Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 78 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
additional charges
U
اتهامات اضافی
additional charges
U
خرجهای اضافی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
additional
<adj.>
U
مکمل اضافی
additional
U
آنچه جمع شده یا اضافه است
additional
U
افزوده
additional
U
اضافی
additional protocol
U
مقاوله نامه اضافی یا تکلمه
additional outlet
آبگیر اضافی
additional outlet
U
انشعاب اختصاصی
additional moment
U
لنگر مکمل
additional score
U
نمره اضافی
additional bending moment
U
لنگر خشمی مکمل
additional production personnel
عوامل دیگر تولد
additional costs
[expenses]
U
هزینه های اضافی
additional costs
[expenses]
U
هزینه نهایی
additional bed
[accommodation of persons]
U
تخت خواب اضافه
charges
U
مین وسایل با بار الکتریکی شارژ می شوند
charges
U
محفظهای
charges
U
که برای ذخیره سازی داده و امکان دستیابی ترتیبی وتصادفی به کار می رود
charges
U
ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charges
U
وسیله الکترونیکی که با بار الکتریکی کار میکند
charges
U
1-کمیت الکتریسیته 2-مقدار کمبود الکترون در یک وسیله یا عنصر
charges
U
پرکردن
charges
U
بدهکار کردن
charges
U
خرج
charges
U
متهم کردن
charges
U
بار الکتریکی
charges
U
موردحمایت
charges
U
مطالبه بها
charges
U
متهم ساختن
charges
U
زیربار کشیدن
charges
U
عهده دارکردن
charges
U
حمله اتهام
charges
U
هزینه
charges
U
وزن
charges
U
گماشتن
charges
U
بار مسئولیت
charges
U
عهده داری
charges
U
تصدی
charges
U
خرج منفجره
charges
U
شارژ کردن شارژ
charges
U
بار کردن
charges
U
عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charges
U
اتهام
charges
U
حمله به حریف
charges
U
خطای حمله
charges
U
جرم کل سوخت در راکتهای سوخت جامد
charges
U
بار
charges
U
خرج گذاری کردن شارژ کردن
charges
U
پر کردن
pilot charges
U
هزینههای راهنما
overhead charges
U
هزینه ثابت عمومی
stevedoring charges
U
هزینههای بارگیری وباراندازی
transport charges
U
کرایه
depth charges
U
خرج عمیق
examples of charges
U
نشانههاینظامی
to press charges against someone
U
ازکسی قانونی شکایت کردن
[کسی را متهم کردن]
repulsion of charges
U
نیروی دافعه بارها
flashless charges
U
خرج بی شعله
handling charges
U
هزینههای جابجایی کالا
freight charges
U
مخارج حمل
depth charges
U
خرج زیرابی بمب زیرابی
depth charges
U
بمب ضد زیر دریایی machine sounding echo
bank charges
U
هزینههای بانکی
bank charges
U
bank
capital charges
U
هزینههای سرمایه
charges collect
U
هزینه نقدا" دریافت میشود
charges forward
U
هزینه هایی که بوسیله مشتری پرداخت خواهد شد مخارج حمل که بعد از تحویل کالا به مشتری از او دریافت میشود
charges prepaid
U
هزینه پیش پرداخت شده
collection charges
U
هزینه وصول
deferred charges
U
پیش پرداخت هزینه
deferred charges
U
هزینههای انتقالی
dock charges
U
هزینههای حوض dock-dues : syn
flashless charges
U
خرج کم کننده شعله
free of all charges
U
بدون هیچگونه مخارج
freight charges
U
هزینههای حمل
cover charges
U
مبلغی که اغذیه فروشی ویاکلوب شبانه علاوه بر پول غذاومشروب از مشتریان دریافت میدارد
Find demolition charges to
U
قوطی مواد منفجره همه منظوره
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com