English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
clear and direct meaning of a text U منطوق
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
clear text U به صورت کشف
clear text U پیام کشف
clear text U متن کشف
It stickd out a mile. It is crystal clear . It is as clear as daylight. U مثل روز روشن است ( پرواضح است )
meaning U منظور
meaning U مصداق
meaning U معنی دار
meaning less U بی معنی
meaning U ارش
well meaning U ناشی از قصد خوب
well-meaning U خوش نیت
well-meaning U ناشی از قصد خوب
meaning U معنا
meaning U مقصود
meaning U مفهوم فحوا
meaning U مفاد
meaning U معنی
well meaning U خوش نیت
to bear a meaning U معنی دادن
suggesting a meaning U افاده معنی
shade of meaning U اختلاف جزئی در معنی
What is the meaning of this word ? U معنی این لغت چیست ؟
opposite meaning U معنی متضاد
lexical meaning U معنی لغوی
opposite meaning U معنی وارونه
Her words are empty of meaning. U حرفهایش خالی از معنی ومفهوم است
To give the meaning of something . to interpret something . U چیزی را معنی کردن
Do you know the definition (meaning) of this word? U تعریف این لغت رامی دانید ؟
The sentence doesnt convey the meaning. U این جمله معنی رانمی رساند
text U سیستم بازیابی اطلاعات که به کاربر امکان بررسی متنهای کامل و نه فقط یک مرجع میدهد
text U حروف الفبا عددی برای ارسال اطلاعات
text U پردازش کلمات یا استفاده از صفحه کلید کامپیوتر , ویدایش و خارج کردن متن به صورت حروف , برچسب ها و..
text U حالت فعال کامپیوتر یا صفحه نمایش که فقط حروف از پیش تعیین شده را نمایش میدهد و امکان نمایش تصاویر گرافیکی را فراهم نمیکند
text U امکاناتی برای نوشتی متن , ذخیره سازی , بازیابی , ویرایش و چاپ
text U متن ای که مرتب نشده است . متنی که درحاشیه راست دندانه دار باشد
text U کد ارسالی برای بیان خاتمه کنترل و اطلاعات آدرسی و شروع پیام
text U کاهش فضای لازم در متن انتخابی , استفاده از یک کد برای نمایش بیشتر از یک حرف و حذف فضا بین علامتهای نقل قول و...
text U ثبات ذخیره سازی کامپیوتر موقت فقط برای حروف متن
text U نرم افزاری که برای کاربر امکانات ویرایش متن را فراهم میکند
text U انتخابی دربرنامه که امکان ویرایش متن را فراهم میکند
text U برنامهای که فایل متن را طبق قوانین از پیش تعیین شده مرتب میکند مثل پهنای خط و اندازه صفحه
text U اصلی
text U کتاب
text U فایل ذخیره شده روی کامپیوتر حاوی متن و نه ارقام یا داده
text U وسیله الکترونیکی که از همان کننده صوت برای تولید صدایی معادل متن وارد شده استفاده میکند
text U فضایی در صفحه نمایش کامپیوتر که برای نمایش متن تنظیم شده باشد
text U امکاناتی برای ویرایش متن , تغییر , درج و حذف
text U متن
text U نص
text U موضوع
text U سیستم پردازش گر کلمه که به کاربر امکان افزودن , حذف کردن ,جابجایی , درج و تصحیح بخشهایی از متن میدهد
text U نوشته
text U مفاد
text U کتاب درسی
text display U نمایشگرمتن
greek text U متن یونانی
text system U سیستم متن
text window U پنجره متن
plain text U پیام کشف
text move U حرکت اصلی
text move U حرکت متن
text hand U دستخط درشت
text book U رساله
church text U یکجورحروف سیاه قلم که بیشتربرای نوشتن لوحههای گورستان بکارمی رود
cipher text U متن پیام رمز
cipher text U علایم رمز
program text U متن برنامه
text book U کتاب درسی
text book U کتاب اصلی دریک موضوع
text chart U جدول نوشتاری
flowchart text U اطلاعات توضیحی که مربوط است به علائم نمودار گردش کار
text processing U پردازش متن
plain text U متن کشف
plain text U متن واضح و اشکار
text file U فایل متن
text file U فایل نوشتاری
text editor U ویرایشگر متن
text editing U ویرایش متن
to space out letters [text] U فاصله گذاری [بین حروف را بیشتر کردن] [رایانه شناسی ] [چاپ]
rich text format U روش ذخیره سازی متن که حاوی توضیحات اضافی است و شرحی بر صفحات , نوع و نوشتار و فرمت آنها دارد
full text searching U جستجوی تمام متن
to margin the text of a book U در حاشیه گذاشتن کتاب
column text chart U جدول متن ستونی
free form text chart U جدول نوشتاری بفرم ازاد
simple list text chart U جدول نوشتاری با لیست ساده
