English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
black wash U رنگ سیاه
black wash U نوع دیگری ازگرافیت و کک و ذغال سخت یامواد الی است که با مایعی بطور معلق و برای پوشش ماهیچههای تر و قالبهای ماسهای به کار برده میشود
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
WI'll you give the car a wash (wash – down) please. U ممکن است لطفا" اتوموبیل رابشوئید
to do the dishes [to wash up] [to give dishes a rinse] [to wash the dishes] U شستن [تمییز کردن] ظرف
wash in U پیچش بال بطوریکه زاویه نصب ان بطرف نوک کاهش یابد
wash out U ضرر
wash out U زیان
to wash down U رقیق کردن
to wash down U ابکی کردن
to wash up U پاک کردن
to wash up U شستن
wash out U شکست مردود
wash away U با شستشو پاک کردن
wash off U با شستشو پاک کردن
wash out U محو کردن شستشو
Go and wash yourself U برو دست ورویت رابشور
wish wash U حرف بی ربط و پوچ
wash out U شستشو کردن
to wash something up U بکنار ساحل شستن چیزی
wash out U کثافات را پاک کردن
wash out U از پا دراوردن
wash out U اب بردگی
wash out U ابرو
wash U حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
wash out U شیار ابرو
wish wash U مشروب ابکی اب زیپو
wash U اب دادن شستشو
wash U شستشو دادن
wash U موج زایشی
wash U غسل رختشویی
wash U شستشو
wish wash U سخن بی معنی
wash U پاک کردن
wash out U ازبین بردن
wash up U از پاافتادن
do not wash U نشورید
wash up U دست و رو شستن
wash U شستن
wash oil U روغن شستشو
To wash ones hands of somebody (something). U دست از کسی (چیزی )شستن (قطع مسئولیت ورابطه )
back wash U عقب زدن اب
wash house U رختهای شستنی
Does this material wash well? U آیا این جنس قابلیت شستشودارد؟
wash linen U کهنه فرفشویی
back wash U حرکت اب در نتیجه پارو زدن
wash one's hands of <idiom> U ترک کردن
back wash U فشار عقب اب
To have a wash and brush up. U سروصورت راشستن (وآرایش دادن )
wash out valve U شیر تخلیه رسوبات در مخزن
wash PROM U پاک کردن داده از PROM
wash tub U تغار رختشویی
car wash U محلشستشویماشین
wash your hands U دستهای خود را بشویید
we sent the linen to the wash U رختهای شستنی رابرختشویخانه فرستادیم
wet wash U لباسشو
wet wash U رخت شو
pig's wash U بسباب
wash tower U فیلهشستشو
wash board U تختهای که برای ازاله اطاقها بکارمیبرند
wash house U رختشوی خانه
wash heat U گرمای جوش
pig's wash U اشغال
wash and wear U بشور و بپوش
to wash offŠout or away U باشستش بردن یاپاک کردن
stack wash U تخلیه هوا به علت فشار گازدودکش ناو
slope wash U شیب شست
wash leather U جیر
dish wash U ابی که دران فرف شسته باشند
dry wash U خشک شویی
dry wash U خشک شویی کردن
rock wash U پوشش سنگی
eye wash U داروی چشم
rain wash U فرسایش ناشی از ریزش باران
it wont wash U اگرانرابشویندرنگش میرود
pig's wash U گنداب اشپزخانه که به خوکان میدهند
lime wash U دوغاب اهک
mere wash U اب زیپو
wash ball U صابون دستشویی
chemical wash U کهنه شور یا دواشور نمودن فرش با کلر و خاکستر چوب جهت ملایم کردن رنگ ها و افزایش طول عمر ظاهری و غیر حقیقی فرش
wash drawing U ابرنگ سیاه
Is there a car wash? U آیا اینجا کارواش هست؟
Is there a car wash? U آیا اینجا ماشینشویی هست؟
pig's wash U گنداب
wash bottle U اب فشان
wash bottle U بطری شستشوی
wash boiler U دیگ رختشویی
to let music wash over somebody U به موسیقی متن گوش دادن [اصطلاح روزمره]
wash board U تخته رختشویی
antique wash U دواشور کردن فرش جهت کهنه و قدیمی جلوه دادن آن
wash basin U دستشوئی
to wash something ashore U بکنار ساحل شستن چیزی
wash hand stand U دستشویی
this soup is mere wash U اب زیپواست
hand wash basin U چاهک دستشویی
give it a good wash U خوب انرا شستشو بدهید خوب انرا بشویید
wash deck hose U لوله شستشوی پل ناو
wash hand stand U روشوری
this soup is mere wash U این سوپ خیلی رقیق است
This cloth dosent shrink in the wash. U این پارچه در آب جمع نمی شود
Whishes dont wash the dishes. <proverb> U آرزوها و خیالات ظرفها را نمى شویند .
