English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 155 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
alarm clock U ساعت شماطهای
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
He arrives at 4 O'clock instead of 3 O'clock. U او [مرد] عوض ساعت ۳ ساعت ۴ می آید.
alarm U هراسان کردن مضطرب کردن
alarm U بیم و وحشت ساعت زنگی
alarm U هراس
alarm U شیپور حاضرباش اشوب
alarm U اعلان خطر اخطار
alarm U : هشدار اگاهی از خطر
alarm U اژیر
alarm U هشدار
alarm U زنگ یا صدای دیگری که اعلام اخطار میکند
alarm U زنگ خطر
alarm U الارم
alarm U اعلام خطر شماطه ساعت شیپور اشوب
alarm U اژیر خطر
alarm U : از خطراگاهانیدن
alarm box U اژیر
alarm box U جعبه الارم
alarm bell U خطر
alarm bell U زنگ
sound alarm U اعلام صدا
alarm push U دکمه اژیر
alarm reaction U واکنش هشدار
alarm signal U علامت اژیر خطر
audible alarm U اعلان خطر سمعی
to give the alarm U اگاهی دادن
audible alarm U اژیر
burglar alarm U دزدگیر
false alarm U هشدارواعلام خطردروغین
alarm clocks U ساعت شماطهای
sound an alarm U زنگ خطر را به صدا در آوردن
alarm calls U فریادهای هشدار
general alarm U اژیر اعلام خطر عمومی
chemical alarm U اعلام خطر شیمیایی
fire alarm U اژیر اتش نشانی
to give the alarm U اخطارکردن
gas alarm U اژیر گازی
extention alarm push U جعبه انشعاب اژیر
fire alarm telegraph U تلگراف اتش سوزی
alarm threshold setting U دکمهسرحدتنظیم
bomb alarm system U سیستم اعلام خطر بمباران اتمی
alarm threshold display button U دکمهنمایشسرحدهشدار
to book [order] an alarm call U بگذارید کسی با تلفن شما را بیدار کند
clock U زمان
clock U سیگنال هایی که هم سان با باس ساعت هستند
four o'clock U ساعت چهار
clock U ساعتی که برای نشان دادن زمان از اعداد استفاده میکند
clock U دوره زمانی بین دو باس ساعت متناوب
clock U وسیلهای که سرعت ساعت اصل سیستم را دو برابر میکند
clock U باسهای مرتب برای زمان بیندی یا همگام کردن
four o'clock U گل لاله عباسی
clock U زمانگیری
three second clock U ساعت نشاندهنده قانون 3ثانیه در بسکتبال
the two o'clock d. U توزیع ساعت دو
four o'clock U لاله عباسی
clock U زمان سنج
clock U تپش زمان سنجی ساعت
clock U سنجیدن باساعت
clock U ساعت ورزشگاه
clock U تعداد باس هایی که ساعت هر ثانیه ایجاد میکند
clock U ساعت
o'clock U ساعت از روی ساعت
clock U ساعت
clock U مداری که برای همگام کردن اجزا باس تولید میکند
clock U ماشینی که زمان را نشان میدهد
clock U خط علامت روی دیسک یا نوار که حاوی داده درباره محل نوک خواندن است
clock U مداری که فرکانس آن توسط کاربر تنظیم میشود. برای یکسان کردن سیگنالها و مدار ها با یک باس ساعت
clock U سیگنال ساعت که تمام اعضای سیستم را همگام میکند
at eight o'clock U در ساعت هشت
round-the-clock U پیوسته
round-the-clock U روز و شب
round-the-clock U بیست و چهار ساعته
round-the-clock شبانه روزی
five-o'clock shadows U ته ریش
five-o'clock shadow U ته ریش
biological clock U زیستآهنگ
biological clock U زیست گشت
biological clock U ساعت زیستی
twentyfour second clock U ساعت نشاندهنده قانون 42ثانیه در بسکتبال
tower clock U برج ساعت
work against the clock U بکوب کار کردن
round the clock U ۲۴ ساعته
set the clock U ساعت را تنظیم کردن
This is a self - winding clock . U این ساعت دیواری کوک لازم ندارد ( اتو ماتیک است )
to clock out [in the workplace] U مهر ساعت را در آخر کارروی کارت زدن
face of the clock U صفحه ساعت
wall clock ساعت دیواری
