English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 121 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
clearance from obligation U برائت ذمه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
obligation U الزام
obligation U تعهد
obligation U وفیفه
obligation U محظور
obligation U التزام
i am under obligation to him U من ممنون او هستم
i am under obligation to him U زیر بارمنت او هستم
obligation U اجبار
obligation U مجبور کردن
obligation U تعهدات
obligation U ذمه
obligation U عهد
obligation U سند وام
of obligation U فرض
of obligation U واجب
obligation U اوراق قرضه
under an obligation U مشغول الذمه
of obligation U اجباری
of obligation U الزام اور
unilateral obligation U ایقاع
unliquidated obligation U تعهدات پرداخت نشده
unliquidated obligation U هزینههای پرداخت نشده
fulfilment of an obligation U ایفاء تعهد
fulfilment of an obligation U اجرای تعهد
termination of an obligation U انقضاء تعهد
extinction of an obligation U انقضاء تعهد
transfer of obligation U حواله مدنی
clear from obligation U بری الذمه
discharge of an obligation U سقوط تعهد
cleared from obligation U بری الذمه
interstate obligation U الزامات بین الدول
offset of one obligation against another U تهاتر حاصل شدن بین دو دین یا دو تعهد
fulfilment of the obligation U وفای به عهد
To confer an obligation upon somebody . U بر سر کسی منت گذاشتن
primery obligation U تعهدات اولیه
release from the obligation U ابراء دین
release from the obligation U ابراء ذمه متعهد
fulfilment of an obligation U وفاء بعهد
secondary obligation U تعهدات ثانویه
service obligation U تضمین خدمت
substitution of a different obligation U تبدیل تعهد
mature obligation U تعهد حال
substitution of an obligation U تبدیل تعهد
to discharge of an obligation U از دینی مبرا کردن
breach of an obligation U تخلف از تعهد
discharging from an obligation or a debt U ابراء ذمه
To lay oneself under an obligation. U ریش گروگذاشتن
clearance U ترخیص گمرکی
clearance U بازی
clearance U اجازه ترخیص اجازه نامه
clearance U تسویه حساب واریز حساب فاصله ازاد لقی
clearance U فضای بیکار
clearance U فاصله
clearance U مجوز دستیابی به یک فایل
clearance U ترخیص
clearance U هوا فضای خالی فاصله
clearance U فضای بازی
clearance U تصفیه
clearance U تهاتر
clearance U مفاصا
clearance U پاک سازی تایید صلاحیت تخلیه کردن
clearance U اختیار
clearance U اجازه زدودگی
clearance U تولرانس
clearance U ترخیص کالا ازگمرک
clearance U تعیین صلاحیت کردن
clearance U گواهینامه یاکاغذ دال بر پاکی و بی عیبی ترخیص
clearance U برداشتن مانع
clearance U فاصله باز
clearance U صلاحیت
overhead clearance U حاشیه امنیت بالای سر فاصله بالای سر
site clearance U تخلیه کارگاه
valve clearance U لقی سوپاپ
clearance sales U فروش به منظور تصفیه حراج
tooth clearance U بازی دندانه
presumption of clearance U اصل برائت
clearance outwards U مجوز خروج کشتی
security clearance U برگ عدم سوء پیشینه
security clearance U تاییدصلاحیت
security clearance U تایید صلاحیت کردن
road clearance U انضباط و نظم حرکت در جاده
road clearance U تخلیه کردن جاده
road clearance U تخلیه جاده
terrain clearance U حفظ ارتفاع امن برای پروازهواپیما تامین خودکار ارتفاع پرواز هواپیما
presumption of clearance U فرض برائت درامور مدنی
security clearance U داشتن صلاحیت خدمتی
minus clearance U تولرانس منفی
crest clearance U بازی نوک پیچ
clearance capacity U فرفیت تخلیه بار
clearance volume U کمترین حجم سیلندر هنگامیکه پیستون در نقطه مرگ بالاقرار دارد
clearance space U چاک
clearance rate U نواخت جمع کردن مین
clearance rate U نواخت مین روبی
clearance papers U اسناد خروج کشتی از بندر
clearance capacity U فرفیت تخلیه بار اسکله
clearance outwards U مجور خروج کشتی پس ازبارگیری
clearance inwards U مجوز ورود کشتی
clearance inwards U اعلامیه ورود کشتی به گمرک
clearance inwards U ورود کشتی به محوطه گمرک
clearance in ward U گواهی مامورین گمرک نسبت به کالاهایی که مشمول حقوق گمرکی می شوند قبل از تخلیه و بعد از حمل
clearance diagram U قواره
clearance diving U شیرجه رفتن برای پاک کردن مین شیرجه برای مین روبی
customs clearance U ترخیص از گمرک
clearance angle U زاویه ازاد
minimum clearance U حداقل حاشیه امنیت بالای مانع
mine clearance U مین روبی کردن
mine clearance U پاک کردن مین
height clearance U ارتفاع مجاز
clearance sale U فروش به منظور تصفیه حراج
approach clearance U اجازه فرود
flight clearance U تعیین امنیت پرواز
flight clearance U اجازه پرواز
fitting clearance U بازی مناسب
approach clearance U اجازه تقرب
excess clearance U تولرانس زیاده از حد
certificate of clearance U مفاصا حساب
clearance fit U اتصالی که در ان حدود دوعضو جفت شونده همیشه مونتاژ را محکم می سازد
hot valve clearance U فاصله کوچک بین ساقه سوپاپ و اسبک هنگامی که تمام قطعات موتور بدمای کاری رسیده اند
air traffic control clearance U اجازه حرکت و عبور و مرورهواپیما
bankers automated clearance system U سیستم انتقال پول بین بانکها با استفاده از اتصالات کامپیوتری دریک شبکه امن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com