English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
aggregate market supply U عرضه کل بازار
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
aggregate supply U عرضه کل
aggregate market demand U تقاضای کل بازار
demand and supply market U بازار عرضه و تقاضا
aggregate U کلوخه مصالح سنگی
aggregate U انبوه سنگدانه
aggregate U کل
aggregate U دستوری در برنامه مدیریت پایگاه داده که باعث شروع یک تابع محاسباتی میشود
aggregate U ی از بخشهای یک داده که به هم مربوطند
aggregate U کل پهنای باند کانال برای حمل یک رشته داده
aggregate U بیشترین سرعتی که داده روی کانال مشخص میتواند ارسال شود
aggregate U تابع محاسباتی پایگاه داده که روی فیلد انتخاب شده هر رکورد پایگاه داده اجرا می شود
aggregate U مجموعهای از اشیا داده
aggregate U مصالح دانه بندی
aggregate U مصالح دانهای
aggregate U جمع امده
aggregate U جمع شده
aggregate U متراکم متراکم ساختن
aggregate U بهم پیوسته
aggregate U انبوه توده
aggregate U تراکم
aggregate U جمع
aggregate U مجموع جمع کردن
aggregate U جمع شدن
aggregate U مصالح ریزدانه مانند ماسه وشن یا مخلوطی از انها که به منظور تهیه بتن با سیمان مخلوط می شوند
aggregate U توده
aggregate U انبوهه
aggregate U مجموعه
aggregate U ارقام کلی
aggregate U توده کردن
aggregate particles U خردههای انبوهیده
aggregate output U تولید کل
aggregate operator U عملگر جمعی
aggregate interlocking U بهم چسبیدن مصالح ریزدانه
aggregate function U عمل جمعی
aggregate expenditures U هزینههای کل
aggregate expenditures U مخارج کل
aggregate consumption U مصرف کل
aggregate batcher U تعیین وزن مصالح ریزدانه جهت ساختن بتن
uniform aggregate U مصالح ریزدانه یکنواخت
aggregate demand U تقاضای کل
aggregate particles U خردههای انبوه شده
aggregate saving U پس انداز کل
data aggregate U متراکم سازی داده ها
coarse aggregate U مصالح دانه بندی درشت
coarse aggregate U مصالح درشت دانه
classification of aggregate U طبقه بندی خاکدانه ها
fine aggregate U مصالح ریزدانه سنگدانههای ریز
data aggregate U دادههای متراکم
data aggregate U مجموعهای ازاقلام داده درون یک رکورد که نامی به ان داده شده است وبه صورت کلی به ان رجوع می گردد
fine aggregate U مواد دانه ریز
data aggregate U تراکم داده ها
fine aggregate U مواد ریز
aggregate batching plant U دستگاه تعیین وزن مصالح ریزدانه جهت ساختن بتن
vector data aggregate U بردار اطلاعات مجتمع
aggregate cement ratio U نسبت مواد سنگی به سیمان
aggregate production function U تابع تولید کل
aggregate demand function U تابع تقاضای کل
aggregate flow diagram U نمودار تهیه مصالح
market value U قیمت بازار
market U به بازار عرضه کردن
market U درمعرض فروش قرار دادن
market U در بازار دادوستد کردن
market U فروختن
market U مرکزتجارت
market U محل داد وستد
market U بازار
market value U در بازار قیمت بازار
market value U قیمت مناسب برای خریداروفروشنده
market value U ارزش
market value U ارزش بازاری
down-market U رجوع شود به downscale
in the market for <idiom> U خواستن یا آماده خرید چیزی شدن
market U بازار فروش [اقتصاد]
outside market U بازرگانی اوراق بهادار در خارج از بورس
off-market <adj.> U خارج از بورس [فروخته شده ]
supply U رساندن
supply U ذخیره کردن
supply U تامین موجودی عرضه نمودن
supply U فرستادن تدارک دیدن ارسال کردن
supply U تکمیل کردن
supply U تحویل دادن
supply U تحویل دادن تغذیه کردن
supply U موجودی جایگیرموقتی
supply U تکمیل کردن موجودی ذخیره
supply U بدل
supply U تدارکات ملزومات
supply U تدارک کردن
supply U عرضه
supply U منبع
can you supply our wants? U ایا شما میتوانید نیازمندیهای ما را رفع نمایید
supply U اذوقه
supply U اماده
supply U تدارکات
supply U تهیه
supply U ذخیره
supply U موجودی لزوم
supply U تولید کردن
supply and d. U عرضه وتقاضا
supply U تدارک دیدن
supply U عرضه داشتن
supply U اماده کردن
supply U تامین چیزی که مورد نیاز است .
