English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
blue water U دریای ازاد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
blue water school U انانی که نیروی دریایی انگلیس راتنها نیروی کافی ان میدانند
Other Matches
the blue U اسمان
blue U اسمان
blue U مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
blue U نیلی
out of the blue U غیر منتظره
blue آبی
ox blue U ابی سیرمایل به ارغوانی
out of the blue <idiom> U غیرمتقربه
the blue U دریا
blue U اسمان نیلگون
go off into the blue U آب شد و به زمین رفت
go off into the blue U ناپدید شدن
to look blue U افسرده یابوربنظرامدن
blue moon U مدت طولانی
blue moon U زمان دراز
blue gun U لوله پرتاب ابی
acid blue U ابی اسیدی
blue jacket U سرباز نیروی دریائی
blue line U خط دفاعی هاکی
blue key U نقطه کمکی ابی برای تنظیم عکس در موقع فاهر کردن فیلم
blue jay U زاغ کبود
once in a blue moon <idiom> U به ندرت
blue liner U مدافع
blue mud U گل کبود
blue law U قوانین سخت و محدود کنندهی پیوریتانها که بر شمال ایالات متحده حاکم بود
bright blue U لاجوردی
once in the blue moon U خیلی بندرت
cobalt blue U لاجورد
blue shift U جابجایی به سوی ابی
blue vitriol U کات کبود
blue blooded U نجیب زاده
blue-blooded U نجیب زاده
blue print U تون پلات ابی
blue print U فون ابی
blue print U زمینه ابی
blue print U رسم فنی
bromthymol blue U ابی برم تیمول
blue forces U نیروهای ابی
big blue U ابی بزرگ لقبی برای شرکت بین المللی ماشینهای تجاری
ice-blue U آبیکمرنگ
electric-blue U آبیروشن
blue book U کتابی است که وزارت امور خارجه هرکشور هر چند سال یک مرتبه منتشر و مسائل سیاسی عنوان شده در طی ان چندسال را تجزیه و تحلیل وروشن میکند
blue-black U آبیپررنگ
blue tit U پرندهایکوچکبابالسرودم آبیوسینهزرددراروپا
blue anealing U بازپخت ابی رنگ
blue baby U طفلی مبتلا به یرقان ازرق
blue bark U گزارش حرکت
blue bark U تقاضای هزینه سفر و معاش حرکت
blue book U کتاب ابی
blue bell U گزارش جنایت
blue bell U گزارش بدرفتاری
blue blood U عضو طبقه اشراف
blue blood U نجیب زاده اشراف زاده
blue book U هرکتاب یانشریه رسمی دولتی
big blue U IB
big blue U نام غیر رسمی IBM
blue brittle U شکستگی ابی
blue forces U نیروهای خودی
blue flag U پرچم ابی برای علامت دادن بکسی که اتومبیل دیگری بدنبال و نزدیک اوست تا راه بدهد
dark blue سرمه ای
blue eyed U ابی چشم
blue in the face <idiom> U آرام گرفتن
blue eyed U زاغ
She comes here once in a blue moon . U سالی ماهی یکبار می آید اینجا ( بسیار بندرت )
alkali blue U ابی قلیا
blue devil U دیو
blue devil U ال
It tends to be blue . It is bluish. U بیشتر برنگ آبی می زند
I kept saying it tI'll I was blue in the face. U آنقدر گفتم با زبانم مودرآورد
blue fox U سگ روباه
blue devil U افسردگی
blue commander U فرمانده نیروهای خودی فرمانده نیروهای ابی
blue brittleness U شکنندگی ابی رنگ
blue book U هر کتاب یا سند مستندوقابل اعتماد
blue mussel U صدفدوکفهایآبی
blue chip U سهام مرغوب
powder blue U گردلاجوردفرنگی
powder blue U نیل رخت شویی
peacock blue U رنگ ابی طاووسی
peacock blue U رنگ ابی مایل بسبز
blue [joke] <adj.> U خشن [جوک]
paris blue U جوهرابی روشن
paris blue U یکجور نیل فرنگی
oxford blue U ابی سیر مایل به ارغوانی
once in a blue moon U گاه گاهی
navy blue U ابی سیر
navy blue U کبود
prussian blue U نیل فرنگی
prussian blue U رنگدانه ابی رنگ اهن دار
blue-chip U ژتون ابی رنگ که ارزش زیادی دارد
blue-chip U سهام مرغوب
to by blue muder U دادزدن
to by blue muder U فریاد کردن
to burn blue U شعله یا نور ابی دادن
thymol blue U ابی تیمول
thumb blue U نیل گلولهای یاقالبی
steel blue U رنگ ابی فولادی
sky blue U رنگ ابی اسمان
sky blue U نیلگونی
teal blue U رنگ ابی مایل به خاکستری
slate blue U رنگ ابی مایل به خاکستری
