English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 55 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
a pang of hunger U احساس ناگهانی گرسنگی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
pang U درد سخت
pang U احساس بد وناگهانی
pang U حمله سخت
pang U درد سوزش ناگهانی
pang U تیر کشیدن
pang U اضطراب سخت وناگهانی
a pang of love U احساس رنج آور عشق
to feel a pang of guilt U ناگهانی احساس بکنند که گناه کار هستند
to feel a pang of jealousy U ناگهانی احساس حسادت کردن
Thinking of it still gives me a pang. [Colloquial] U هنوز من را آزار می دهد [اذیت می کند] وقتی که در باره آن فکر می کنم.
To see her [The sight of her] gives me a pang in my heart. U وقتی که او [زن] را میبینم مانند اینکه نیش به قلبم می زنند.
to be touched [hit] by a pang of regret U ناگهانی احساس پشیمانی [افسوس] کردن
hunger [for something] U هوس [چیزی را] کردن
hunger for U اشتیاق به چیزی
hunger U گرسنگی
hunger U اشتیاق
hunger U قحطی گرسنه کردن
hunger for U ارزوی چیزی
many d. of hunger U بسیاری از گرسنگی می میرند
hunger U اشتیاق داشتن
hunger U گرسنگی دادن گرسنه شدن
hunger-striker U اعتصاب غذا کننده [زن ] [مرد]
hunger pain U درد گرسنگی [پزشکی]
hunger osteopathy U بیماری استخوانی ناشی از گرسنگی
Hunger is the best sauce. <proverb> U گشنگی بهترین خوشمزه کننده غذا است. [ضرب المثل ]
hunger cloth U پرده روی صلیب ومجسمه ها [دوران پرهیز وروزه کاتولیک ها]
sensation of hunger U احساس گرسنگی
to go on a hunger strike U اعتصاب غذا کردن
hunger strike U اعتصاب غذای زندانیان وغیره اعتصاب غذا
hunger strikes U اعتصاب غذای زندانیان وغیره اعتصاب غذا
hunger drive U سائق گرسنگی
hunger pangs U دردهای گرسنگی
land hunger U از برای بدست اوردن یاملک حرص ملاکی
patience of hunger U تاب گرسنگی
He fainted from hunger. U از گرسنگی غش کردوافتاد
hunger striker U کسیکهدراعتصابغذاباشد
patience of hunger U طاقت گرسنگی
under the stimulus of hunger U از فشار گرسنگی
ravenous hunger U حرص
ravenous hunger U گرسنگی زیاد
under the stimulus of hunger U بر اثرگرسنگی
hunger for data U میل شدید به داده ها
to suffer from hunger U گرسنه ماندن
hunger strike U اعتصاب غذا
I feel faint with hunger. U از گرسنگی احساس ضعف می کنم.
ghrelin [hunger hormone] U گرلین [هورمون اشتها آور] [بیوشیمی]
iam not patient of hunger U من نمیتوانم تاب گرسنگی رابیاورم
Hunger begets crime. U گرسنگی سبب جرم و جنایت میشود.
to die of hunger [thirst] U از گرسنگی [تشنگی] مردن
We suffered hunger for a few days . U چند روز گرسنگی کشیدیم
They must hunger in frost, that will not work in heat. <proverb> U آنهایی که در تابستان کار نمى کنند بایستى در زمستان گرسنه بمانند.
He warned he would go on a termless hunger strike. U او [مرد] هشدار داد که اعتصاب غذای بی مدتی خواهد کرد.
The soldiers died from illness and hunger. U سربازان از گرسنگی و بیماری مردند.
hunger for power [craving for power] U میل شدید به قدرت
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com