Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
child program
U
تابع یا برنامهای که توسط برنامههای دیگر فراخوانده می شوند و در حین اجرای برنامه دوم فعال می مانند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
from a child
U
ازهنگام بچگی
he is my only child
U
فرزند یگانه من است
child
U
بچه
child
U
کودک
child
U
فرزند
child
U
ولد
with child
U
ابستن حامله
child
U
ionship relat child parent
child
U
parent
child
U
یک رکورد داده که تنها با توجه به محتوی رکوردهای موجوددیگر میتواند ایجاد شود
i would i were a child
U
ای کاش بچه بودم
to get with child
U
ابستن کردن
only child
U
تک فرزند
child
U
طفل
the child is a wonder
U
این بچه عجوبه ایست
with child
<idiom>
U
حامله شدن
I asked for the child.
من یک برای بچه سفارش دادم.
Could we have a plate for the child?
U
آیا ممکن است بشقابی برای بچه مان به ما بدهید؟
Ask the truth from the child .
<proverb>
U
یرف راست را از بچه بپرس.
wolf child
U
کودک گرگ پرورده
you will spoil the child
U
بچه را فاسد خواهیدکرد
feral child
U
کودک وحشی
to vaccinate a child
U
ابله بچهای را کوبیدن
backward child
U
کودک عقب مانده
The child is going to go to bed.
U
بچه دارد می رود بخواب
To spoil child .
U
بچه یی را لوس کردن
big with child
U
ابستن
elf child
U
بچه عوضی
big with child
U
حامله
child's play
U
بچه بازی
child's play
U
بازی کودکان
child in the womp
U
حمل
unborn child
U
حمل
child study
U
کودک پژوهی
elf child
U
بچهای که پریان بجای بچهای که دزدیده اندمیگذارند
child law
U
حقوق کودک
child of the second bed
U
بچه زن دوم
child process
U
تابع یا برنامهای که توسط برنامههای دیگر فراخوانده می شوند و در حین اجرای برنامه دوم فعال می مانند
child psychiatry
U
روانپزشکی کودک
child window
U
پنجرهای در پنجره اصلی
child development
U
رشد کودک
love child
U
حرامزاده - بچهایکهپدرمادرشهرگزبایکدیگرازدواجنکردهاند
latchkey child
[بچه ای که برای مدت زمانی از روز بخاطر مشغله کاری پدر و مادر در خانه تنهاست.]
child abuse
U
بهره کشی از کودک
child prodigy
U
بچهبا استعداد
child adoption
U
فرزند خواندگی
child centered
U
کودک محور
child custody
U
حضانت
child's play
U
هر کار بسیار آسان
child psychology
U
روانشناسی کودک
Watch the child !
U
مواظب بچه باش !
problem child
U
فیل جناح وزیر درصورتی که راه گسترش ان مسدود باشد
in child birth
U
درحال زایمان
illegitimate child
U
طفل نامشروع
he treated me as a child
U
بامن مانند بچه رفتارکرد
gutter child
U
بچه موچه گرد
grand child
U
نوه
latchkey child
[کودکی که معمولا در خانه بخاطر مشغله پدر مادر تنها است]
child window
U
پنجره کوچکتر نمیتواند از مرز پنجره بزرگتر خارج شود و وقتی پنجره اصلی بسته است آن هم بسته میشود
god child
U
فرزندتعمیدی
she is quick with child
U
جنبش بچه رادرشکم حس میکند
she has brone a child
U
ان زن بچه زائیده است
problem child
U
فرزند مسئله دار
problem child
U
کودک مشکل افرین
nurse child
U
فرزند خوانده
nurse child
U
فرزند رضائی
natural child
U
طفل حرامزاده
natural child
U
بچه نامشروع
rejected child
U
کودک مطرود
lost child
U
طفل لقیط
god child
U
بچه تعمیدی
adopted child
U
فرزند خوانده
poor child
U
بیچاره بچه
to i. a child with vaccine
U
ابله بچه ایی را کوبیدن
to beat a child
U
کتک زدن بچه
the losser of a child
U
فقدان یا داغ فرزند
to tuck in a child
U
پتوی روی بچه را درست کردن
[که سرما نخورد]
the child is a great t. to us
U
این بچه خیلی اسباب زحمت ماشده است
foster child
U
فرزند خوانده
hardly a child anymore
U
دیگر به سختی بچه ای
an abortive child
U
فگانه
an abortive child
U
بچه سقط شده
parent child relationship
U
رابطه پدر و پسر
to kiss away a child's tears
U
بابوسیدن بچه اشکهایش راپاک کردن
to i. obedience intoa child
U
فرمان برداری را کم کم به بچه ایی فهماندن
child rearing practices
U
شیوههای پرورش کودک
child labour legislation
U
قانون مربوط به کارخردسالان
female slave with a child
U
ام ولد
female slave with a child
U
master her from child witha
child langmuir equation
U
معادله چایلد- لنگمیور قانون چایلد- لنگمیور
The child is beginning to talk.
U
بچه دارد زبان باز می کند
To adopt a child ( an infant ) .
U
کودکی را بفرزندی قبول کردن
Dont spoil the child .
U
بچه را خراب نکنید (لوس نکنید )
to tuck up a child
[British E]
U
پتوی روی بچه را درست کردن
[که سرما نخورد]
You are stll a child in her eyes.
U
به چشم اوهنوز یک بچه هستی
She pressed the child to her side.
U
بچه را به خودش چسباند
The child fell off the balcony.
