Perdic | auxiliary handle | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 175 (8 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	auxiliary handle U	دستهکمکی

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	auxiliary U	نیست
	auxiliary U	پردازنده جانبی مثل آرایه یا پردازنده عددی که میتواند با CPU اصلی کار کند تا سرعت اجرا را افزایش دهد
	auxiliary U	پشتیبان یا وسیله جانبی در صورت بروز مشکل
	auxiliary U	آنچه کمک میکند
	auxiliary <adj.> U	کمک کننده
	auxiliary value U	مقدار کومکی
	auxiliary <adj.> U	به درد بخور
	auxiliary <adj.> U	دارای مزیت
	auxiliary <adj.> U	بدرد خور
	auxiliary value U	ارزش کومکی
	auxiliary U	که حافظه اصلی کامپیوتر
	auxiliary U	هر رسانه ذخیره سازی داده
	auxiliary U	امدادی معین
	auxiliary U	امدادی
	auxiliary U	کمکی
	auxiliary U	یدکی
	auxiliary U	امدادی کمکی
	auxiliary <adj.> U	کمک دهنده
	auxiliary U	معین
	auxiliary U	اضطراری
	auxiliary U	مساعدت
	auxiliary storage U	انبار کمکی
	auxiliary storage U	انباره کمکی
	auxiliary ship U	کشتی تدارکاتی
	auxiliary storage U	حافظه کمکی ذخیره سازی کمکی
	auxiliary service U	خدمات جنبی
	auxiliary section U	برش کومکی
	auxiliary forces U	قوای کمکی
	auxiliary forces U	نیروی کمکی
	auxiliary machinery U	دستگاههای کمکی ماشینهای فرعی ماشینهای کمکی
	auxiliary memory U	حافظ کمکی
	auxiliary memory U	حافظه کمکی
	auxiliary operatich U	عمل کمکی
	auxiliary operation U	عمل کمکی
	auxiliary operation U	عملیات کمکی عملکرد کمکی
	auxiliary rotor U	رتور کمکی
	auxiliary switch U	کلید فرعی
	auxiliary target U	هدف کمکی
	auxiliary target U	نقطه کمکی
	auxiliary projector U	پروژهکتورکمکی
	auxiliary heating U	سیستمگرمایی
	naval auxiliary U	پایگاه لجستیکی دریایی
	modal auxiliary U	فعل معین شرطی
	nursing auxiliary U	کمک پرستار [مرد]
	nursing auxiliary U	کمک بهیار [مرد]
	nursing auxiliary U	کمک پرستار [زن] [شغل] [پزشکی]
	nursing auxiliary U	کمک بهیار [زن] [شغل] [پزشکی]
	auxiliary program U	برنامه کمک [رایانه شناسی ]
	auxiliary work U	کارهای اضافی
	auxiliary view U	نمای کمکی
	auxiliary tank U	مخزنکمکی
	auxiliary fleet U	ناوگان تدارکاتی
	auxiliary ego U	خود کمکی
	auxiliary activity U	فعالیت فرعی
	auxiliary charger U	شارژکننده کمکی
	auxiliary circuit U	مدار یدکی
	auxiliary construction U	ساختمان کومکی
	auxiliary contours U	خطوط میزان منحنی واسطه خطوط میزان منحنی تکمیلی
	auxiliary electrode U	الکترود کمکی
	auxiliary equipment U	تجهیزات کمکی
	auxiliary equipment U	تجهیزات جانبی
	auxiliary equipment U	وسایل یدکی
	auxiliary equipment U	وسایل کمکی
	auxiliary equipment U	وسائل کمکی
	auxiliary facilities room U	اتاقتدارک
	auxiliary base line U	باز کمکی
	auxiliary video switcher U	دکمهنمایشکمکی
	port auxiliary service U	یگان خدمات بندری
	auxiliary spark gap U	دهانه جرقه یدکی
	auxiliary landing field U	فرودگاه کمکی
	auxiliary sailing vessel U	کشتی بادی موتوردار
	auxiliary control surfaces U	سطوح فرامین کمکی
	auxiliary flight surfaces U	سطوح پرواز کمکی
	auxiliary power unit U	واحد قدرت کمکی
	handle U	بکار بردن
	handle U	سروکارداشتن با
	handle U	رفتار کردن استعمال کردن
	handle U	دسته گذاشتن
	handle U	قبضه شمشیر دستگیره جابجا کردن
	take-up handle U	دستهسوارکننده
	the handle to one's name U	لقب
	this will a for a handle U	بکارمن نمیخورد
	this will a for a handle U	بدرمن نمیخورد
	handle U	احساس بادست
	handle U	وسیله لمس
