Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
anti collision light
U
چراغ یا لامپ چشمک زنی که در بالای سکان عمودی یا زیرهواپیما به منظور افزایش قابلیت دیده شدن نصب میگردد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
come into collision
U
تصادم کردن
collision
U
ضربه
collision
U
برخورد کردن برخورد تصادف کردن
collision
U
تصادف
collision
U
برخورد
collision
U
تصادم
come into collision
U
تصادف کردن
collision
U
تلاقی
to come in to collision
U
تصادم کردن
near collision
U
حالت نزدیک برخورد دوهواپیما
collision course
U
اختلافنظر
to come in to collision
U
تصادف کردن
near collision
U
فاصله خیلی خطرناک برای دو هواپیما
collision parameter
U
در محاسبه مدارات فاصله بین مرکز جاذبه یک میدان نیروی مرکزی از امتداد بردار سرعت جسم متحرک در بیشترین فاصله از مرکز ان
collision detection
U
پروتکل ارتباطات شبکهای که مانع ارسال همزمان از دو منبع میشود به این ترتیب که باید صبر کنند و سپس ارسال کنند
collision detection
U
تشخیص و گزارش داده برخورد دو عمل یا رویداد
head on collision
U
برخوردشاخ به شاخ
head on collision
U
برخورد رودررو
galncing collision
U
برخورد پهلو به پهلو
collision detection
U
تشخیص تصادم
collision course interception
U
تقاطع مسیر رهگیری باهواپیمای دشمن مسیربرخورد هواپیمای رهگیر بادشمن
effective collision
U
برخورد موثر
elastic collision
U
برخورد کشسان
elastic collision
U
برخورد الاستیک
collision rate
U
سرعت برخورد
collision coverage
U
شمول جبران تصادمات
collision rate
U
میزان برخورد
collision risk
U
خطر تصادم
lead collision course
U
مسیر تصادم گلوله با هدف خط تصادم گلوله با هدف
collision of the second kind
U
برخورد نوع دوم
collision of the first kind
U
برخورد نوع اول
collision ionization
U
یونش برخوردی
collision frequency
U
فراوانی برخورد
collision excitation
U
تحریک برخوردی
collision energy
U
انرژی برخورد
probability of collision
U
احتمال برخورد
collision bulkhead
U
دیواره ضد تصادم
collision bulkhead
U
دیواره نشکن
inelastic collision
U
برخورد ناکشسان
collision rate
U
نرخ برخورد
The two cars had a head –on collision.
U
دو اتوموبیل شاخ به شاخ شدند ( تصادم از جلو)
effective collision cross section
U
سطح مقطع برخورد موثر
total effective collision cross section
U
سطح مقطع موثر کل
anti
U
مخالف علیه
anti-
U
به معنای "مخالف "
anti
U
در مقابل
anti
U
انتی
anti
U
:پیشوندهاییست بمعنی >ضد< و>مخالف < و >درعوض < و>بجای < و غیره مثل :NTIchrist A
anti
U
ضد
anti
U
پاد
anti-
U
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که یکی
anti-
U
ورودی ها درست باشند و وقتی نادرست است که ورودی ها مشابه باشند
anti-
U
روش کاهش اثرات لبههای دندانه دار در گرافیک با استفاده از سایههای خاکستری در لبه ها
anti-
U
ماده کائوچویی خاص برای عبور بار الکتریکی ایستا به یک زمین الکتریکی . یک اپراتور ماده را پیش از کنترل اعضای الکترونیکی حساس که ممکن است در اثر الکتریسیته ساکن آسیب ببیند کنترل میکند
anti-
U
سوئیچی که در حین کار مودم از زنگ زدن سایر تلفن ها جلوگیری میکند