hand wash in lukewarm water U شستندستهادرآبولرم
machine wash in hot water at a normal setting U شستشوباماشیندرآبنرم وگرم
machine wash in lukewarm water at a gentle setting U شستشوباماشیندرآبنیمگرم وملایم
machine wash in warm water at a gentle setting U شستشوباماشیندرآبگرم وملایم
machine wash in warm water at a normal setting U شستشوباماشیندرآبگرم ونرمال
black U وسیلهای که بدون دخالت کاربر کار میکند و کاربر از نحوه کار آن بی خبر است
black U بی رنگ
to black out U سیاه کردن
to black out U قلم زدن
black out U حرکت با چراغ جنگی در شب خاموشی شبانه استتار شبانه
black out U قطع کامل برق خاموش شدن چراغ ها خاموشی شهر
in the black <idiom> U سود بردن
black U 1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
black U سیاه
black U تیره
he went there in black U اوبا جامه سیاه انجا رفت
black U سیاه شده
black U زشت
black U تهدید امیز عبوسانه
black U سیاهی
black U دوده لباس عزا
black U سیاه رنگ
black U سیاه رنگی
black U سیاه کردن
black U بازیگر دوم شطرنج
black U بستانکار بودن در حساب
black out U خاموشی
look black U متغیر بنظر امدن
black U چرک وکثیف
black d. U دم گاز خفه کننده
the black race U نژاد سیاه
black eye U چشم سیاه
slate black U رنگ ارغوانی مایل بسیاه
slate black U رنگ سیاه سنگ لوحی
black and white U چاپ
black and white U دستنوشته
the black sea U دریای سیاه
black and white U سیاه و سفید
jet-black U سیاه شبقی
black ball U توپسیاه
to be in ones black books U مغضوب کسی واقع شدن
black bread U نانسیاه
black salsify U شنگ
to lool black U خشمگین یا متغیر بنظر امدن
black eye U سیاهی اطراف چشم
black eye U بدنامی
black eyes U سیه چشم
black ant U مورچه سیاه [حشره شناسی]
jet-black U سیاه براق و تیره
black vomit U تب زرد [پزشکی] [بیماری]
black marks U سابقهی بد
platinum black U گرد سیاه پلاتین حاصله از حل املاح ان
black mark U سابقهی بد
black Marias U اتومبیل گشتی پلیس
platinum black U پلاتین سیاه
black Maria U اتومبیل گشتی پلیس
black eye U سیه چشم
black eyes U بدنامی
black eyes U سیاهی اطراف چشم
black eyes U چشم سیاه
black vomit U طاعون زرد [پزشکی] [بیماری]
black coffee U قهوه بدون شیر
There is no colour beyond black . <proverb> U بالاتر از سیاهى رنگى نیست .
You went in a black veil, but must come out in a w. <proverb> U با چادر سیاه رفتى باید با کفن سفید بیرون بیائى .
black stone U مهرهیسیاه
Black will take no other hue. <proverb> U بالاتر از سیاهى رنگى نیست .
black economy U پولیکهبدوناطلاعدولتبرایفرارازمالیاتکسبشود
in black and white <idiom> U بصورت نوشتار
Black and white. U سیاه وسفید ( عکس ؟ فیلم وغیره )
black marketeer U کسیکهدربازارسیاهفعالیتدارد
They were dressed all in black. U همه آنها لباس تمام سیاه پوشیده بودند
They were all dreesd in black. U تمام آنها لباس سیاه پوشیده بودند
blue-black U آبیپررنگ
black spot U جادهباآمارتصادفبالا
black section U گروهیغیراداریدرداخلیکحزبسیاسیکهمدافعحقوقسیاهپوستاناست
black pudding U سوسیستولیدشدهازگوشتوخونخوک
black coffee U قهوه سیاه
black armband U سرآستین [برای سوگواری ]
jet-black U سیاه سیاه
Black sheep U جوجه اردک زشت [اصطلاح روزمره]
black box U سرعت و مسافت سنج [ وسایل نقلیه خودرو]
black wool U پشم سیاه
black list U لیست سیاه
give someone a black look U با خشم به کسی نگاه کردن
to look at the black side [about something] U بدبین بودن [برای چیزی]
black square U خانهسیاه
black marketeering U دادوستددربازارسیاه
black eyed U سیاه چشم
black book U کتاب سیاه
black book U دفتر ثبت نام تبه کاران ومجرمین یاکسانی که از انجام عملی ممنوع میشوند
black body U جسم سیاه
black body U قسمت خطرناک
black bile U سوداء
black bile U صفرای سیاه
black beetle U سوسک گرمابه
black ash U خاکستر سیاه
black art U سحر
black art U جادوگری
black anneal U سیاه گداختن
black a vised U سیه چرده
black a vised U سبزه دارای پوست تیره
animal black U ذغال حیوانی
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com