Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
active fiscal policy
U
سیاست مالی فعال
active fiscal policy
U
منظوردخالت فعالانه دولت درارتباط با تغییر مالیاتها ومخارج
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
fiscal policy
U
سیاست مالی
fiscal policy
U
سیاست مالیاتی
passive fiscal policy
U
سیاست مالی غیر فعال
expansionary fiscal policy
U
سیاست مالی انبساطی
discretionary fiscal policy
U
سیاست مالی اختیاری
pure fiscal policy
U
سیاست مالی خالص
restrictive fiscal policy
U
سیاست مالی انقباضی
contractionary fiscal policy
U
سیاست مالی انقباضی
compensatory fiscal policy
U
سیاستهای مالی ترمیمی
austere fiscal policy
U
سیاست مالی مضیق
tools of fiscal policy
U
ابزار سیاست مالی
fiscal
U
مربوط به مالی یامالیه
fiscal
U
محاسباتی
fiscal
U
مالیاتی
fiscal
U
مالی
fiscal
U
سال مالی
fiscal year
U
دوره مالی
fiscal control
U
کنترل مالی
fiscal drag
U
اثر کند کنندگی مالی هنگامیکه سیاست مالی نتواندرشد اقتصادی را حفظ نماید .
fiscal station
U
تاسیسات سریال
fiscal station
U
قسمت اداری یا مالی که در یک سلسله به ترتیب شماره قرارگرفته باشد
procurators fiscal
U
دادستان
procurator fiscal
U
دادستان
fiscal years
U
دوره مالی
fiscal year
U
سال مالی سال جاری
fiscal year
U
سال مالی
fiscal years
U
سال مالی سال جاری
fiscal control
U
نظارت مالی
procuration fiscal
U
دادستان بخش در اسکاتلند
fiscal years
U
سال مالی
active
U
فایلی که روی آن کار انجام میشود
active
U
اژیر کنشی کاریک
active
U
عامل
active
U
دروازهای که برخلاف دروازه نافعال
active
U
اطلاعات را رد و بدل میکند
active
U
مشغول یا در حین کار یا در حین استفاده
active
U
اکتیو
active
U
پرتحرک
active
U
کارگر
active
U
موثر
active
U
یکان کادر
active
U
نظامی کادر
active
U
معلوم
active
U
باربح
active
U
تنزل بردار
self active
U
فاعل در نفس خود
active
U
دایر
active
حاضر بخدمت
active
U
فعال
active
U
ساعی
active
U
هدف فعال خط مشی فعال
active
U
کنش ور
active
U
فعال کنشی
active
U
کاری
active
U
متعدی مولد
active
U
کنش گر
policy of d.
U
سیاست واگذاری اوضاع
policy
U
مسلک سیاست
policy
U
اداره یاحکومت کردن
policy
U
بیمه نامه ورقه بیمه
policy
U
بیمه نامه
policy
U
رویه
policy
U
خط مشی روش
policy
U
تدبیر
policy
U
سیاست
policy
U
خط مشی سیاستمداری
policy
U
مصلحت اندیشی
policy
U
کاردانی
policy
U
خط مشی
policy
U
سند معلق به انجام شرطی
active plate
U
صفحه موثر
active power
U
توان موثر
active program
U
برنامه فعال
active program
U
برنامه دائر
active rope
U
طناب اصلی کوهنوردی
active site
U
محل فعال
active sodomy
U
بچه بازی
active site
U
موضع فعال
active sonar
U
ردیاب فعال
active officer
U
افسر کادر
active installation
U
قسمت فعال
active lines
U
خطهای فعال
active list
U
فهرست افراد اماده به خدمت فهرست سربازان
active installation
U
تاسیسات فعال
active material
U
ماده موثر
active material
U
مواد عامل
active material
U
موادی که خاصیت تجزیه دارند
active mine
U
مین فعال
active mine
U
مین منفجر شونده از طریق انعکاس امواج
active sodomy
U
لواطه
active sonar
U
سونار فعال
an active man
U
مرد کاری
an active man
U
مرد ساعی
an active remedy
U
چاره موثر
an active remedy
U
درمان کاری
an active volcano
U
اتشفشان در حال کار یاروشن
the active voice
U
فعل معلوم
the active voice
U
معلوم
radio active
U
دارای تشعشع اتمی
radio active
U
رادیواکتیو
an active debt
U
بدهی با ربح
active zone of well
U
حوزهای که چاه را تغذیه میکند
active sonar
U
رادار دریایی فعال
active status
U
وضعیت خدمتی پرسنل کادرارتش وضعیت فعال
active status
U
