Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 137 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
background count
U
عکس العمل تشعشع
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Anyone can count the seeds in an apple, but only Gold can count the number of apples in a seed.
U
هر کسی نمی تواند تعداد دانه های داخل یک سیب را بشمارد اما فقط خدا می تواند تعداد سیب های نهفته در یک دانه را بشمارد
background
U
کار با حق تقدم پایین
background
U
اختلال موجود در سیگنال در خواست شده
background
U
تصویر نمایش داده شده به عنوان صفحه پشتی در برنامه یا ویندوز GUI. این تصویر حرکت نمیکند و اختلافی در برنامه ایجاد نمیکند
background
U
رنگ صفحه تصویرکامپیوتر.
background
U
نور منعکس شده از یک ورقه کاغذی توسط کاغذ خوان نوری خوانده خواهد شد
background
U
سیستمی در کامپیوتر که کارهای با حق تقدم پایین در فاصل زمانهای معین که کارهای بزرگ انجام نمیشوند قابل انجامند
background
U
اصلی است
background
U
تجربه
background
U
پس زمینه
We know very little about his background.
ازسوابق او اطلاع کمی در دست است
background
U
که به عنوان کاری با تقدم پایین برخود میشود
background
U
فعالیت ارتباط دادهای
background
U
زمینه
background
U
سابقه
background
U
نهانگاه
background
U
دورنما
background
U
معلومات قبلی
background
U
دورنمای عقب
background
U
فرآیندی که در هر زمانی و بدون توجه به کاربر اجرا میشود
background
U
فرآیند با حق تقدم پایین که تا وقتی منبع فرآیند بزرگ فراهم شود پردازش میشود
background
U
امکانی که به کاربر داده میشود تا داده جدید را در حسن محاسبه مجدد عبارت وارد کند
background
U
برنامه کامپیوتری با حق تقدم پایین
background
U
چاپ گرفتن از کامپیوتر وقتی مشغول به کار دیگری است
background program
U
برنامه پس زمینهای
background radiation
U
تشعشعات هستهای محیطی تشعشعات محیطی
background program
U
برنامهای که به هنگام عدم نیازمندیهای برنامههای باتقدم بالا به امکانات سیستم کامپیوتری چند برنامهای قابل اجرا میباشد
background program
U
برنامه زمینهای
background processing
U
کار با حق تقدم پایین که وقتی اجرا میشود که دیگر کاری با حق تقدم از آن بیشتر موجود نباشد
background processing
U
فرآیندی که از تواناییهای -on line سیستم استفاده نمیکند
background process
U
فرایندهای پس زمینه
background radiation
U
تابش زمینه
background recalculation
U
محاسبه مجدد پس زمینه
plaster background
U
مایه گچ کاری سفیدکاری ساختمان
plaster background
U
دورنمای گچ کاری
family background
U
پیشینه خانوادگی
display background
U
زمینه نمایش
background sound
U
موزیک متن
background music
U
موسیقی متن
background sound
U
موسیقی متن
background music
U
موزیک متن
background printing
U
چاپ پس زمینه
background noise
U
اختلال پس زمینه
background noise
U
صدای پس زمینه
background processing
U
پردازش زمینهای
background sound
U
موسیقی پس زمینه
background music
U
موسیقی پس زمینه
background reflection
U
بازتاب زمینهای
background communication
U
ارتباط پس زمینه
background current
U
جریان زمینه
background job
U
program background
background level
U
تراز زمینه
background level
U
الودگی متن الودگی زمینه
background noise
U
همهمه
background noise
U
اصوات مزاحم
background noise
U
پارازیت
background noise
U
در پیمایش نوری این مسئله نوعی تداخل الکتریکی است که توسط لکههای جوهر و یاذرههای مرکب چاپ بر روی زمینه تصویر فاهر میشود
This painting has a green background.
U
زمینه این تابلو سبز است
signal background plate
U
صفحهپشتعلامت
continuous background radiation
U
تابش زمینهای پیوسته
to count down
U
شمردن
to count out
U
یکی یکی شمردن وبیرون دادن
to count
U
بشماره مردم یا سپاهی لشگر نگاه کردن
Count me out .
U
دور مرا خط بکش ( من یکی که نیستم )
to count
U
طرفدار شمردن
to count down
U
دادن
to count
[as]
U
معتبر بودن
I'm going to count to three.
