English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
close controlled U همکاری نزدیک
close controlled U رهگیری بروش کنترل نزدیک
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
self controlled U خوددار
controlled U مهار شده
controlled U کنترل شده
self-controlled U خوددار
display controlled U نمایش منطقه در روی صفحه رادار راداری که تصویر ان مستقیما نشان داده میشود
controlled passing U عبور ومرور کنترل شده
controlled passing U عبور کنترل شده
controlled net U شبکه مخابراتی کنترل شده مدار کنترل شده مخابراتی
controlled mosaic U موزاییک تنظیم شده
controlled mosaic U موزاییک کنترل شده
controlled inventory U موادکنترل شده اقلام بررسی شده
controlled inventory U اقلام ذخیره کنترل شده
controlled interception U رهگیری کنترل شده
controlled pattern U بارریزی کنترل شده هوایی بارریزی با استفاده ازگسترش معین چترها
controlled port U بندر نظامی کنترل شده
radio-controlled U وسیلهایکهبوسیلهسیگنالهایرادیوییکارکند
controlled war U جنگ پیش تنظیم
controlled war U جنگ محدود
controlled exercise U مانور کنترل شده
controlled sampling U نمونه گیری کنترل شده
remote-controlled U دستگاهکنترلازراهدور
controlled reprisal U انتخاب بررسی شده راه کار انتخاب کنترل شده راه کار
controlled port U بندرکنترل شده
controlled rectifier U یکسوکننده تنظیم پذیر
controlled fragmentation U مهمات با ترکش کنترل شده گسترش کنترل شده ترکشها
controlled economy U اقتصادارشادی
controlled atmosphere U جو واپاده
controlled atmosphere U هواسپهر واپاده
controlled environment U محیطی که در ان کمیتهایی ازقبیل دما فشارترکیب اتمسفری تابشهای یونیزه کننده و میزان رطوبت در مقادیر مناسب برای موجودات زنده یا سخت افزارنگه داشته میشوند
controlled burning U اتش زنی کنترل شده
controlled effects U جنگ افزارهای با اثرات کنترل شده
controlled effects U اثرات کنترل شده
controlled burning U اتش زنی واپاده
controlled company U شرکتی که تحت کنترل شرکتی باشد
controlled economy U اقتصاد تحت کنترل
controlled atmosphere U اتمسفر کنترل شده
controlled atmosphere U گاز محافظ
controlled exercise U تمرین کنترل شده
controlled airspace U قسمتی از هوا یا فضا در ابعادو اندازههای معین که سرویس کنترل هوایی برای ان تدارک دیده شده است
controlled area U منطقه ممنوعه
controlled airspace U فضای هوایی کنترل شده
controlled area U منطقه کنترل شده
controlled variable U متغیر کنترل شده
silicon controlled restifier U یکسو کننده کنترل شده سیلیکانی
automatically-controlled door U درکنترلخودکار
remote-controlled points U نقطهکنترلازراهدور
computer controlled machine U دستگاه با فرمان کامپیوتری دستگاه با فرمان الکترونیکی
controlled access road U راه با ورودی محدود
solenoid controlled valve U سوپاپ الکترومغناطیسی
controlled thermonuclear reaction U جوش هستهای کنترل شده تحت شرایط ازمایشگاهی برای تولید توان مفید
controlled stick steering U دسته دنده خودکار
controlled stick steering U دستگاه فرمان کنترل شده اهرم فرمان خودکار
broadcast controlled air interception U نوعی رهگیری هوایی که هواپیمای رهگیر را مداوم درجریان تک هوایی دشمن قرارمی دهند
raven's controlled projection test U ازمون فرافکنی کنترل شده ریون
It must be left to the future to repeat the study under better controlled conditions U این را باید به آینده باقی گذاشت که پژوهش را در شرایط کنترل شده بهتر تکرار کرد.
to close down U بستن
to close down U تعطیل کردن
close in U نزدیک شدن به دشمن
close in U نزدیک شدن شمشیرباز به بدن حریف
close with U نزدیک شدن به دشمن
close up! U پشت توپ رو !
