English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
average purchase rate U نرخ متوسط خرید
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
purchase rate U نرخ خرید
average reaction rate U سرعت متوسط واکنش
average tax rate U نزخ متوسط مالیات
average reaction rate U مقدار متوسط واکنش
purchase U شراء
purchase U هر نوع انتقال مال غیرمنقول که ناشی از ارث یاامر امر قانونی نباشد
purchase U اشتراء
purchase U خریداری
purchase U ابتیاع
purchase U خرید خریداری کردن
purchase U درامدسالیانه زمین
purchase U خرید
purchase U خریدن
purchase U خریداری کردن
purchase ledger U دفتر کل خریدها
hire purchase U کرایه چیزی به این ترتیب که کرایه کننده با پرداخت یک عده اقساط مالک ان شی بشود
purchase ledger U دفتر بزرگ خرید
purchase journal U دفترخرید روزانه
purchase journal U دفتر روزنامه خرید
purchase element U عامل منتجه بار نهائی
purchase money U در CL ثمن
hire purchase U اجاره به شرط تملیک
ratchet purchase U جرثقیل جغجغهای
purchase order U دستور خرید
purchase request U درخواست خرید جنس تقاضای عقد پیمان خرید
purchase requisition U درخواست خرید
purchase element U نیروی منتجه
purchase description U خصوصیات جنس مورد نیازخرید
collaborative purchase U خرید با تشریک مساعی
local purchase U خرید محلی
local purchase U خرید از محل
two fold purchase U تاکل دو قرقرهای دو شیاره
basket purchase U خرید کلی بدون محاسبه جزئیات
forward purchase U پیش خرید
forward purchase U خرید سلف
offer to purchase U پیشنهاد خرید
offer to purchase U پیشنهاد جهت خرید
open purchase U خرید ازاد
open purchase U خرید از بازار ازاد
forward purchase U معامله سلف
purchase tax U مالیات بر معاملات
regional purchase U خرید از داخل منطقه پادگانی
regional purchase U خرید محلی
purchase by a deed U قباله کردن
purchase by a deed U با سند خریدن
to make a purchase U خرید کردن
To purchase on approval . U بشرط امتحان ( شرطی )خریدن
hire purchase U خرید اقساطی
purchase order U سفارش خرید
conditions of purchase U شرایط خرید
advance purchase U خرید سلف
credit purchase U خرید نسیه
counter purchase U داد وستد متقابل
counter purchase U تهاتر
collaborative purchase U خریدتعاونی
counter purchase U خرید متقابل
purchase money U قیمت جنس
central purchase U خرید اماد به طور تمرکزی خرید اماد به طور یکجا
cost purchase U راس المال
purchase price U راس المال
purchase notice agreements U پیمان خرید
double purchase pulley U غرغرهای که دو طناب خورداشته باشد
It is too expensive for me to buy ( purchase ). U برای من خیلی قیمتش گران است ( پول خرید آنرا ندارم )
lump sum purchase U خرید کلی
purchase price variance U سپرده اختلاف قیمت خرید سپرده تضمینی خرید
make a forward purchase U سلف خریدن
lump sum purchase U خرید یکجا
purchase notice agreements U قراردادهای خرید
arresting system purchase element U وسیله ضربه گیر سیستم مهار هواپیما
average value U مقدار میانگین
average out U میانگین در نظر گرفتن
average particular U خسارت وارده بر کشتی
average value U مقدار متوسط
average value U ارزش میانگین
over-average <adj.> U بیش از حد متوسط
above-average <adj.> U بیشتر از حد متوسط
on average [on av.] U در حالت کلی
on average [on av.] U در میانگین
with particular average U مشمول خسارات خاص
above average <adj.> U بالاتر از حد متوسط
above-average <adj.> U بالاتر از حد متوسط
over-average <adj.> U بالاتر از حد متوسط
above average <adj.> U بیشتر از حد متوسط
over-average <adj.> U بیشتر از حد متوسط
above average <adj.> U بیش از حد متوسط
on average [on av.] U روی هم رفته
average value U میانگین
above-average <adj.> U بیش از حد متوسط
with average U شامل خسارات خصوصی وجزئی
average U میانگین موفقیت
average U خسارت بحری
average U معدل گرفتن
average U میانگین گرفتن به دست اوردن مقدار متوسط
average U مقدار متوسط
average U معدل میانگین
average U خسارت
average U متوسط خسارت در بیمه
average U معدل
average U حد وسط
average U میانه متوسط