خط مشی فعال توپخانه
active stock
U
موجودی فعال
active stock
U
موجودی انبار که مورد استفاده قرارمیگیرد
active therapy
U
درمان فعال
active vocabulary
U
واژگان فعال
active window
U
پنجره فعال
active zone of well
U
حوزه فعال چاه
optically active
U
فعال نوری
active a ccount
U
حساب متحرک یا جاری
active balance
U
موازنه مثبت
active balance
U
مانده مثبت
active capacity
U
گنجایش مفید
active storage
U
گنجایش مفید
active carbon
U
کربن فعال
active cell
U
سلول فعال
active cell
U
سل فعال
active cell
U
خانه کاری
active force
U
نیروی فعال
active center
U
مرکز فعال
active centers
U
مراکز فعال
active component
U
مولفه موثر
active conductor
U
سیم برق دار
active balance
U
مانده فعال
active absorption
U
جذب فعال
pro-active
U
گرایش به ایجاد وقایع
active tracking
U
مولدردیاب
politically active
U
از لحاظ سیاسی پرتحرک
active aircraft
U
هواپیمای فعال
active aircraft
U
هواپیمای درگیر در رزم
active algolagnia
U
ازارگری جنسی
active analysis
U
تحلیل فعال
active area
U
ناحیه فعال
active army
U
ارتش کادر
active army
U
ارتش پیمانی ارتش کادر ثابت
active avoidance
U
اجتناب فعال
active current
U
شدت موثر
active database
U
پایگاه دادههای فعال
active defense
U
پدافند عامل
active emf
U
نیروی برق رانی موثر
active hydrogen
U
هیدروژن فعال
active element
U
عنصر فعال
active element
U
عنصر کنشی
active element
U
مولفه موثر
active file
U
فایل فعال
active file
U
پرونده فعال
active element
U
عنصر عامل
verb active
U
فعل معلوم
active service
U
خدمت زیر پرچم
active element
U
عنصر عمل کننده
verb active
U
فعل متعدی
active sodomy
U
لواط
active duty
U
ارتش کادر
active duty
U
خدمت کادر ثابت
active device
U
دستگاه کنشی
active device
U
دستگاه فعال
active defense
U
دفاع عامل
active service
U
خدمت کادرثابت
active index
U
شاخص فعال
active index
U
ایندکس فعال
active officer
U
افسر کادر ثابت
policy of pandering
U
سیاست خودشیرین بودن
open policy
U
بیمه نامه قابل تغییر
policy book
U
کتاب روشها
policy objectives
U
اهداف سیاستی
policy makers
U
سیاست گذاران
open policy
U
بیمه نامهای که در ان قیمت کالای بیمه شده معین نشده ودر وقت تلف شدن تعیین میشود
ostrich policy
U
رویه کبک
policy dilemma
U
معمای سیاستی
policy dilemma
U
تناقض سیاست ها مشکل سیاستی
outward looking policy
U
سیاست برون نگر
ostrich policy
U
سیاست خود فریبی
policy file
U
پرونده خط مشیها و دستورات
policy holder
U
دارنده بیمه
policy holder
U
دارنده بیمه نامه
policy implication
U
کابرد سیاستی
policy implication
U
کاربردسیاست اتخاذ شده در عمل
policy instrument
U
ابزار اجرای سیاست
policy maker
U
سیاست ساز و سیاست افرین تعیین کننده خط مشی سیاسی
policy book
U
پرونده خط مشیها
policy objectives
U
اهداف موردنظر
policy of contianment
U
سیاست تحدیدی
the policy of the government
U
سیاست دولت
time policy
U
بیمه نامه دریایی با مدت محدود
time policy
U
بیمه نامه مدت دار
to a dapt a policy
U
رویهای اتخاذ کردن
to u. a policy of insurance
U
سند بیمه
wage policy
U
سیاست دستمزد
to u. a policy of insurance
U
رابکسی دادن
voyage policy
U
بیمه کشتی در تمام مدت یک سفر
underwrite policy
U
بیمه نامه را فهر نویسی کردن
voyage policy
U
قرارداد اجاره کشتی
valued policy
U
بیمه نامه با ارزش معین
valued policy
U
بیمه نامه دریایی که در ان مبلغ بیمه دقیقا" تعیین و ذکر میشود
the policy of the government
U
رویه دولت
tax policy
U
سیاست مالیاتی
take out an insurance policy
U
قرارداد بیمه را منعقد کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com