Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 154 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
blue key
U
نقطه کمکی ابی برای تنظیم عکس در موقع فاهر کردن فیلم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
blue chip
U
ژتون ابی رنگ که ارزش زیادی دارد
blue chip
U
سهام مرغوب
blue-chip
U
ژتون ابی رنگ که ارزش زیادی دارد
blue-chip
U
سهام مرغوب
black and blue
U
کبود و سیاه
blue water
U
دریای ازاد
royal blue
U
رنگ ابی مایل بارغوانی روشن
blue jeans
U
شلوار کار ابی رنگ
blue jeans
U
شلوارکاوبوی
blue collar
U
کارگری
blue-collar
U
کارگری
blue
آبی
blue
U
نیلی
blue
U
مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
blue
U
اسمان
blue
U
اسمان نیلگون
blue blooded
U
نجیب زاده
blue-blooded
U
نجیب زاده
acid alizarian blue black
U
ابی سیر الیزارین اسیدی
acid blue
U
ابی اسیدی
alkali blue
U
ابی قلیا
blue fox
U
سگ روباه
big blue
U
نام غیر رسمی IBM
big blue
U
IB
big blue
U
ابی بزرگ لقبی برای شرکت بین المللی ماشینهای تجاری
blue anealing
U
بازپخت ابی رنگ
blue baby
U
طفلی مبتلا به یرقان ازرق
blue bark
U
گزارش حرکت
blue bark
U
تقاضای هزینه سفر و معاش حرکت
blue beam magnet
U
مغناطیس اشعه ابی
blue bell
U
گزارش جنایت
blue bell
U
گزارش بدرفتاری
blue blood
U
عضو طبقه اشراف
blue blood
U
نجیب زاده اشراف زاده
blue book
U
هرکتاب یانشریه رسمی دولتی
blue book
U
هر کتاب یا سند مستندوقابل اعتماد
blue book
U
کتاب ابی
blue book
U
کتابی است که وزارت امور خارجه هرکشور هر چند سال یک مرتبه منتشر و مسائل سیاسی عنوان شده در طی ان چندسال را تجزیه و تحلیل وروشن میکند
blue brittle
U
شکستگی ابی
blue brittleness
U
شکنندگی ابی رنگ
blue chip personal computer
U
IB که در کشور کره توسط شرکت HYUNDAI ساخته میشودکامپیوترهای شخصی ارزان سازگار با
blue collar employees
U
کارگران
blue commander
U
فرمانده نیروهای خودی فرمانده نیروهای ابی
blue devil
U
افسردگی
blue devil
U
ال
blue devil
U
دیو
blue eyed
U
زاغ
blue eyed
U
ابی چشم
blue flag
U
پرچم ابی برای علامت دادن بکسی که اتومبیل دیگری بدنبال و نزدیک اوست تا راه بدهد
blue forces
U
نیروهای خودی
blue forces
U
نیروهای ابی
blue gun
U
لوله پرتاب ابی
blue jacket
U
سرباز نیروی دریائی
blue jay
U
زاغ کبود
blue line
U
خط دفاعی هاکی
blue liner
U
مدافع
blue moon
U
زمان دراز
blue moon
U
مدت طولانی
blue mud
U
گل کبود
blue or copper vitriol
U
کات کبود
blue or copper vitriol
U
زاج کبود
blue print
U
رسم فنی
blue print
U
زمینه ابی
blue print
U
فون ابی
blue print
U
تون پلات ابی
blue ribbon program
U
برنامه کاملی که در ابتدا و بدون هر گونه خطا یا مشکل اجرا شود
blue shift
U
جابجایی به سوی ابی
blue vitriol
U
کات کبود
blue water school
U
انانی که نیروی دریایی انگلیس راتنها نیروی کافی ان میدانند
blue yellow blindness
U
رنگ کوری ابی- زرد
bright blue
U
لاجوردی
bromthymol blue
U
ابی برم تیمول
cobalt blue
U
لاجورد
dark blue
U
ابی سیر
dark blue
سرمه ای
green with a blue tint
U
سبز مایل به ابی
his coat was in blue velvet
U
نیمتنه اش
his coat was in blue velvet
U
مخمل ابی بود
indigo blue
U
ابی ایندیگو
intense blue
U
ابی سیر
king's blue