average U درجه عادی میانگین
average U میانه قرار دادن میانگین گرفتن
average U رویهمرفته بالغ شدن
average U میانگین
average U متوسط
average U میانگاه
average U حد متوسط
average U روی هم رفته
average U میانگین حسابی متوسط حسابی
average U در حالت کلی
particular average U خسارت جزئی
particular average U خسارات جزئی
average U عدد بدست آمده از جمع چندین عدد تقسیم آنها را بر تعداد این اعداد
average U ایجاد میانگین
average U میانگین ناشی از محاسبه چندین عامل که ارزشی بیشتر از سایرین دارد
average U متوسط زمانی لازم از وقتی که تقاضا فرستاده میشود و داده برگردانده میشود
average U متوسط زمان لازم که کاربر باید صبر کند تا به خط ارتباطی دسترسی پیدا کند
average U پیدا کردن
particular average U خسارت خاص
average life U عمر میانگین
average life U عمر متوسط
average payment U پرداخت متوسط
average life U عمر متوسط اقلام دارائی
average output U محصول متوسط
average latency U تاخیر متوسط
average discharge U بده میانگین
average discharge U بده متوسط
average efficiency U بازده متوسط
average error U خطای میانگین
average expense U هزینه متوسط
average flow U بده میانگین
average flow U جریان متوسط
average heading U جهت متوسط مسیر
average heading U جهت متوسط هواپیما
average input U نهاده متوسط
average intensity U شدت جریان متوسط
average latency U رکود متوسط
average price U قیمت متوسط
bowling average U معدل امتیاز بازیگربولینگ
bowling average U میانگین امتیازهای توپ انداز
average radius U شعاع میانه
average speed U سرعت متوسط حرکت
average speed U سرعت متوسط
average revenue U قیمتی که خریدارمی پردازد
average revenue U قیمت عادی
average yield U بازده متوسط
average strength U استعداد پرسنلی متوسط میانگین استعداد پرسنلی
average price U میانگین قیمت
average voltage U ولتاژ متوسط
average product U محصول متوسط
average product U تولید متوسط
batting average U میانگین توپزنی
average productivity U بهره دهی متوسط
batting average U میانگین تعدادامتیازهای یک دور بازی کریکت
average radius U شعاع میانگاه
average productivity U بازدهی متوسط
average return U بازده متوسط
moving average U میانگین غلتان
Nikkei average U شاخصسهام درژاپن
average revenue U درامد متوسط
average key U کلیدوسط
composite average U معدل امتیاز بازیگر بولینگ
average bond U ضمانتنامه پرداخت خسارت دریائی
average adjuster U کارشناس تعیین خسارت بیمه
average stater U کارشناس تعیین خسارت بیمه
average adjustment U تصفیه خسارت
average available discharge U بده میانگینی دسترس
with pwrticular average U مشمول خسارت خاص
simple average U میانگین ساده
moving average U میانگین متحرک
goal average U گل شماری
goal average U گل اواژ
monthly average U متوسط ماهیانه
general average U خسارت دریایی عمومی خسارت کلی
free of particular average U معاف از خسارات جزئی
free of all average U معاف از هرگونه خسارت
weighted average U میانگین وزنی
weighted average U میانگین موزون
weighted average U متوسط وزنی
average available discharge U بده متوسط مفید
average bond U ضمانت نامه جبران خسارت
average clause U بند یا ماده خسارت
average cost U هزینه متوسط
average cost U میانگین هزینههای تولیدی هر واحد
average conditions U شرایط متوسط
average depth U عمق متوسط
average costs U معدل هزینه کل محصولات
average conditions U شرایط عادی
average clause U عبارتی که در بیمه نامه دریایی درج میشود و حاکی از ان است که برخی از کالاهااز شمول این خسارت خارج میباشد
average deviation U انحراف متوسط
average deviation U انحراف میانگین
average cost U میانگین هزینه
average total cost U هزینه متوسط کل
average fixed cost U هزینه ثابت متوسط
free of general average U معاف از خسارات عمومی
average degree of polymerization U درجه متوسط بسپارش
average evoked potential U پتانسیل فراخوانده متوسط
average variable cost U هزینه متوسط
average variable cost U متغیر
general average statement U صورت یا اعلامیه خسارت کلی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com