Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
bound book
U
کتابپربرگ
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
i/o bound
U
محدود به ورودی خروجی
bound
U
موفف
bound
U
ملزم
bound
U
انچه که کارائی یک سیستم رامحدود میکند
bound up
U
مجبور
bound up
U
مقید
bound up
U
جزء لایتجزی
bound to go
U
موفف به رفتن
bound over
U
ملتزم
out bound
U
رهسپار دریا
to come at a bound
<idiom>
U
خیز برداشتن
to be bound over
U
ملتزم شدن
being bound over
U
التزام
to be bound over
U
التزام دادن
He is bound to come.
U
احتمال زیادی دارد که بیاید
out bound
U
عازم بیرون رفتن از بندر
bound
U
ملتزم شده
bound
U
خیز محدود کردن مقید کردن بستن
bound
U
مشرف بودن
bound
U
خیز
bound
U
جست وخیز
bound
U
هم مرز بودن مجاوربودن
bound
U
:حد
bound
U
تعیین کردن
bound
U
مرز محدود
bound
U
محدودکردن
bound
U
سرحد
bound
U
جهیدن
bound
U
: اماده رفتن
bound
U
عازم رفتن مهیا
bound
U
موجود
bound
U
مقید
bound
U
خیز به خیز رفتن
bound
U
موفف کران
output bound
U
کران خروجی
output bound
U
وسیلهای که عمل به خارج فرستادن داده ها را باسرعتی کمتر از ورود داده هاانجام بدهد
out of bound play
U
به جریان انداختن بازی
hide bound
U
پوست بتن چسبیده
bound barrel
U
لولهای که در اثر حرارت تاب برداشته
bound in boards
U
با مقوا جلد شده
earth-bound
U
خاکی
earth-bound
U
دنیوی
half bound
U
درپشت وگوشه هاچرمی ودردوطرف پارچهای چرمی پارچهای
earth-bound
U
عازم کرهی زمین
earth-bound
U
در خاک
processor bound
U
اشاره به فرایندهایی میکندکه به محض استفاده از واحدپردازش مرکزی جهت اجرای پردازش یا محاسبه حقیقی سرعتش کم میشود
process bound
U
برنامه عملیاتی و محاسباتی شرایطی که در ان سیستم کامپیوتری توسط سرعت پردازنده محدود میشود
compute bound
U
با تنگنای محاسباتی
compute bound
U
محدودیت محاسباتی
duty-bound
U
حینانجام وفیفه
compute bound
U
باتنگنای محاسباتی
bound for home
U
اماده رفتن به کشور میهن
bound electron
U
الکترون بسته
compute bound
U
کران محاسباتی
bound barrel
U
لوله تاب خورده
outward bound
U
عازم بیرون روانه بیرون
pot-bound
U
گلدانیکهبرایگیاهیکوچکباشد
egg bound
U
صفت مرغی که تخم درتخم دانش گشته یاپیچ خورده است
outward bound
U
بیرون رو
bound charge
U
بار بسته
homeward-bound
U
درراهخانه
input bound
U
کران ورودی
weather bound
U
ممنوع ازحرکت بواسطه بدی هوا منتظرهوای خوب
spell bound
U
افسون شده
spell bound
U
طلسم کرده طلسم شده
spell bound
U
فریفته
storm bound
U
گرفتاریادچارطوفان
subscript bound
U
کران زیرنویس
tape bound
U
با تنگنای نواری
iron bound
U
ناهموار
iron bound
U
سخت
iron bound
U
سفت
it is bound to nappen
U
مقدراست اتفاق بیافتد
upper bound
U
کران بالا
lower bound
U
کران پایین
wind bound
U
دچار باد مخالف
muscle bound
U
سفت
muscle bound
U
دارای عضلات سفت وسخت غیر قابل ارتجاع
snow bound
U
بازمانده از زفتن بواسطه برف
snow bound
U
دچار برف
iron bound
U
دورتا دورخاره دار
earth-bound
U
زمینی
rock bound
U
دشوار
rock bound
U
دیریاب
rock bound
U
محاط بصخره
rock bound
U
سنگ بست
rock bound
U
خاره بست
hide bound
U
کوتاه فکر
hide bound
U
خشکیده متعصب
iam bound to do that
U
من موفف به انجام ان کارهستم
ice bound
U
احاطه شده از یخ
ice bound
U
یخ بسته
ocean bound
U
عازم دریا یااقیانوس
ocean bound
U
رهشپار دریا
iron bound
U
با اهن بسته
input bound
U
وسیلهای که عمل به خارج فرستادن داده ها را با نرخی سریعتر از ورود داده هاانجام بدهد
stimulus bound
U
محرک- وابسته
culture bound tests
U
ازمونهای فرهنگ- بسته
input output bound
U
شرایطی که در ان سرعت واحدپردازش مرکزی به دلیل عملیات ورودی و خروجی کم میشود
dry bound macadam
U
ماکادام خشک لرزشی
internal bound block
U
قرقره مغز فلز
cement bound macadam
U
ماکادام سیمانی
cement bound macadam
U
ماکادام ملاتی
hom ward bound
U
اماده رفتن به کشور میهن
I feel morally bound to …
U
از نظر اخلاقی خود را مقید می دانم که ...
