English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 80 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
arrest warrant U قرار توقیف
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
warrant as arrest U حکم بازداشت
warrant as arrest U حکم توقیف
Other Matches
arrest U جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrest U سد کردن
arrest U سد جلوگیری
arrest U توقیف شخص
arrest U دستگیری
arrest U جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
under arrest U تحت الحفظ
arrest U دستگیر کردن
arrest U جلوگیری از سقوط
arrest U ضبط کردن
arrest U توقیف
arrest U توقیف کردن بازداشتن
arrest U جلوگیری کردن
arrest U بازداشت
arrest U وقفه
arrest U حکم ضبط توقیف کردن
arrest U حکم توقیف
arrest U دستگیرکردن
parol arrest U جلب شفاهی
arrest of judgment U سرباز زدن قاضی از صدورحکم پس از اعلام نظر هیات منصفه به علت مطالبی که درمدارک ارائه شده به نظررسیده و انهارا غلط یا قابل نقض قلمداد کند . به عبارت دیگر خودداری قاضی ازصدور رای است تا رفع اشتباهات موجود
arbitrary arrest U توقیف غیر قانونی وخودسرانه
arrest warrants U قرار توقیف
cardiac arrest U توقف ناگهانی قلب
parol arrest U توقیف شفاهی
parol arrest U جلب و توقیف فردی که درحضور رئیس دادگاه بخش مرتکب اخلال نظم عمومی شده است
house arrest U بازداشت در خانه
house arrest U توقیف در منزل
privilege frome arrest U مصونیت از توقیف
He went underground to avoid arrest. U او [مرد] خودش را غایم کرد تا دستگیرش نکنند.
i'll warrant U اطمینان میدهم
i warrant U قول میدهم
i'll warrant U بدون شک
warrant U حواله
warrant U اختیار
warrant U مجوز
warrant U گواهی حکم
warrant U اجازه قانونی
warrant U گواهی کردن
warrant U سند عندالمطالبه
warrant U تضمین کردن
warrant U گواهی
warrant U اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
warrant U ضمانت کردن مجوز
warrant U ضمانت
warrant U تضمین حکم
warrant officers U افسر یار
warrant officer U افسر یار
warrant officer U ناوبانیار ستوانیار
withdrawal warrant U مجوز برداشت
warrant officer U افسریار
warrant to bearer U به حواله کرد حامل
extradition warrant U درخواستبرایدستگیریفردمتهمازکشوریدیگر
search warrant U اجازه تفتیش
search warrant U حکم تفتیش
search warrant U حکم بازرسی و ورود
search warrant U حکم تفتیش منزل
warrant of attorney U وکالت نامه
warrant of attorney U اختیار نامه
warrant of attorney U اجازه نامه
warehouse warrant U قبض انبار
warrant officers U ناوبانیار ستوانیار
treasury warrant U گواهی خزانه
divided warrant U حواله پرداخت سود سهام
dividend warrant U چک پرداخت سود سهام اجازه پرداخت سود سهام
dock warrant U رسید لنگرگاه
dock warrant U سند مالکیت کالای موجود در انبار لنگرگاه
dock warrant U رسید انبار بارانداز
warrant of attorney U وکالت نامه
death warrant U حکم اعدام
warrant officers U افسریار
rigging warrant U فهرست وسایل
searcher warrant U اجازه بازرسی
searcher warrant U اجازه تفتیش
share warrant U گواهینامه سهام
bench warrant U حکم دادگاه یا قاضی علیه شخص گناهکار
warrant of presumed death U حکم موت فرضی
chief warrant officer U استوار یکم
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com