<idiom>
U
تا سه میشمارم.
Count me in!
U
روی من حساب کن!
Count me in!
U
من حاضرم برای اشتراک!
to count
[as]
U
به شمار رفتن
count out
<idiom>
U
بیرون نگهداشتن
He cant count yet.
U
هنوز شمردن بلد نیست
to count
[as]
U
به حساب رفتن
to count up
U
حساب کردن
to count up
U
جمع زدن
take the count
U
بلند شدن پس از شماره 01
count
U
تعداد ایمپولز
count out
U
ناک اوت
count off
U
شمارش به ترتیب شماره بترتیب شماره " بشمار "
count down
U
از بالا به پایین شمردن شمارش معکوس
count
U
تعداد جریانهای ضربهای شمردن
count
U
ایجاد جمع کل از تعداد موضوعات
count
U
حساب امتیازهای یک ضربه بیلیارد ناتوانی درانداختن تمام میلههای بولینگ
count
U
شمارش
count by ones
U
یکی یکی بشمارید
count
U
تداد میلههای افتاده با گوی اول بولینگ بعد ازکسب استرایک
count on
<idiom>
U
بستگی داشتن به
count
U
کنت
count
U
شمار
count
U
شمردن
re count
U
از سرشمردن
re count
U
دوباره شمردن
count
U
حساب کردن
count
U
پنداشتن
count
U
فرض کردن
count
U
تعداد امتیاز توپزن
cosmic microwave radiation background
U
زمینه تشعشعی میکرو موجی کیهانی
to count for lost
U
از دست رفته بحساب آوردن
frequency count
U
شمار بسامد
blood count
U
شمارش تعداد گویچههای خون در حجم معینی
knot count
U
رجشمار
[گره زرعی]
[تعداد گره در طول مشخصی از فرش]
thread count
U
[تعداد رشته نخ تار یا پود در یک طول مشخص]
yarn count
U
نمره نخ
Every day that you go unheeded, you need to count on that day
U
هر روز که بیفتید، باید در آن روز حساب کنید
count out of the house
U
مذاکرات را به علت فقدان حدنصاب قطع کردن
If you count the children too.
U
اگر بچه ها راهم حساب کنید ( بشمارید )
To count up to ten .
U
تا ده شمردن
To count the money .
U
پول شمردن
pollen count
U
درصد گردههای گیاهی در هوا
count palatine
U
قلمرو
long count
U
شمردن تا 01 در ناک اوت
Count the money to see if it is right.
U
پو ؟ را بشما ؟ ببین درست است
quick count
U
کوتاه کردن علامتهای قراردادی بوسیله مهاجم میانی در خط تجمع بمنظورغافلگیر کردن تیم مدافع
mandatory eight count
U
شمردن تا 8 در ناک اوت
He has lost count.
U
حساب از دستش دررفته
head count
U
جمع افراد
head count
U
تعداد مردم شمرده شده
record count
U
شمارش رکوردها
record count
U
شمار مدارک
word count
U
واژه شماری
count noun
U
اسم شمردنی
count nouns
U
اسم شمردنی
head count
U
شمارش مردم
head count
U
سرشماری
count palatine
U
قلمرو خود امتیازات شاهانه داشت
I have to go back a little bit.
[This requires a little background
{explanation}
]
.
U
این نیاز به کمی پیش زمینه
[توضیح بیشتر]
دارد.
reference count technique
U
تکنیک شمارش ارجاعات
Dont count (bank)on me.
U
روی من حساب نکنید
I did it unwittingly. I lost count.
U
از دستم دررفت
count one's chickens before they're hatched
<idiom>
U
روی چیزی قبل از معلوم شدن آن حساب کردن
Can count on the fingers of one hand
<idiom>
U
رخ دادن اتفاقی به تعداد انگشتان دست
[اتفاق نادر و به دفعات محدود]
Don't count your chickens before they are hatched.
<proverb>
U
جوجه رو آخر پاییز می شمارند.
Dont count your chickens before they are hatched.
U
جوجه ها راآخر پائیز می شمارند
The deal is off. Forget it . That doesnt count .
U
مالیده !(مالیده است ؟ بهم خورده ؟ لغو شده )
Don't count your chickens before they're hatched.
<proverb>
U
جوجه رو آخر پاییز می شمارند.
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com