English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
bank of issue U بانک ناشر اسکناس
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
I work in a bank, or more precisely at Melli Bank. U من در بانک کار میکنم یا دقیقتر بگویم در بانک ملی.
issue U انتشار دادن صدور
issue U صادر کردن
issue U صدور مطلب
over issue U زیاد انتشاردادن
issue U مسئله قضیه تحویل جنس
issue U توزیع کردن
issue U موضوع دعوی
issue U ممر
issue U افتتاح کردن
at issue U موضوع بحث
over issue U اضافه براعتبار رواج دادن
of no issue U بی نتیجه
of no issue U بیهوده
issue U توزیع
issue U صادرکردن
issue U انتشار دادن
issue U انتشار
issue U بر امد
issue U ناشی شدن
issue U پی امد
issue U نشریه فرستادن
issue U بیرون امدن
issue U صادر شدن
issue U رواج دادن
issue U نژاد
issue U مسئله
issue U موضوع
issue U موضوع شماره
issue U نتیجه بحث
issue U کردار اولاد
issue U خارج شدن
issue U عمل
issue U نوع
side issue U موضوع فرعی
to put to the issue U در معرض داوری گذاشتن
unit of issue U واحد توزیع
to put to the issue U بطور متنازع فیه مطرح کردن
I wI'll not comment on this issue. U درباره این مطلب اظهار نظری نمی کنم
This question is not at issue. U بحث روی این موضوع نیست.
unit of issue U مبنای توزیع
back issue U نسخه قدیمی مجله یا روزنامه
side issue U مسئله فرعی
It is not advisable for you to take up issue with me (take me on). U صلاحت نیست با من طرف بشوی
issue [outcome] U نتیجه [بحثی ]
to revisit an issue U مسئله ای را بازدید کردن
issue [outcome] U بر آمد
issue [outcome] U پایان
to die without issue U بدون اولاد مردن
the German issue U مسئله آلمان [تاریخ] [بحث یکی سازی بین ۳۷ دولت آلمانی زبان در قرن ۱۹]
May be I can interest you in this issue . U شاید بتوانم علاقه شما را به این مطلب جلب نمایم
issue a warning U اخطار صادر کردن
to issue instructions U دستور صادر کردن
issue commissary U مسئول توزیع
loose issue U تدارکات خارج شده از بسته بندی
loose issue U تدارکات روباز
fiduciary issue U اسکناسهای اعتباری
issue a guarantee U صدور ضمانتنامه
issue a credit U افتتاح اعتبار
general issue U ملزومات ارتش
general issue U تدارکات عمومی ارتش
gratuitous issue U اماد پیشکشی
gratuitous issue U لباس پیشکش
issue priority U ترتیب تقدم توزیع
issue commissary U کارپردازی یادفتر توزیع
issue note U برگه صدور
issue of fact U نکته موضوع بحث که درنتیجه انکار مطلبی پیدامیشود
issue price U قیمت اعلام شده
To settle the issue one way or the other. U تکلیف کاری راروشن ( یکسره ) کردن
basic of issue U مبنای توزیع
basic of issue U مبنای واگذارکردن اقلام
issue pea U داغ نخود
issue priority U تقدم توزیع اماد
bond issue U صدور اوراق قرضه
issue of law U نکتع موضوع بحث که درتطبیق قانون پیدا میشود
to issue marching order U دستور پیشروی دادن [ارتش]
issue [of something] [ID card or check] U صدور [چیزی] [کارت شناسایی] [چک]
issue [of something] [ID card or check] U انتشار [اسکناس] [اوراق بهادار]
to carry something to a successful issue U چیزی را با موفقیت به پایان رساندن
starting with the issue of July 1 U هنگامی که با نشریه اول ژوئن شروع کنیم
he rode me off on a side issue U نکته فرعی پیش اورده مراازاصل مطلب پرت کرد
free issue materials U موادی که خریدار جهت تولیدکالای موردنیاز خود به سازنده میدهد
To lock horns with someone. To take issue with someone. U با کسی سر شاخ ( شاخ بشاخ ) شدن
Dont sidetrack the issue. U خودت را به کوچه علی چپ نزن ( وانمود به ندانستن )
free issue system U سیستم انبارداری که در ان جهت گرفتن کالا نیاز به برگ درخواست نمیباشد
basic issue list U اقلام مندرج در فهرست توزیع اولیه اقلام بار مبنای اولیه اقلام شارژ انبار
basic issue items U وسایل همراه اقلام عمده اقلام شارژ انبار وسایل عمده
I feel relieved because of that issue! U خیال من را از این بابت راحت کردی!
join issue with a person U با کسی وارد مرافعه یا دعوی شدن
To bring a matter to successful issue . U کاری را به نتیجه رساندن
To stick to the main topic ( issue ). U از موضوع اصلی خارج نشدن
To deliberately fudge the issue . To gloss it over . U موضوعی را ماست مالی کردن
Lets pass on (proceed) to the main issue. U برویم سر مطلب اصلی
Without wishing to belittle [disparage] [denigrate] the importance of this issue, I would like to ... U بدون اینکه اهمیت این موضوع را پایین بیاورم من میخواهم ...
