Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 184 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
breach of close
U
تجاوز به ملک دیگری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
breach of a close
U
تجاوز به ملک دیگری
Other Matches
breach
U
نقض
breach
U
نقض کردن نقض عهد کردن
breach
U
ایجاد شکاف کردن
breach
U
رخنه کردن در
breach
U
نفوذ کردن
breach
U
سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breach
U
تجاوز به حقوق دیگران
breach
U
نقض عهد نقض کردن
breach
U
قانون شکنی
breach
U
مین نمیکنند
breach
U
خطای رد یک توافق
breach
U
رخنه
breach
U
نقض عهد
breach right
U
تجاوز به حقوق
breach of contract
U
نقض قرارداد
breach of contract
U
نقض مفادقرارداد
breach of promise
U
شکستن پیمان ازدواج
breach of propriety
U
عدم رعایت اداب
breach of rule
U
نقض قانون
breach of trust
U
خیانت در امانت
breach of trust
U
کوتاهی درانجام دادن انچه که به موجب سند تنظیمی در تاسیس حقوقی می بایستی انجام دهد
breach of an obligation
U
تخلف از تعهد
breach of contract
U
تخلف از قرارداد
breach of peace
U
اخلال در نظم عمومی
breach of friendship
U
بهم زدن دوستی
breach of duty
U
ترک وفیفه
breach of duty
U
ترک خدمت
breach of covenant
U
نقض عهد
breach of covenant
U
تخلف از شرط
breach of promise
U
نقض قول
breach of the peace
U
بهم زدن ارامش عمومی
breach of prison
U
جرم فرار از زندان
breach one's promise
U
بد عهدی
a breach in the fence
U
سوراخی در حصار
breach of the law
U
نقض قانون
pound breach
U
هتک حرز یا ورود غیرقانونی به چراگاه
breach of diplomatic relations
U
قطع روابط سیاسی
to report somebody
[to the police]
for breach of the peace
U
از کسی به خاطر مزاحمت راه انداختن
[به پلیس]
شکایت کردن
close with
U
اخذتماس با دشمن درگیر شدن با دشمن
close
U
نزدیک شدن به فورواردها
close in
U
نزدیک شدن
close
U
چهار گوشه
close
U
حیاط
close in
U
نزدیک شدن به دشمن
to be quite close
U
نزدیک به هم بودن
to keep close
U
نزدیک ماندن
close in
U
نزدیک شدن شمشیرباز به بدن حریف
to close down
U
تعطیل کردن
to close down
U
بستن
close with
U
نزدیک شدن به دشمن
close up!
U
پشت توپ رو !
close-up
U
نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close
U
بن بست
close
U
تنگ
close
U
جای محصور
close-up
U
از جلو
close up
U
از نزدیک
close up
U
از جلو
close up
U
کاملا افراشته
close up
U
نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close-up
U
از نزدیک
close-up
U
کاملا افراشته
close
U
ایست توقف
close
U
چهاردیواری محوطه
close
U
انتها
close
U
پایان
close
U
نزدیک
close
U
: بستن
close
U
در یک زبان برنامه سازی دستوری که بیان میکند برنامه دستیابی به فایل یا وسیله خاص را تمام کرده است
close
U
محصورکردن
close
U
نزدیک بهم
close
U
پرچم افراشته
close
U
بستن
close
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close
U
نزدیک به ناو
close
U
منعقدکردن
close
U
مسدود کردن
close by
U
دم دست
close by
U
نزدیک
close
U
تغییر وضع درایستادن
to close up the rear
U
اخر از همه امدن
to draw to a close
U
به پایان یا خاتمه نزدیک شدن
close-ups
U
از نزدیک
run close
U
سخت دنبال کردن
close-ups
U
از جلو
of a close texture
U
سفت باف
disorderly close down
U
آسیبی در سیستم که اخطار لازم برای قط ع طبیعی نداده است
close the door please
U
خواهش دارم
close the door please
U
اگرزحمت نیست
close up view
U
نمای کلوزاپ
close up view
U
نمای درشت نمای نزدیک عکس درشت
close the door please
U
بیزحمت در را ببندید
close-ups
U
نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close-ups
U
کاملا افراشته
danger close
U
خطر نزدیک
danger close
U
خطرنزدیک است
he had a close shave of it
U
مفت جست
to lie or keep close
U
پنهان بردن یاماندن
close to home
<idiom>
U
به احساسات شخصی نزدیک شدن
to have someone
[something]
under
[close]
scrutiny
U
کسی
[چیزی]
را با دقت آزمودن
[نظارت کردن]
close-fitting
U
قالب تن
close-fitting
U
چسباندن
close-fisted
<adj.>
U
دست بسته
to close airspace
U
مسدود کردن فضای هوایی
to close airspace
U
محصورکردن فضای هوایی
close ranks
<idiom>
U
برای جنگیدن درکنارهم جمع شدن
close coordination
U
همکاری نزدیک
I had a close shave .