anti-
U
برنامه نرم افزاری که در کامپیوتر به دنبال ویروس می گردد و پیش از اینکه به داده یا فایل آسیب برساند آنرا نابود میکند
anti thesis
U
نقیض
anti social
U
ضد اجتماعی
anti tr switch
U
کلید ضد فرگیر
anti socialist
U
ضد سوسیالیستی
anti skid
U
ضد لغزش
anti spin
U
سیستمی برای جلوگیری ازچرخش چرخهای هواپیماهنگامیکه ارابه فرود خارج از هواپیما قرار دارد
anti thesis
U
برابر نهاد
anti thesis
U
انتی تز
anti thesis
U
وضع مقابل
anti submarine
U
هواپیمای ضد زیردریایی
anti dumping
U
مخالفت تبعیض قیمت بین بازار داخل و خارج از کشور
anti sepsis
U
جلوگیری از رشد وازدیاد میکربها در اثر موادضدعفونی
anti semitic
U
ضد یهودی
anti detonant
U
مایع ضد بدسوزی
anti derivative
U
ضد مشتق
anti cyclical
U
ضد دورهای
anti dumping
U
ضد دامپینگ
anti capitalist
U
ضد سرمایه داری
anti freezer
U
ضد یخ
anti federalist
U
اشخاصی که درسال 88-7871 مخالف اساس حکومت امریکا بودند
anti aircraft
U
پدافند هوایی
anti freezer
U
ضد انجماد
anti g suit
U
لباس ضد فشار ثقل
anti aircraft
U
ضد هوایی
anti air
U
ضد برتری هوایی دشمن
anti air
U
ضد هواپیمایی
anti g suit
U
لباس ضد اثر سرعت ثقل
anti icing
U
ضد یخ
anti knock
U
ماده ایکه به سوخت اضافه شده و احتمال انفجار واحتراق نامنظم ان را کاهش میدهد
anti particle
U
ضد ذره
anti detonation
U
ضد بدسوزی
anti-Semitism
U
مخالف با یهودیان
anti-histamine
U
داروی ضد حساسیت یا آلرژی
anti-histamine
U
آنتی هیستامین
anti-histamine
U
ضد هیستامین
anti-Semitic
U
مخالف نژاد سامی
anti-moth
U
مواد ضد بید فرش
anti-heroes
U
نقش اول منفی مخالف قهرمان
anti semitism
U
مخالف با یهودیان
anti-Semitic
U
مقرون به دشمنی با نژاد سامی یایهود
anti wear
U
مواد افزودنی جهت کاهش سایندگی و فرسایش پشم
anti-freeze
U
پاد یخ
anti-aircraft
U
ضد هواپیما
anti-freeze
U
آبگونهی ضد یخ
anti matter
U
ضد ماده
anti-freeze
U
ضد یخ
anti-clockwise
U
بر خلافجهتعقربههایساعت
anti-histamines
U
ضد هیستامین
anti-histamines
U
آنتی هیستامین
anti-hero
U
نقش اول منفی مخالف قهرمان
anti-tank
U
ضد تانک
anti-pollutants
U
پادآلودگی
anti-theft
U
دزدگیر
anti-social
U
ضد اجتماعی
anti-Semites
U
مخالف اقوام سامی
anti-Semites
U
ضد یهود
anti-Semite
U
مخالف اقوام سامی
anti-Semite
U
ضد یهود
anti-histamines
U
داروی ضد حساسیت یا آلرژی
anti semite
U
مخالف اقوام سامی
anti semite
U
ضد یهود
anti-pollutant
U
پادآلودگی
anti knock property
U
خاصیت ضدضربه
anti skid chain
U
زنجیر محافظ در برابر لغزش
anti servo tab
U
بالچه قابل تنظیم متصل به لبه فرار سکان که در جهت سطوح اصلی فرامین عمل کرده و درنتیجه از حساسیت انها میکاهد
anti parallel feeding
U
تغذیه مخالف
anti meran gambit
U
گامبی ضد مران در دفاع اسلاو شطرنج
anti-slip foot
پایه ضد لغزش
anti menchanized defense
U
دفاع ضدمکانیزه
anti menchanized defense
U
پدافند ضد مکانیزه
anti interference capacitor
U
خازن ضد تداخل
anti interference device
U
دستگاه ضد تداخل
anti knock property
U
درجه اکتان
anti skid protection
U
حفافت از لغزش
anti inflationary policy
U
ضد تورمی
anti-slip shoe
U
پایهضدلغزش