U
بچه از ایوان پرت شد
child death rate
U
نرخ مرگ و میر کودکان
child labor laws
U
قوانین کار کودکان
child guidance clinic
U
درمانگاه راهنمایی کودک
Like every child, she has only limited vocabulary at her disposal.
U
مانند هر کودک، او
[زن]
وسعت واژگان محدودی در اختیار دارد.
blood money of an unborn child
U
دیه جنین
blood money of an unborn child
U
غره
He beats his own child to frighten his neighbour.
<proverb>
U
بچه خود را مى زند که همسایه بترسد .
The child of ones old age is a bell hung from ones.
<proverb>
U
بجه سر پیرى زنگوله تابوت است .
putative father of an illegitimate child
U
پدر مفروض فرزندی نامشروع
the child belongs to the marriage bed
U
الولد الفراش
The child
[kid,baby]
has taken after her mother.
بچه به مادرش رفته.
He had the air of a frightened(scared)child.
U
حالت بچه ای را داشت که وحشت زده شده بود
His new luxury mansion is a dar cry from the one bedroom cottage he lived in as a child.
U
عمارت لوکس جدیدش کجا و کلبه یک خوابه ای که کودکی اش را در آن به سر برد کجا.
program
U
دستور
program
U
دستور کار
program
U
مجموعه دستورات کامل که کامپیوتر را برای کار مشخصی هدایت میکند
program
U
روش کار پروگرام
program
U
نقشه
program id
U
شناسنامه برنامه
program
U
نوشتن یا آماده کردن تعدادی دستورالعمل که کامپیوتر برای انجام عمل خاصی هدایت میکند
program
U
مجموعه حرکات اسکیت باز برنامه مسابقه ها در یک روز در محل معین
program
U
برنامه ریزی کردن
program
U
برنامه
program
U
برنامه نوشتن
program
U
برنامه دارکردن
program
U
برنامه تهیه کردن
program
U
برنامه دادن برنامه ریختن
program
U
برنامه دستور
program relocation
U
جابجایی برنامه
program proving
U
اثبات برنامه
vhsic program
U
Circuit Integration HighSpeed Very program برنامه مدار مجتمع بسیارسریع
weight program
U
تمرین وزنه برداری
wordprocessing program
U
برنامه واژه پردازی
program product
U
فراورده برنامه
program product
U
محصول برنامه
program priority
U
اولویت برنامه
program package
U
بسته برنامه
program overlay
U
جایگذاشت برنامه
program of targets
U
برنامه اماجها
program run
U
رانش برنامه
program schema
U
الگوی برنامه
program storage
U
انباره برنامه
user program
U
برنامه استفاده کننده
program stop
U
توقف برنامه
program step
U
گام برنامه
program stack
U
پشته برنامه
program specification
U
مشخصه برنامه
program specification
U
خصیصه برنامه
program segment
U
قطعه برنامه
program section
U
بخش تهیه برنامه ها
program section
U
بخش برنامه ها
program of targets
U
برنامه هدفها
program of instruction
U
برنامه تدریس
program language
U
زبان برنامه نویسی
program interrupt
U
قطع برنامه
program interrupt
U
وقفه برنامه
program selector
U
انتخابگربرنامه
program generator
U
برنامه ساز
program generator
U
تولیدکننده برنامه
program generator
U
مولد برنامه
program generator
U
برنامه زا
program flowchart
U
نمودارگردشی برنامه
program language
U
زبان برنامه
program library
U
کتابخانه برنامه ها
program library
U
کتابخانه برنامه
program of instruction
U
برنامه اموزش
program music
U
موزیکی که نماینده یک رشته رویدادهاو منظره ها باشد
program module
U
واحد برنامه
program manager
U
بخش اصلی ویندوز که کابر می بیند
program manager
U
مدیر برنامه ها
program maintenance
U
نگهداری برنامه
program maintenance
U
نگهداشت برنامه
program loans
U
قرضههای مربوط به برنامههای رشد و توسعه وامهای مربوط به اجرای برنامه ها
program listing
U
لیست برنامه
program listing
U
سیاهه برنامه
program flowchart
U
نمودارگردش کار برنامه
stored program
U
برنامه انباشته
stored program
U
بابرنامه انباشته
star program
U
بدون خطا اجرا شود
star program
U
برنامه کامل
spreadsheet program
U
برنامه صفحه گسترده
source program
U
برنامه مبداء
source program
U
برنامه منبع
training program
U
برنامه اموزش
transient program
U
برنامه گذرا
stored program
U
برنامه ذخیره شده
auxiliary program
U
برنامه کمک
[رایانه شناسی ]
systems program
U
برنامه سیستم
target program
U
برنامه مقصود
reusable program
U
برنامه قابل استفاده مجدد
program line
U
فرش های همگون
[اصطلاحا به فرش های اطلاق می شود که از نظر نقشه مشابه بوده ولی اندازه آنها با یکدیگر متفاوت باشد.]
system program
U
برنامه سیستم
target program
U
برنامه هدف
support program
U
برنامه پشتیبانی
supervisory program
U
برنامه نافر
test program
U
برنامه ازماینده
troop program
U
برنامه تشکیل یکانها
proprietary program
U
برنامه اختصاصی
program verification
U
عمل اثبات صحت کار یک برنامه داده شده
program text
U
متن برنامه
program testing
U
تست برنامه
program testing
U
ازمایش برنامه
service program
U
برنامه خدماتی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com