She has no sense of shame . She doesnt know the meaning of shame. U خجالت سرش نمی شود
clear itself U لا افتادن
clear up U مرتب کردن
to clear out U بیرون اوردن
clear up U بازشدن
clear way U محوطه بالاکشیدن هواپیما محوطه کندن هواپیما از زمین
clear itself U صاف شدن
clear out U خالی کردن
clear out U بیرون اوردن
all clear U سوت رفع خطر هوایی
all clear U علامت رفع خطر
to clear out U خالی کردن
clear way U محوطه صعود
all clear U شیپور رفع خطر هوایی رفع خطر
to clear up U روشن کردن
clear-out U بیرون اوردن
clear-out U خالی کردن
all clear U خطر رفع شد
see one's way clear to do something <idiom> U احساس از عهده کاری برآمدن را داشتن
clear U روشن
clear U رفع خطر صاف
clear U پیام کشف روشن کردن
clear U پاک کردن
clear U درست
clear U جدا
clear U مجاز کردن یک سخت افزاربرای استفاده
clear U ترخیص کردن از گمرک تسویه کردن
clear U دور کردن توپ از دروازه ضربه بلند دور کردن توپ ازسبد
clear U دفع توپ ازحوالی دروازه
clear U دورکردن گوی از نزدیک دروازه
clear U از گمرک دراوردن
clear U خالص کردن
clear U فهماندن
clear up <idiom> U حل کردن یا توضیح دادن (مشکل)
in the clear <idiom> U رها از هرچیزی که موجب حرکت یا دیدمشکل شود
in the clear <idiom> U آزادانه عیبجویی کردن
clear U :اشکار
clear U زلال
clear U صاف صریح
clear U واضح
clear U شفاف زدودن
clear U ترخیص کردن
clear U : روشن کردن
clear U واضح کردن
clear U توضیح دادن
clear U صاف کردن
clear U تبرئه کردن
clear U روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
clear U تغییر محتوی یک خانه حافظه
clear U بطور واضح
to clear off U ردکردن
to clear off U رهاشدن از
to clear up U واریختن
to clear away U برچیدن
clear U کلید پاک کردن صفحه نمایش
clear U روشن زدودن
clear U شفاف
clear U نص
clear U صریح
clear U سیگنال RSC که یک خط یا وسیله آماده ارسال داده است
clear U آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
clear U پاک کردن یا صفر کردن یک فایل کامپیوتری یا متغیر یا بخشی از حافظه
clear U آنچه به سادگی فهمیده میشود
to be clear to somebody U برای کسی مشخص بودن
to clear away U جمع کردن
to be clear to somebody U برای کسی واضح بودن
clear span U دهانه موثر
clear starch U خوب اهارزدن
steer clear of someone <idiom> U اجتناب کردن
clear verses U ایات محکمات
clear span U دهانه ازاد
clear from obligation U بری الذمه
clear hawse U زنجیرها ازادند
clear ice U یخ شفاف
stand clear of something <idiom> U ازچیزدور نگه داشتن
clear one's ears U متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
clear sighted U بصیر
clear sighted U روشن بین
clear sightedness U روشن بینی
clear sightedness U بصیرت تیزنظری
clear the air U شک را برطرف کردن
clear the air U شک را بر طرف کردن
clear the bench U استفاده از ذخیره ها
steer clear U اجتناب کردن
clear picture U تصویر واضح
clear picture U تصویر شفاف
cut clear U ازاد بریدن
to make something clear U چیزی را روشن کردن
master clear U کلیدی روی بعضی ازکنسولهای کامپیوتری که ثباتهای عملیاتی را پاک کردن و انها را برای حالت جدید عملیات اماده میکند
clear varnish U لاک شفاف
clear varnish U لاک روشن
steer clear U دور ماندن
a clear conscience U وجدان پاک
as clear as crystal <idiom> U مثل اشک چشم [زلال]
clear to send U ترخیص به ارسال
clear timber U چوب سالم
clear voiced U دارای صدای صاف
clear for running U طناب برای کشیدن ازاد است
to clear land U زمین راصاف کردن
With a clear conscience. U با وجدان پاک
To clear away the the rubish. U خاکروبه را جمع کردن
clear sky U آسمانصاف
clear-sighted U بصیر
stand clear U عقب توپ رفتن
stand clear U جایی را ترک کردن
stand clear U فرمان عقب توپ رو
To clear ones throat. U سینه ( گلوی ) خود را صاف کردن
crystal clear U واضح-مبرهن
clear space U فضایباز
clear key U دکمهروشن
to steer clear of U بسلامت ردشدن از
clear-sighted U روشن بین
under arm clear U ضربه بلند از پایین دست
clear-sighted U صاحب نظر
clear headed U هوشیار
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com