supply U تامین کردن
supply U تهیه کردن
supply U تامین کالاها یا محصولات یا سرویس ها
supply U تحویل ذخیره
supply U رساندن دادن به
supply U فراورده
market price U قیمت بازار
market penetration U نفوذ به بازار
market prices U قیمتهای بازار
market overt U بازار عمومی محل خرید و فروش درفضای باز
market overt U بازار اشکار
market oriented U در جهت بازار
perfect market U بازار کامل
market oriented U بازاری
idols of the market U اوهام ناشی از سخن وامیزش
market prices U قیمتهای تعیین شده در بازار
home market U بازار داخل کشور
home market U بازار داخلی
market share U سهم بازار
foreign market U بازار خارج
market segmentation U تقسیم بازار
market risk U خطر بازار
market survey U بررسی بازار
market review U بررسی بازار
futures market U بازار خرید و فروش سلف
gold market U بازار طلا
market opportunity U فرصت بازار
market mechanism U مکانیسم بازار
market mechanism U طرز کار بازار
market failure U شکست بازار نارسائی بازار
market forces U نیروهای بازار
market forces U عوامل موثردر بازار
market freedom U ازادی بازار
market freedom U ازادی تجاری
market functions U وفائف بازار
market imperfection U نقص بازار
market imperfection U ناقص بودن بازار
market failure U ناتوانی بازار
market equilibrium U تعادل بازار
market leader U دارای رهبریت بازار
imperfect market U بازار ناقص
labor market U بازار کار
loan market U بازار وام
market acceptance U پذیرش کالا توسط بازار
market leader U پیشرو بازار
market leader U پیشقدم در بازار
market appraisal U سنجش بازار
market channels U مجاری توزیع
market demand U تقاضای بازار
market information U اطلاعات و دادههای بازار
flea market <idiom> U بازارمکاره (بازارکهنه فروشها)
There is no market for it in Iran . U درایران مصرفی ندارد
To depress the market . U بازار را کساد کردن
On the free market . U دربازار آزاد
market gardening U شغلسبزیکاریوکاشتمیوه
market gardener U باغکار سبزیکار
market garden U مزرعهکاشتسبزیجاتومیوهجاتجهتفروش
labour market U متقاضیکار
cattle market U محلفروشاحشام
widening of market U گسترش بازار
wage market U بازار دستمزد
financial market U بازار مالی
carpet market U بازار فرش
to put on the market U درمعرض فروش قرار دادن
to place on the market U درمعرض فروش قرار دادن
to put on the market U فروختن
to place on the market U فروختن
off-market purchases U خرید در بیرون از بورس
over-the-counter market U بازرگانی اوراق بهادار در خارج از بورس
to rig the market U با احتکارویکجاخریدن کالاافزایش وکاهش مصنوعی دربهای کالافراهم کردن
to make a market of U با کالای دیگرمعاوضه کردن
to make a market of U معامله کردن
price market U وضع کردن قیمت در انحصار
to place on the market U به بازار عرضه کردن
organized market U بازار سازمان یافته
oil market U بازار نفت
narrow market U بازار محدود
market trust U بازار انحصاری
market trends U روندهای بازار
market system U نظام بازار
market structure U بنیان بازار
market structure U ساخت بازار
market socialism U سوسیالیسم مبتنی بر بازار سیستم اقتصادی که در ان وسایل تولید در مالکیت عمومی بوده اما نیروهای بازار در این سیستم مکانیسم هماهنگ کننده را بوجود می اورند . سیستم اقتصادی یوگسلاوی مثال مشخصی ازاین نوع سیستم میباشد
rig the market U با احتکار کالا افزایش وکاهش مصنوعی در قیمت هاایجاد کردن
securities market U بازار اوراق بهادار
security market U بازار اوراق بهادار
the market is dull U بازار کساداست
to put on the market U به بازار عرضه کردن
the market is dull U بازار راکد است
target market U بازاری که سخت افزار یا نرم افزار مخصوصا برای ان طراحی شود
spot market U بازار معاملات نقدی
spot market U بازار نقدی
soft market U بازار با تقاضای خوب
sharing the market U تقسیم بازار
seller's market U بازاری که در ان اختیار معامله وتصمیم گیری در دست فروشنده است
seller's market U بازار فروشنده
market segmentation U تجزیه بازار
bearish market U بازار رو به افول
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com