bank on <idiom> U اطمینان داشتن ،روی چیزی حساب کردن
near bank U ساحل نزدیک رودخانه
bank U در بانک گذاشتن
bank U کرانه دیواری
bank U مجموعهای از وسایل حافظه الکترونیکی که بهم وصل می شوند تا یک فضای بزرگ حافظه ایجاد کنند
bank U انتخاب بانک حافظه مخصوص از یک گروه
bank U مجموعهای از وسایل مشابه
You can take it to the bank. <idiom> U میتوانی رویش حساب کنی! [اصطلاح]
bank U قسمت برجسته سر پیچ
bank U کنار
bank U لب
bank U ساحل
bank U بانک ضرابخانه
bank U رویهم انباشتن در بانک گذاشتن
bank U کپه کردن بلند شدن
bank U بطورمتراکم
bank U بانکداری کردن
bank U بانک
bank U صخره زیرابی کم ارتفاع ساحل
bank U کناره توده
bank U سکو
bank U کپه کردن
bank U دوران یا متمایل شدن هواپیماحول محور طولی
You can bank on it! <idiom> U میتوانی رویش حساب کنی! [اصطلاح]
Which bank do you bank with? U با کدام بانک کار می کنید؟
to bank U واریزکردن
Which bank do you bank with? U در کدام بانک حساب دارید؟
approved bank U بانک تایید شده
land bank U بانکی که زمین را در برابر پول گرو بر میدارد
loan bank U بانک استقراضی
intermediary bank U بانک میانجی
penny bank U صندوق پس انداز
memory bank U بانک حافظه
monopoly bank U بانک انحصاری
mortgage bank U بانک رهنی
national bank U بانک ملی
issuing bank U بانک گشاینده اعتبار
savings bank U صندوق پس انداز
Where is the nearest bank? U نزدیکترین بانک کجاست؟
piggy bank <idiom> U بانک کوچک
break the bank <idiom> U بانک زدن (ازراه شرط بندی به پول زیاد رسیدن)
provident bank U صندوق پس انداز
loan bank U بانک وامی
blood bank U بانک جمع اوری خون
issuing bank U بانک صادر کننده
savings bank U قللک
negotiating bank U بانکی که اسناد را معامله میکند
negotiating bank U بانک معامله کننده
sand bank U ریگ پشته
sand bank U ریگ تپه
saving bank U بانک پس انداز
bank holiday U ایامی که به دستور دولت بانکها بستهاند
savings bank U صندوق پس انداز
spoin bank U انبار مازاد
spoin bank U محل نگهداری وسایل مازاد بر احتیاج
state bank U بانک استان
state bank U بانک دولتی
bank holiday U روزهای هفته که بانکها تعطیل هستند
account with [at] a bank U حساب بانکی
world bank U بانک جهانی
sand bank U جزیره نما
bank holiday U هر یک از تعطیلات رسمی که در آن مدارس و بانکها و غیره تعطیل هستند
remitting bank U بانک واگذارنده
bottle bank U سطلآشغالمخصوصبطری
bank manager U رییسبانک
bank loan U وام بانکی
bank balance U پولموجود در حساببانکیفرد
sand bank U تپه زیرابی
bank of heliostats U کرانهنورگرایی
opening bank U بانک باز کننده اعتبار
fog bank U مه انباشت
fog bank U تودهی مه
paying bank U بانک پرداخت کننده
penny bank U دیناری
piggy bank U قللک
presenting bank U بانک ارائه کننده
world bank U بانک جهانی یا بانک بین المللی تجدید ابادانی و توسعه که هدفش کمک به کشورهای عضو برای رشداقتصادی از طرق مختلفه میباشد
bank guarantee U ضمانت بانکی
bank draft U برات بانکی
bank discount U سپردههای بانکی
bank rate U نرخ بانکی
bank rate U نرخ بانک
bank discount U تخفیف بانکی
bank discount U تنزیل بانکی
bank development U گسترش شبکه بانکی
bank deposit U سپرده بانکی
bank rate U نرخ بهره بانکی
bank holidays U تعطیلات بانکی
bank credit U اعتبار بانکی
bank contraction U انقباض بانکی
bank draft U حواله بانکی
bank giro U همکاری بانک و اداره پست جهت انتقال پول
bank statements U صورتحساب بانکی
bank account U حساب بانکی
bank giro U جیروی بانکی
bank genesis U پیدایش دیواره
bank failures U ورشکستگی بانک
bank accounts U حساب بانکی
bank rate U مظنه رسمی تنزیل که توسط بانک مرکزی تعیین میشود
bank failure U ورشکستگی بانکی
bank expansion U گسترش بانکی
bank effect U اثر کناره رودخانه
bank effect U اثر دیواره کانال
bank commission U کارمزد بانکی
bank check U چک بانکی
bank charges U bank
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com