	handle U	قبضه شمشیر
	handle U	دسته
	handle U	دست زدن
	handle U	دستکاری کردن
	handle U	دستگیره
	handle U	شمارهای که فایل فعال را مشخص میکند در برنامهای که به فایل دستیابی دارد
	handle U	نمایش مربعی کوچک که قادر به تغییر شکل پنجره یا شی گرافیک است
	handle U	اداره کردن بازی مددکاری بوکسور
	handle U	ضامن دستگیره
	handle U	گیره نگهدارنده
	handle U	دست داشتن دسته
	handle U	سیم بین چکش و دستگیره
	handle U	خرید و فروش کردن
	handle U	گیره
	handle U	با دست عمل کردن
	handle U	مانور کردن
	handle U	دست زدن به
	to handle something U	چیزی را تحت کنترل آوردن [وضعیتی یا گروهی از مردم]
	half handle U	نیمدسته
	gun handle U	دستهتلمبه
	insulated handle U	دستهعایقدار
	knob handle U	دکمهدستی
	pull handle U	دستهکشش
	grip handle U	جادستی
	lifting handle U	دستهبلندکننده
	retractable handle U	دستهجمعشو
	safety handle U	دستهایمنی
	to handle something with care U	چیزی را با احتیاط جابجا کردن
	fly off the handle <idiom> U	از کوره در رفتن
	The handle of the bucket has come off. U	دسته سطل کنده شده
	guide handle U	دستهیراهنما
	door-handle U	دستگیرهدر
	door-handle U	اهرم در
	types of handle U	انواعدسته
	turning handle U	دستهچرخشگر
	traversing handle U	دستهعرضی
	starter handle U	دستهآغازگر
	side handle U	دستهجانبی
	shaped handle U	دستهحالتدهنده
	grab handle U	دستگیره
	carriage handle U	دستگیرهحامل
	operating handle U	دستگیره راه اندازی
	operating handle U	دستگیره کولاس
	operating handle U	دستگیره عامل
	man handle U	با نیروی انسان حرکت دادن بدرفتاری کردن
	hammer handle U	دسته چکش
	handle bar U	دسته دوچرخه
	lever handle U	دستگیره اهرم
	handle bar U	فرمان
	knurled handle U	دستگیره اج دار
	jug handle U	شکاف به عرض دست
	handle bar U	دسته موتورسیکلت
	scoop handle U	مشته
	file handle U	دسته سوهان
	handle the ball U	دست زدن توپزن به توپ
	handle escutcheon U	روقفلی دسته
	pump handle U	زیاد تکان دادن
	reshape handle U	دایره کوچک نمایش داده شده روی یک فریم اطراف یک شی یا تصویرکه کاربرمیتواندانتخاب کند وبکشد تا شکل فریم یا شی گرافیکی را تغییردهد
	elevating handle U	دستهبالابر
	door handle U	دستگیرهدر
	cross handle U	ضامنضربدری
	charging handle U	دستهینشانگیر
	carrying handle U	دستهحمل
	balanced handle U	دسته تعادل
	brake handle U	ترمزدستی
	basket handle U	گذرگاهبهشکلدستهزنبیل
	capstan handle U	هندل
	star handle U	دستگیره گردان
	the handle of the face U	بینی
	the handle of the face U	دماغ
	handle escutcheon U	روقفلی فرمان
	crank handle U	اهرم دستی
	carrier handle U	دسته حمل
	carrier handle U	دستگیره حمل
	I can handle (cope with) hom. U	از پس اوبرمی آیم
	handle bar arm U	دسته فرمان
	inside door handle U	دستگیره داخل درب اتومبیل
	interior door handle U	دستهداخلدر
	oxygen control handle U	دستهکنترلاکسیژن
	pistol grip handle U	دستهنگهدارندهپیستون
	anti-vibration handle U	دستهضدلغزش
	air brake handle U	دستهترمزهوایی
	window winder handle U	دستگیرهحرکتدهندهشیشه
	Handle the boxes with care. U	جعبه ها رابا احتیاط جابجا کنید
	The door – handle has broken off. U	دسته درشکسته است
	handle with kid gloves <idiom> U	باکسی همکاری دقیق داشتن
	figure skiing handle U	دستهچوباسکی
	To fly into a rage. To foly off the handle. U	آتشی شدن (ازکوره دررفتنن )
	I wI'll show you! Who do you think you are ?I know how to handle (treat) people like you ! U	خیال کردی! خیالت رسیده ! ( درمقام تهدید )