English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 164 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
central purchase U خرید اماد به طور تمرکزی خرید اماد به طور یکجا
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
purchase U اشتراء
purchase U هر نوع انتقال مال غیرمنقول که ناشی از ارث یاامر امر قانونی نباشد
purchase U شراء
purchase U خریداری
purchase U ابتیاع
purchase U خرید خریداری کردن
purchase U درامدسالیانه زمین
purchase U خرید
purchase U خریدن
purchase U خریداری کردن
purchase by a deed U با سند خریدن
purchase by a deed U قباله کردن
open purchase U خرید از بازار ازاد
open purchase U خرید ازاد
offer to purchase U پیشنهاد جهت خرید
purchase description U خصوصیات جنس مورد نیازخرید
purchase element U نیروی منتجه
purchase element U عامل منتجه بار نهائی
purchase journal U دفتر روزنامه خرید
purchase ledger U دفتر کل خریدها
purchase money U در CL ثمن
purchase money U قیمت جنس
purchase journal U دفترخرید روزانه
local purchase U خرید از محل
collaborative purchase U خریدتعاونی
conditions of purchase U شرایط خرید
counter purchase U تهاتر
counter purchase U داد وستد متقابل
counter purchase U خرید متقابل
credit purchase U خرید نسیه
offer to purchase U پیشنهاد خرید
forward purchase U معامله سلف
forward purchase U خرید سلف
forward purchase U پیش خرید
local purchase U خرید محلی
collaborative purchase U خرید با تشریک مساعی
purchase requisition U درخواست خرید
hire purchase U اجاره به شرط تملیک
hire purchase U خرید اقساطی
regional purchase U خرید از داخل منطقه پادگانی
regional purchase U خرید محلی
two fold purchase U تاکل دو قرقرهای دو شیاره
purchase tax U مالیات بر معاملات
ratchet purchase U جرثقیل جغجغهای
purchase rate U نرخ خرید
purchase request U درخواست خرید جنس تقاضای عقد پیمان خرید
hire purchase U کرایه چیزی به این ترتیب که کرایه کننده با پرداخت یک عده اقساط مالک ان شی بشود
cost purchase U راس المال
purchase order U دستور خرید
To purchase on approval . U بشرط امتحان ( شرطی )خریدن
basket purchase U خرید کلی بدون محاسبه جزئیات
to make a purchase U خرید کردن
purchase ledger U دفتر بزرگ خرید
advance purchase U خرید سلف
purchase order U سفارش خرید
purchase price U راس المال
It is too expensive for me to buy ( purchase ). U برای من خیلی قیمتش گران است ( پول خرید آنرا ندارم )
purchase notice agreements U قراردادهای خرید
purchase price variance U سپرده اختلاف قیمت خرید سپرده تضمینی خرید
lump sum purchase U خرید کلی
lump sum purchase U خرید یکجا
make a forward purchase U سلف خریدن
average purchase rate U نرخ متوسط خرید
purchase notice agreements U پیمان خرید
double purchase pulley U غرغرهای که دو طناب خورداشته باشد
arresting system purchase element U وسیله ضربه گیر سیستم مهار هواپیما
central U کلمه با طول کوتاه
central U مرکزی
central U تلفن چی مرکزی
central U متصدی مرکز تلفن مرکزی مرکزی
central U فضایی در حافظه که محل آن مستقیماگ و به سرعت توسط CPU قابل آدرس دهی است
central U که برای تولید کلمات بزرگ CPU با استفاده از روش ها تقسم بیت به کار می رود
central U گروهی از مدارها که توابع اولیه یک کامپیوتر را انجام می دهند واز سه بخش تشکیل شده اند واحد کنترل
central U واحد محاسبات و منط ق
central U واحد ورودی و خروجی
central U کامپیوتر مرکزی
central U ترمینالی که ارتباط بین کامپیوتر مرکز و ترمینالهای راه دور را برقرار میکند
central exchange U مرکز تلفن خودکار
central exchange U مرکزتلکس
central fissure U شیار مرکزی
central sulcus U شیار مرکزی
Central America U آمریکایمرکزی
central government U حکومت مرکزی
central head U فشار مرکزی