blue chip U ژتون ابی رنگ که ارزش زیادی دارد
prussian blue U ابی پروس
blue [joke] <adj.> U زمخت [جوک]
milori blue U ابی میلوری
blue jeans U شلوارکاوبوی
blue collar U کارگری
blue-collar U کارگری
blue law U قوانینی که رقص و نمایش ومسابقات و حتی کار را در روز مقدس تحریم کند
blue laws U قوانین سخت و محدود کنندهی پیوریتانها که بر شمال ایالات متحده حاکم بود
blue laws U قوانینی که رقص و نمایش ومسابقات و حتی کار را در روز مقدس تحریم کند
dark blue U ابی سیر
true-blue U پیرو متعصب
a bolt from the blue U مثل عجل معلق
a bolt from the blue U از غیب
true-blue U هوادار دو آتشه
blue ball U توپآبی
blue beam U اشعهآبیکلاهکآبی
blue cap U صدفکبود
blue jeans U شلوار کار ابی رنگ
indigo blue U ابی ایندیگو
black and blue U کبود و سیاه
royal blue U رنگ ابی مایل بارغوانی روشن
intense blue U ابی سیر
king's blue U رنگ ابی متوسط
light blue U کبود
methyl blue U ابی متیل
sky blue U اسمانی
blue yellow blindness U رنگ کوری ابی- زرد
to beat black and blue U کوفته یاکبودکردن
blue collar employees U کارگران
his coat was in blue velvet U مخمل ابی بود
the greenish hue of blue U حالتی از رنگ ابی که به سبزی بزند
his coat was in blue velvet U نیمتنه اش
green with a blue tint U سبز مایل به ابی
blue ribbon program U برنامه کاملی که در ابتدا و بدون هر گونه خطا یا مشکل اجرا شود
white with blue stripes U سفید با خطهای ابی سفید باراه راه ابی
red, green, blue U سه اشعه تصویردرتلویزیون رنگی
blue or copper vitriol U کات کبود
blue or copper vitriol U زاج کبود
red, green, blue U سیستم نمایش قوی که از سه سیگنال ورودی مجزا برای کنترل اشعههای قرمزوسبزوابی استفاده میکند
blue beam magnet U مغناطیس اشعه ابی
She talked tI'll she was blue in the face . U آنقدر حرف زد که زبانش مودرآورد
They beat each other black and blue. U همدیگر را خونین ومالین کردند
blue-eyed boy U دراصطلاح"تافتهجدابافته"
red green blue monitor U مانیتور قرمز- سبز- ابی
to drink till alls blue U پاتیل شدن
to drink till alls blue U مست شدن
to drink till alls blue U بحدمستی نوشیدن
acid alizarian blue black U ابی سیر الیزارین اسیدی
To be between the devil and the deep blue sea. U راه پس وپیش نداشتن
blue chip personal computer U IB که در کشور کره توسط شرکت HYUNDAI ساخته میشودکامپیوترهای شخصی ارزان سازگار با
mean water U میان اب
by water U از راه دریا
by water U از راه رودخانه
by water U با کشتی
to water something U آب دادن [گیاه]
f.water U عرق رازیانه
water course U حق المجری
water course U مجرای اب
water course U حق الشرب
to p something with water U اب روی چیزی پاشیدن چیزیراخیس کردن
water U اب
on the water U در کشتی
water U مایع
of the first water U بهترین
water U اب دادن
water still U دستگاه تقطیر اب
water U پیشاب
above water <adj.> U شناور
water U ابگونه
water آب
to water U آب ریختن
water way U ابراهه
water down <idiom> U ضعیف شدن
water way U راه ابی
first water U درجه اول
first water U بالاترین مقام
She let the water out . U آب را ول کرد
water way U مسیل
above water <adj.> U روی آب
to keep ones he above water O از زیر بدهی بیرون آمدن
to water U آب دادن
water driver U مقنی
water fast U غیر قابل پاک شدن بوسیله اب
water gas U گاز اب
water fast U رنگ نرو
water carrier U دلو
water fast U پارچه شورنرو
water lowering U زهکشی
muddy water U آب لجنی
water fowl U پرنده ابی
water fowl U مرغ ابی
water filter U صافی اب
water front U جبهه رطوبتی
water gauge U اندازه اب نما
water injection U پاشیدن اب مقطر خالص به داخل سیلندر و موتورپیستونی به منظور سرد کردن مخلوط قابل انفجار و کاهش احتمال بدسوزی
water jacket U ابدان
water jacket U صندوق اب
water jump U مانع ابی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com