U
خطر ؟ زبغل گوشم پرید
close-knit
U
ریز بافت
close-knit
U
همبسته
close-knit
U
صمیمی و متحد
close reach
U
نزدیکبهنقطهپایان
close-up lens
U
لنزکلوزآپ
close season
U
فصلصید ماهیو شکار در بریتانیا
close-cropped
U
مویکوتاهشده
close-set
U
چشمهاینزدکبهم
To close the ranks .
U
صفوف خود را فشردن
close fitting
U
قالب تن
close support
U
پشتیبانی نزدیک
close fitting
U
چسباندن
close confinement
U
زندان انفرادی
close control
U
کنترل نزدیک
close control
U
رهگیری به روش کنترل نزدیک
close controlled
U
همکاری نزدیک
close controlled
U
رهگیری بروش کنترل نزدیک
close coordination
U
هماهنگی نزدیک
close corporation
U
شرکت یا بنگاهی که توسط عده معدودی از افراد اداره میشود
close corporation
U
شرکتی با صاحبان سهام محدود که معمولا" همین صاحبان سهام نیز مدیریت وسایر امور شرکت را بر عهده دارند
close coupling
U
جفتگری قوی
close defence
U
سه مدافع
close confinement
U
حبس انفرادی
close combat
U
جنگ تن به تن
close aboard
U
نزدیک
close aboard
U
چسبیده به
close aboard
U
پوشش هوایی نزدیک
close aboard
U
نزدیک به قایق دیگر
close aneal
U
باز پختن مسدود
close aneal
U
گداختن مسدود
close attack
U
سه مهاجم
close column
U
ستون جمع
close column
U
ستون بسته
close combat
U
رزم نزدیک
close fisted
U
خسیس
close fistedness
U
خشک دستی
close fistedness
U
خست
close march
U
راهپیمایی با فاصله جمع فرمان " فاصله جمع " درراهپیمایی
close price
U
قیمت نزدیک
close price
U
دز خرید وفروش سهام حالتی را گویندکه قیمت خرید و فروش به هم خیلی نزدیک باشد
close range
U
مسافت نزدیک
close in security
U
برقراری تامین در نزدیک شدن به دشمن تامین تقرب به دشمن
close range
U
فاصله نزدیک
close ranks
U
فرمان " صفها جمع " فرمان " فاصله جمع "
close grained
U
دارای الیاف یا بلورهاویاساختمان فریف وبهم پیوسته
close supervision
U
نظارت مستقیم
close grain
U
دارای الیاف یا بلورهاویاساختمان فریف وبهم پیوسته
close station
U
خدمه بدو مرخص
close station
U
افراد بدو مرخص
close supervision
U
نظارت نزدیک
close interval
U
فرمان " فاصله جمع " فرمان " جمع به جلو "
close fit
U
مناسب
close packed hexagonal
شش گوشه ای تنگچین
close packed structure
U
ساختار تنگچین
close air support
U
پشتیبانی هوایی نزدیک
close packed cubic
U
مکعبی تنگچین
Do you mind if I close the window?
U
اشکالی دارد اگر پنجره را ببندم؟
He is a close friend of mine .
U
دوست نزدیک من است
to cut grass close
U
علف را طوری چیدن که کوتاه باشد
close covering group
U
ناو گروه مامور پوشش نزدیک
sail close to the wind
U
اندکی از اصول تجاوزکردن
close support mission
U
ماموریت پشتیبانی نزدیک
She was pretty when I saw her at close quarters .
U
از نزدیک که اورا دیدم خوشگه بود
close covering group
U
ناو گروه پشتیبانی نزدیک
blade close stop
U
محلبرخورددولپهقیچی
close defensive fires
U
اتشهای پدافندی نزدیک
close call/shave
<idiom>
U
خطراز بیخ گوشش گذشت
close order drill
U
مشق صف جمع
To clinch (close)the deal.
U
معامله راتمام کردن ( انجام دادن )
To clinch(close,finalize)a deal.
U
معامله یی را جوش دادن
To hold (keep) a secret close to ones chest.
U
رازی درسینه نگهداشتن
Be sure to lock ( shut , close ) the door .
U
مبادا در راباز بگذاری
If these projections are anywhere close to accurate, it would be a great success.
U
اگر این پیش بینی ها حتی کمی دقیق باشند، این موفقیت بزرگی می بود.
high/low/close/open graph
U
نمودار بالا / پایین / بسته /باز
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com