central circle U دایرهوسط
central column U ستونمرکزی
central defender U مدافعوسطی
central bank U بانک مرکزی
central gyrus U شکنج مرکزی
central convolution U شکنج مرکزی
weather central U مرکز کنترل اوضاع جوی مرکز هواشناسی
central heating U حرارت مرکزی
central heating U گرمایش مرکزی
central office U تلکس و تلگراف
central canal U مجرای مرکزی
central city U مرکز شهر
central city U شهر مرکزی
switching central U مرکز تلفن خودکار
paching central U سیستم مرکزی ارتباطات سیستم کنترل فنی مرکزی مدارات مخابراتی
central load U بار مرکزی
central load U نیروی وارد به مرکز
central strip U جداکننده جهات
central position U قرارگاه مرکزی
central position U وضعیت مرکزی
central strip U نوار میانی
central station U نیروگاه مرکزی
central site U سایت مرکزی
central reserve U سکوی میانی
central reserve U سکوی وسط
central office U مرکز تلفن
central incisor U دندانپیشینمرکزی
central processor U پردازشگر مرکزی
central tendency U تمایل به مرکز
central tendency U احتمال مطابقت داده با مقادیرمورد انتظار
central pith U هسته یا مغز چوب
central nave U کلیسایمرکزی
central office U دفتر مرکزی
central war U جنگ عمده
central war U جنگ عمومی
central planning U برنامه ریزی مرکزی
central processor U پردازنده مرکزی
central reservation U مرکزرزروکردن
central terminal U پایانه مرکزی
central screw U پیچمرکزی
central stile U چهارچوبدربمیانی
German Central Bank U بانک مرکزی آلمان
Central Intelligence Agency U مرکز اداره اطلاعات [ایالات متحده آمریکا]
central focusing wheel U چرخهزوم مرکزی
unit central processing U واحد پردازش مرکزی
top central manhole U حفرهمیانیورودفرد
Central African Republic جمهوری آفریقای مرکزی
central pumping station U مرکزی
central pumping station U تلمبهخانه
central pastry kitchen U اشپزخانه ثابت پادگانی اشپزخانه غیر صحرایی
central railway station U ایستگاه مرکزی راه اهن
battery control central U مرکز تلفن خودکار اتشبار مرکز کنترل خودکار
central mass storage U انباره انبوه مرکزی
central mixing plant U مرکز اختلاط بتن
central treaty organization U پاکستان وترکیه که ایالات متحده امریکانیز در ان نظارت دارد و درمانورهایش شرکت میکند .این سازمان به سال 9591تاسیس یافته و دو سازمان دفاعی دیگر غرب یعنی Natoو Seato را به هم متصل میکند
central treaty organization U انگلستان
central treaty organization U سازمان پیمان مرکزی سازمان دفاعی متشکل ازایران
measures of central tendency U اندازههای گرایش مرکزی
central tendency measures U اندازههای گرایش مرکزی
central telegraph office U مرکز تلگراف اصلی
central refueling provisions U سیم سوخت رسانی هواپیماکه در ان تمام تانکهای سوخت از یک نقطه تغذیه میشوند
central processing unit U واحدپردازنده مرکزی
central processing unit U واحد پردازش مرکزی
central postal directory U دفتر مرکزی خدمات پستی دفتر مدیریت پستی مرکزی
central information file U سیستم اصلی ذخیره داده
central air data U مرکز تهیه اطلاعات هوایی مرکزی
central angle at crest U فرجه ستیغ
central angle of arch U دهانه کمان
central limit theorem U قضیه حد مرکزی
central concrete membrane U پرده میانی بتنی
central control desk U اطاق فرمان اصلی
central control desk U میزفرمان مرکزی
central control panel U مرکز کنترل
central control panel U تابلوی مرکزی کنترل
central heating system U دستگاه حرارت مرکزی
telephone central office U مرکز تلفن خودکار
central planning team U تیم طرح ریزی مرکزی
organization of central american states U سازمان دول امریکای مرکزی
central food preparation facility U کارخانجات مرکزی تهیه موادغذایی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com