anti-tank missile
U
گلولهموشکضدتانک
anti-tank rocket
U
موشکضدتانک
anti-vibration handle
U
دستهضدلغزش
anti trust law
U
قانون ضد تراست
anti tear strips
U
باریکه یا نوارهایی از جنس هواپیما که روی قطعات ساختمانی بال و زیرنوارهای تقویت کننده قرارمیگیرند
anti submarine carrier
U
ناو هواپیمابر ضد زیر دریایی
anti-skating device
U
دستگاهضدلفزش
anti-ship missile
U
گلولهموشکضدناو
anti strokes line
U
خط انتی استوکسی
anti slip plate
U
ورقه ضد لغزش
anti skid system
U
سیستم ضد لغزش
anti inflationary policy
U
سیاست انقباضی
anti induction cable
U
کابل ضد القا
anti-friction pad
U
لایهضداصطکاک
anti drumming sheet
U
ورق ضد تورم
anti drag wire
U
اجزاء بست کاری ساختمانی
anti development policy
U
سیاست ضد توسعه
anti dazzle vizor
U
سایه بان شیشه جلوی اتومبیل
anti dazzle vizor
U
افتابگیر
anti dazzle screen
U
شیشه ضد نور
anti dazzle screen
U
شیشه نورگیر
anti corrosion composition
U
رنگ ضد زنگ
anti comintern pact
U
...anti
anti blush tinner
U
ماده رقیق کننده ایکه به کندی خشک میشود و در شرایط رطوبت زیاد برای جلوگیری از التهاب لعاب روی سطح بکار میرود
anti balance tab
U
بالچهای که روی سطوح کنترل که در جهت انحراف سطح اصلی منحرف شده وگشتاور لازم برای انحراف سطح را افزایش میدهد وحرکت انرا در مقابل جریان هوا مشکل میسازد
anti aircraft defense
U
پدافند ضد هوایی
anti aircraft artillery
U
توپخانه پدافند هوایی
anti aircraft artillery
U
توپخانه ضد هوایی
Anti – corruption campaign .
U
مبارزه با فساد
anti-aircraft missile
U
گلولهموشکضدهوایی
anti propeller end
U
انتهای موتور که دور از ملخ قرار گرفته
anti flood valve
U
شیر اطمینان مانع طغیان
anti icing fluid
U
مایع ضد یخ
anti hum condenser
U
خازن ضد پارازیت
anti-radar missile
U
گلولهموشکضدرادار
anti friction bearing
U
یاطاقان غلطکی
anti freeze pump
U
پمپ ضد یخ
anti freeze mixture
U
مخلوط ضد یخ
anti flouing paint
U
رنگ ضد خزه
service anti gas respirator
U
ماسک ضد گاز
anti-torque tail rotor
U
دم چرخانضدلفزش
sherman anti trust act
U
قانون ضد تراست شرمن درایالات متحده امریکا
first light
U
سپیده دم
in the light of
U
نظریه
very light
U
خیلی روشن یا کم رنگ
very light
U
خیلی سبک
in the light of
U
از لحاظ
light come light g
U
باد اورده را باد
light come light g
U
میبرد
one's light s
U
نهایت کوشش را در حدودتوانایی یا استعداد خود بعمل اوردن
light value
U
مقدار نور
light out
U
بسرعت ترک کردن
light out
U
ناگهان رفتن
first light
U
افق نجومی
inward light
U
نور باطنی
first light
U
اولین طلیعه خورشید
in the light of
U
بشکل
to s e the light
U
توی خشت افتادن
inward light
U
اشراق
to i. light from anything
U
حائل نورشدن
to come to light
U
معلوم شدن
inward light
U
نور داخلی
to come to light
U
روشن شدن
in light of
<idiom>
U
به علت
first light
U
فلق صبح
to i. light from anything
U
گذر کردن روشنایی
course light
U
روشنایی باند فرودگاه چراغهای مخصوص روشن کردن باند فرود
to s e the light
U
بدنیا امدن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com