شرکت حمل و نقل
to break company
U
جدایی کردن
to keep a person company
U
پیش کسی بودن وبا او وقت گذراندن
to have a holding in a company
U
در شرکتی دارائی سهام داشتن
a stand-alone company
U
یک شرکت مستقل
directorate
[of a company]
U
هیئت مدیره
[اقتصاد]
[اصطلاح رسمی]
directorate
[of a company]
U
هیئت نظاره
[اقتصاد]
[اصطلاح رسمی]
Company town
U
شهرک کارگران
offshore company
U
شرکت صندوق پستی در خارج از کشور
[ برای سود در مالیات]
to shake up
[a company]
<idiom>
U
سازمان
[شرکتی را ]
اساسا تغییر دادن
to join company with somebody
U
به کسی ملحق شدن
[همراه کسی شدن]
aircraft company
U
شرکت ساخت هواپیما
[اقتصاد]
to overcapitalize a company
U
سرمایه شرکتی را بیش ازاندازه واقعی ان براورد کردن
to request the company of:
U
حضور کسی را خواستن
trading company
U
شرکت تجارتی
trust company
U
شرکت امین یا امانت دار بانکی که امانات وسپرده هارا نیز نگهمیدارد
unlimited company
U
شرکت با مسئولیت نامحدود
we underwrite the company
U
ما تعهد میکنیم که کلیه موجودی شرکت رادرصورتیکه مردم نخرندخریداری کنیم
He is a new face in the company .
U
چهره تازه ای درشرکت است
He has no influence in this company .
U
دراین شرکت کاره ای نیست
That evening we had company .
U
آن روز بعد از ظهر مهمان داشتیم
mutual company
U
شرکت تعاونی
What's your insurance company?
U
شرکت بیمه شما کدام است؟
company grade
U
در رده گروهان
cooperative company
U
شرکت تعاونی
commercial company
U
شرکت تجاری
dissolution of a company
U
انحلال شرکت
winding up of a company
U
انحلال شرکت
carrier company
U
تیم یا گروه چهار نفرهای که برای ماموریت خارج ازکشور انتخاب می شوند
doctor to the company
U
پزشک شرکت
electric company
U
شرکت برق
branch of a company
U
شعبه شرکت
finance company
U
شرکت تامین مالی
finance company
U
شرکت اعتبارات تجاری موسسهای که به افراد وشرکتها وام میدهد
fire company
U
شرکت اتش نشانی
growth company
U
شرکت در حال گسترش
headquarters company
U
گروهان ارکان
headquarters company
U
گروهان قرارگاه
controlling company
U
holdingcompany
controlling company
U
موسسهای که یک یا چندموسسه دیگر را تحت کنترل یاتملک داشته باشد paterncompany
company grade
U
پرسنلی که در رده گروهان کار می کنند
company law
U
قوانین شرکت
company law
U
قوانین مربوط به شرکتها
company network
U
شبکه همکار
company network
U
شبکه شرکت
company seal
U
مهر شرکت
company secretary
U
مسئول مالی و حقوقی شرکت
company secretary
U
منشی شرکت
company team
U
تیم گروهانی
company team
U
تیم مرکب
company union
U
اتحادیه شرکت
constituent company
U
شرکت وابسته به شرکت یاشرکتهای دیگر
company funds
U
اعتبارات گروهانی
controlled company
U
شرکتی که تحت کنترل شرکتی باشد
holding company
U
شرکتی که مالک سهام یک یاچند شرکت میباشدودرسیاست انان مداخله میکند
holding company
U
کمپانی مسلط
parent company
U
شرکت اصلی
article of a company
U
اساسنامه شرکت
holding company
U
شرکت در سرمایه گذاری درسهام
affiliated company
U
شرکت وابسته
parent company
U
شرکت مادر
acting company
U
شرکت عامل
liquidation of company
U
تصفیه امور شرکتها
limited company
U
شرکت با مسئولیت محدود شرکت سهامی
incorporated company
U
شرکت ثبت شده
holding company
U
شرکت صاحب سهم
invalidation of company
U
بطلان شرکت
holding company
U
شرکت سرمایه گذاری درسهام
insurance company
U
شرکت بیمه
holding company
U
شرکتی که سایر شرکتها را تحت کنترل دارد
holding company
U
شرکت مرکزی
parent company
U
شرکت مادر شرکت مرکزی
holding company
U
شرکت مالک
computer leasing company
U
شرکت اجاره دهنده کامپیوتر
computer serrices company
U
شرکت خدمات کامپیوتری
joint-stock company
U
شرکت سهامی
quasi public company
U
شرکت نیمه دولتی
producers cooperative company
U
شرکت تعاونی تولید
Iran Carpet Company
U
شرکت سهامی فرش ایران
letter-box company
U
شرکتی
[درپناهگاه مالیاتی]
که تنها صندوق پستی دارد
part company with a person
U
رفاقت را با کسی بهم زدن
a company of good standing
U
شرکتی با اعتبار
consumers cooperative company
U
شرکت تعاونی مصرف
joint stock company
U
شرکت سهامی
limited liability company
U
شرکت با مسئولیت محدود
limited liability company
U
شرکت با مسئوولیت محدود
unlimited liability company
U
شرکت تضامنی
standard oil company
U
استاندارد اویل کمپانی
standard oil company
U
شرکت نفت استاندارد
extend the life of the company
U
امتداد مدت شرکت
terminal service company
U
گروهان خدمات بارانداز یاسکوی نظامی
head office of company
U
مرکز اصلی شرکت
To lay the foundation of a company.
U
پایه واساس شرکتی راریختن
The hell with the company (office).
U
گور بابای شرکت ( اداره )
non-resident company
[British E]
U
شرکت غیر ساکن
Our company is oprerating in several countries .
U
شرکت ما درچندین کشور عمل می کند
Our company has some pecuniary difficulties .
U
شرکت ما گرفتاریهای مالی پیدا کرده است
We have no vacant position ( opening ) in this company .
U
دراین شرکت محل ( جا و سمت ) خالی نداریم
employer's liability insurance company
U
شرکت بیمه
We dont have qualified personnel in this company.
U
دراین شرکت آدم حسابی نداریم
He has a poor service record in this company.
U
دراین شرکت بی سابقه خوبی ندارد
private joint stock company
U
شرکت سهامی خاص
public joint stock company
U
شرکت سهامی عام
Saving your presence . present company excepted .
U
بلانسبت شما !
I have a position ( post ) of great responsibility in this company .
U
دراین شرکت شغل پرمسئولیتی دارم
This company guarantees prompt delivery of goods.
U
این شرکت تحویل فوری کالاراتضمین می نماید
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com