U
رنگ ابی متوسط
light blue
U
کبود
methyl blue
U
ابی متیل
milori blue
U
ابی میلوری
navy blue
U
کبود
navy blue
U
ابی سیر
once in a blue moon
U
گاه گاهی
ox blue
U
ابی سیرمایل به ارغوانی
oxford blue
U
ابی سیر مایل به ارغوانی
paris blue
U
یکجور نیل فرنگی
paris blue
U
جوهرابی روشن
peacock blue
U
رنگ ابی مایل بسبز
peacock blue
U
رنگ ابی طاووسی
powder blue
U
نیل رخت شویی
powder blue
U
گردلاجوردفرنگی
prussian blue
U
نیل فرنگی
prussian blue
U
رنگدانه ابی رنگ اهن دار
prussian blue
U
ابی پروس
red green blue monitor
U
مانیتور قرمز- سبز- ابی
red, green, blue
U
سه اشعه تصویردرتلویزیون رنگی
Other Matches
the blue
U
اسمان
to look blue
U
افسرده یابوربنظرامدن
the blue
U
دریا
out of the blue
<idiom>
U
غیرمتقربه
out of the blue
U
غیر منتظره
go off into the blue
U
ناپدید شدن
go off into the blue
U
آب شد و به زمین رفت
slate blue
U
رنگ ابی مایل به خاکستری
teal blue
U
رنگ ابی مایل به خاکستری
sky blue
U
اسمانی
sky blue
U
نیلگونی
sky blue
U
رنگ ابی اسمان
steel blue
U
رنگ ابی فولادی
thumb blue
U
نیل گلولهای یاقالبی
thymol blue
U
ابی تیمول
electric-blue
U
آبیروشن
ice-blue
U
آبیکمرنگ
I kept saying it tI'll I was blue in the face.
U
آنقدر گفتم با زبانم مودرآورد
It tends to be blue . It is bluish.
U
بیشتر برنگ آبی می زند
She comes here once in a blue moon .
U
سالی ماهی یکبار می آید اینجا ( بسیار بندرت )
blue in the face
<idiom>
U
آرام گرفتن
once in a blue moon
<idiom>
U
به ندرت
once in the blue moon
U
خیلی بندرت
a bolt from the blue
U
از غیب
a bolt from the blue
U
مثل عجل معلق
blue
[joke]
<adj.>
U
زمخت
[جوک]
blue-black
U
آبیپررنگ
blue tit
U
پرندهایکوچکبابالسرودم آبیوسینهزرددراروپا
blue mussel
U
صدفدوکفهایآبی
to burn blue
U
شعله یا نور ابی دادن
to by blue muder
U
فریاد کردن
to by blue muder
U
دادزدن
blue law
U
قوانین سخت و محدود کنندهی پیوریتانها که بر شمال ایالات متحده حاکم بود
blue law
U
قوانینی که رقص و نمایش ومسابقات و حتی کار را در روز مقدس تحریم کند
blue laws
U
قوانین سخت و محدود کنندهی پیوریتانها که بر شمال ایالات متحده حاکم بود
blue laws
U
قوانینی که رقص و نمایش ومسابقات و حتی کار را در روز مقدس تحریم کند
true-blue
U
پیرو متعصب
true-blue
U
هوادار دو آتشه
blue ball
U
توپآبی
blue beam
U
اشعهآبیکلاهکآبی
blue cap
U
صدفکبود
blue
[joke]
<adj.>
U
خشن
[جوک]
She talked tI'll she was blue in the face .
U
آنقدر حرف زد که زبانش مودرآورد
to beat black and blue
U
کوفته یاکبودکردن
They beat each other black and blue.
U
همدیگر را خونین ومالین کردند
red, green, blue
U
سیستم نمایش قوی که از سه سیگنال ورودی مجزا برای کنترل اشعههای قرمزوسبزوابی استفاده میکند
white with blue stripes
U
سفید با خطهای ابی سفید باراه راه ابی
blue-eyed boy
U
دراصطلاح"تافتهجدابافته"
the greenish hue of blue
U
حالتی از رنگ ابی که به سبزی بزند
To be between the devil and the deep blue sea.
U
راه پس وپیش نداشتن
to drink till alls blue
U
مست شدن
to drink till alls blue
U
پاتیل شدن
to drink till alls blue
U
بحدمستی نوشیدن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com