It is bound (most likely)to happen . The die is cast . It is final and irrevocable.
U
بروبرگردندارد ( قطعی وحتمی است )
by the book
U
ازروی کتاب
to book something
U
چیزی را رزرو کردن
to book something
U
چیزی را سفارش دادن
i will t. you for the book
U
شیر یا خط می کنم ببینم کتاب را کی باید بردارد
book
U
بداخلاق
that book
U
ان کتاب
i had never seen such a book
U
من هرگز چنین کتابی ندیده ام
that book
U
این کتاب
book
U
فصل یاقسمتی از کتاب
your book
U
کتاب شما
book
U
مجلد دفتر
book
U
کتاب
book
U
درکتاب یادفترثبت کردن
book
U
رزرو کردن توقیف کردن
with out book
U
برون سند کتابی ازبر
very many book
U
کتابهای خیلی زیاد
book
U
اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
book
U
شماره بازیگرخطاکار
you are welcome to my book
U
بفرمایید از کتاب بنده استفاده کنید
your book
U
کتابتان
it was a p to another book
U
مقدمه کتاب دیگربود
book
U
دفتر
book
U
ثبت کردن
that is my book
U
این
here is my book
U
کتاب من اینها
here is my book
U
اینست کتاب من
book value
U
ارزش دفتری
book one
U
جلد نخستین
book value
U
بهای دفتری
book value
U
ارزش هر شیی برحسب انچه دردفترحساب نشان داده شود ارزش سهام طبق دفاتر
book one
U
کتاب نخست
book value
U
ارزش ثبت شده در دفتر
this book is yours
U
این کتاب مال شما ست
to d. into a book
U
نگاه مختصر بکتابی کردن
the book is out of p
U
کتاب تمام شده است
by the book
U
کتابی
that is my book
U
کتاب من است
the a of a book
U
خوانندگان کتابی
to license a book
U
اجازه چاپ کتابی را دادن
to consult a book
U
سرکتاب باز کردن
to gut a book
U
جوهرمطالب کتابیراکشیدن
to bind a book
U
صحافی کردن یک کتاب
waste book
U
دفتر باطله
tou book
U
لباس تکواندو
to bring to book
U
بازخواست کردن از
to consult a book
U
از کتاب فال گرفتن
to e. upon acovnt book
U
همه اقلام لازم رادردفترحساب وارد کردن
to gut a book
U
مواداصلی کتابیرا ازان دراوردن
text book
U
کتاب درسی
that book will immortalize him
U
ان کتاب نام اورا تا جاویدان زنده نگاه خواهد داشت
to subscribe for a book
U
پیش ازانتشارکتاب تعهدخریدیک یاچندجلدانراکردن
to wade through a book
U
بکندی وزحمت کتابی راخواندن
to read a book
U
کتابی را دوباره وسه باره خواندن یامرورکردن
the book is print
U
کتاب زیر چاپ است
the book is print
U
کتاب برای فروش موجودایت
the book is my property
U
کتاب مال من است
time book
U
دفتر ثبت ساعات کار
to bring to book
U
حساب پس گرفتن
thank tou for that book
U
متشکرم
thank tou for that book
U
خواهش دارم ان کتاب را به من بدهید
to put any one through a book
U
کسیرا وادار بخواندن کتابی کردن
text book
U
کتاب اصلی دریک موضوع
text book
U
رساله
what is this book worth?
U
این کتاب چقدر ارزش دارد
book keeping
U
حسابداری
[حسابداری]
the forthcoming book
U
کتابی که به زودی به فروشگاه می آید
when reading a book
U
در حال خواندن کتابی
People of the Book
U
پیروان کتاب مقدس
[ دین]
throw the book at
<idiom>
U
شدیدا مواخذه کردنبخاطر شکستن قانون
To talk like a book .
U
لفظ قلم صحبت کردن
She laid the book aside .
U
کتاب را کنار گذاشت ( مطالعه اش را متوقف کرد)
What is the title of the book ?
U
عنوان این کتاب چیست ؟
You wI'll benefit by this book .
U
از خواندن این کتاب فایده خواهی برد
She was reading the book to herself.
U
کتاب را آهسته ( پیش خودش) می خواند
To bind a book.
U
کتابی را جلد کردن
edition
[ed.]
[of a book]
U
چاپ
[کتابی]
edition
[ed.]
[of a book]
U
ویرایش
[کتابی]
book a seat
U
جا رزرو کردن
have one's nose in a book
<idiom>
U
کرم کتاب خوانی داشتن
have one's nose in a book
<idiom>
U
دائم سر توی کتاب داشتن
word book
U
دیکشنری
word book
U
لغت نامه
word book
U
فرهنگ لغات
word book
U
قاموس
word book
U
کتاب لغت
word book
U
واژه نامه
Please fetch the book.
U
لطفا"بروکتاب رابیاور
rule book
U
کتابقانون
rent book
U
کتابچهایکهدرآنمبلغکرایهذکرشدهباشد
phone book
U
کتاب راهنمای تلفن
log book
U
رخداد نامه
log book
U
رخداد نگاشت
log book
U
دفتر رخدادهای روزانه
comic book
U
کتاب دارای کاریکاتورهایی که داستانی را شرح میدهد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com