to watch the clock U [با بیحوصلگی] دائما به ساعت نگاه کردن
The clock has stopped. U ساعت دیواری خوابیده است
to clock in [in the workplace] U مهر ساعت را در آغاز کارروی کارت زدن
clock timer U زمانموردنظر
clock operator U تنظیمکنندهوقت
round-the-clock U لاینقطع
grandfather clock U ساعت پاندولی بلندی که روی زمین قرار میگیرد
clock rate U نرخ زمان سنجی
clock skew U اریب زمان سنجی
clock speed U سرعت ساعت
clock stagger U رتبه زمان سنجی
clock track U شیار زمان سنجی
clock work U چرخهای ساعت
delta clock U مین میکند و باعث میشود کامپیوتر یا مدار از نو آغاز به کارکنند
delta clock U که خطا داشته یا در حلقه بی انتها قرار گرفته و یاوضعیت اشتباه داشته
digital clock U زمان سنج رقمی
digital clock U ساعت رقمی
effectiveness clock U دایره کارامدی پدافند هوایی دایرهای که نتایج تجزیه وتحلیل میزان کفایت پدافندهوایی را نشان میدهد
clock pulse U تپش زمان سنجی
clock paradox U پارادکس زمانی
cuckoo clock U ساعت دیواری زنگی که در سرساعت صدایی شبیه صدای فاخته میکند
alarum clock U ساعت شماطهای
alarum clock U خیزانک
atomic clock U ساعت اتمی
chess clock U ساعت شطرنج
clock frequency U بسامد زمان سنجی
clock generator U مولد زمان سنجی
clock generator U ساعت زا
clock interrupt U وقفه زمان سنجی
clock maker U ساعت ساز
clock method U روش شمارش هدفها به طریقه ساعتی روش شمارش در جهت عقربه ساعت
clock signal U علامت زمان سنجی
electric clock U ساعت الکتریکی
relocation clock U دایره تنظیم تیر
roller clock U چشمی بسته قرقره دار
quartz clock U بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
physiological clock U ساعت فیزیولوژیکی
military clock U ساعت یا وقت نظامی
master clock U زمان سنج اصلی
lady clock U پینه دوز
lady clock U کفشدوز
relocation clock U دایره تنظیم هدف
game clock U ساعت ورزشگاه
master clock U شاه زمان سنج
time clock U گاه ساعت
internal clock U ساعت داخلی
time clock U ساعتی که زمان ورودوخروج کارمندان را ثبت میکند
shot clock U ساعت مسابقه
clock calendar board U تخته ساعت / تقویم
to advance the hand of a clock U عقربه ساعت را جلو کشیدن
Please don't wake me until 9 o'clock! U لطفا من را ساعت ۹ بیدار کنید!
clock code position U سمت روبروی دماغه هواپیمایا کشتی هدف رو به دماغه هواپیما
to clock off [British E] [in the workplace] U مهر ساعت را در آخر کارروی کارت زدن
selective clock stetching U تکنیک برطرف کردن اختلافات زمان گیری دیجیتال بین عناصر سیستم
the clock was put back U عقربههای ساعت را عقب بردند
to clock on [British E] [in the workplace] U مهر ساعت را در آغاز کارروی کارت زدن
real time clock U ساعت بلادرنگ
One cannot put back the clock. <proverb> U هیچکس نمى تواند زمان را به عقب بر گرداند .
Does this clock keep good time? U این ساعت دیواری درست کار می کند ؟
The plane to ... departs at ... o'clock. U هواپیمای ... ساعت ... پرواز می کند.
horizontal clock system U طریقه هواسنجی برای به دست اوردن جهت باد
The clock is fast (gaining). U ساعت دیواری تند کار می کند
to set the clock forward ساعت را جلو آوردن
turn the clock back <idiom> U زمان را به عقب برگرداندن
real time clock U زمان سنج بلادرنگ
weight-driven clock mechanism U مکانیزم ساعتپانولدار
He works day and night (round the clock). U روز وشب کارمی کند
I want to depart tomorrow morning [noon, afternoon] at ... o'clock. U من می خواهم فردا صبح [ظهر شب] ساعت ... حرکت کنم.
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com