close with U اخذتماس با دشمن درگیر شدن با دشمن
to keep close U نزدیک ماندن
close up U از نزدیک
close U بن بست
close U نزدیک
close U : بستن
close U منعقدکردن
close U مسدود کردن
close U محصورکردن
close U نزدیک به ناو
close U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close U بستن
close U پرچم افراشته
close U نزدیک بهم
close U نزدیک شدن به فورواردها
close U تنگ
close U ایست توقف
close U پایان
close up U از جلو
close up U کاملا افراشته
close-up U از نزدیک
close-up U از جلو
close-up U کاملا افراشته
close-up U نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close U چهار گوشه
close U حیاط
to be quite close U نزدیک به هم بودن
close U جای محصور
close U چهاردیواری محوطه
close U انتها
close U تغییر وضع درایستادن
close U در یک زبان برنامه سازی دستوری که بیان میکند برنامه دستیابی به فایل یا وسیله خاص را تمام کرده است
close by U نزدیک
close by U دم دست
close in U نزدیک شدن
close up U نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close-knit U همبسته
close-knit U صمیمی و متحد
run close U سخت دنبال کردن
to close up the rear U اخر از همه امدن
close reach U نزدیکبهنقطهپایان
to draw to a close U به پایان یا خاتمه نزدیک شدن
close-knit U ریز بافت
to lie or keep close U پنهان بردن یاماندن
close-fisted <adj.> U دست بسته
to close airspace U مسدود کردن فضای هوایی
close-up lens U لنزکلوزآپ
close season U فصلصید ماهیو شکار در بریتانیا
to have someone [something] under [close] scrutiny U کسی [چیزی] را با دقت آزمودن [نظارت کردن]
close ranks <idiom> U برای جنگیدن درکنارهم جمع شدن
I had a close shave . U خطر ؟ زبغل گوشم پرید
danger close U خطر نزدیک
danger close U خطرنزدیک است
disorderly close down U آسیبی در سیستم که اخطار لازم برای قط ع طبیعی نداده است
To close the ranks . U صفوف خود را فشردن
of a close texture U سفت باف
close to home <idiom> U به احساسات شخصی نزدیک شدن
close-set U چشمهاینزدکبهم
close-cropped U مویکوتاهشده
he had a close shave of it U مفت جست
to close airspace U محصورکردن فضای هوایی
close fitting U قالب تن
close attack U سه مهاجم
close column U ستون جمع
close combat U رزم نزدیک
close combat U جنگ تن به تن
close confinement U حبس انفرادی
close confinement U زندان انفرادی
close control U کنترل نزدیک
close control U رهگیری به روش کنترل نزدیک
close coordination U همکاری نزدیک
close coordination U هماهنگی نزدیک
close corporation U شرکت یا بنگاهی که توسط عده معدودی از افراد اداره میشود
close corporation U شرکتی با صاحبان سهام محدود که معمولا" همین صاحبان سهام نیز مدیریت وسایر امور شرکت را بر عهده دارند
close coupling U جفتگری قوی
close aneal U گداختن مسدود
close aneal U باز پختن مسدود
close-fitting U چسباندن
close-fitting U قالب تن
close-ups U از نزدیک
close-ups U از جلو
close-ups U کاملا افراشته
close-ups U نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
breach of a close U تجاوز به ملک دیگری
breach of close U تجاوز به ملک دیگری
close aboard U نزدیک
close aboard U چسبیده به
close aboard U پوشش هوایی نزدیک
close fitting U چسباندن
close aboard U نزدیک به قایق دیگر
close defence U سه مدافع
close column U ستون بسته
close in security U برقراری تامین در نزدیک شدن به دشمن تامین تقرب به دشمن
close support U پشتیبانی نزدیک
close ranks U فرمان " صفها جمع " فرمان " فاصله جمع "
close price U قیمت نزدیک
close price U دز خرید وفروش سهام حالتی را گویندکه قیمت خرید و فروش به هم خیلی نزدیک باشد
close range U مسافت نزدیک
close supervision U نظارت مستقیم
close supervision U نظارت نزدیک
close station U افراد بدو مرخص
close range U فاصله نزدیک
close station U خدمه بدو مرخص
close the door please U بیزحمت در را ببندید
close march U راهپیمایی با فاصله جمع فرمان " فاصله جمع " درراهپیمایی
close fistedness U خست
close the door please U خواهش دارم
close up view U نمای درشت نمای نزدیک عکس درشت
close up view U نمای کلوزاپ
close fit U مناسب
close grained U دارای الیاف یا بلورهاویاساختمان فریف وبهم پیوسته
close the door please U اگرزحمت نیست
close grain U دارای الیاف یا بلورهاویاساختمان فریف وبهم پیوسته
close fisted U خسیس
close interval U فرمان " فاصله جمع " فرمان " جمع به جلو "
close fistedness U خشک دستی
Do you mind if I close the window? U اشکالی دارد اگر پنجره را ببندم؟
to cut grass close U علف را طوری چیدن که کوتاه باشد
She was pretty when I saw her at close quarters . U از نزدیک که اورا دیدم خوشگه بود
close support mission U ماموریت پشتیبانی نزدیک
close call/shave <idiom> U خطراز بیخ گوشش گذشت
close covering group U ناو گروه مامور پوشش نزدیک
close defensive fires U اتشهای پدافندی نزدیک
blade close stop U محلبرخورددولپهقیچی
close order drill U مشق صف جمع
close packed cubic U مکعبی تنگچین
close covering group U ناو گروه پشتیبانی نزدیک
close packed hexagonal شش گوشه ای تنگچین
sail close to the wind U اندکی از اصول تجاوزکردن
To clinch (close)the deal. U معامله راتمام کردن ( انجام دادن )
close packed structure U ساختار تنگچین
close air support U پشتیبانی هوایی نزدیک
He is a close friend of mine . U دوست نزدیک من است
To hold (keep) a secret close to ones chest. U رازی درسینه نگهداشتن
To clinch(close,finalize)a deal. U معامله یی را جوش دادن
Be sure to lock ( shut , close ) the door . U مبادا در راباز بگذاری
high/low/close/open graph U نمودار بالا / پایین / بسته /باز
If these projections are anywhere close to accurate, it would be a great success. U اگر این پیش بینی ها حتی کمی دقیق باشند، این موفقیت بزرگی می بود.
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com