English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
a comparison of the brain to a computer U مقایسه ای از مغز با کامپیوتر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
comparison U برابری
comparison U تشبیه
comparison U یکی از این دو از دیگری سریع تر است
comparison U روش مقایسه
in comparison with U در قبال
i have got him on my brain U همیشه به اوفکر میکنم
d. of the brain U ترزید دماغ
by comparison U وقتی مقایسه می شوند
comparison U تطبیق سنجش
comparison U همسنجی
comparison U مقایسه
brain U ذکاوت فهم
brain U هوش
brain U مغز
brain U مغز کسی را دراوردن بقتل رساندن
without comparison U بی مانند بی نظیر
brain U کله
comparison U تطبیق
brain U مخ
brain abscess U دمل مغزی
brain worker U کارگر مغزی
brain abscess U ابسه مغزی
brain bucket U کلاهخود
brain work U کار فکری
That's a poor comparison. U این مقایسه ای نا مناسب است.
to bear comparison with U قابل مقایسه بودن با
comparison operator U عملگر مقایسه
comparison operator U عملگرمقایسهای
comparison stimulus U محرک مقایسهای
brain center U مرکز مغزی
brain concussion U ضربه مغزی
brain worker U کارگر ذهنی روشنفکر
brain work U کار مغزی
brain waves U امواج مغزی
brain washing U مغزشویی روشی که به وسیله ان و ازطریق اعمال تدابیر و اعمال مختلف افکار و اعتقادات فردرا زایل و اعتقادات دیگری راجایگزین ان می کنند
brain washing U شستشوی مغزی
brain storming U سیال سازی ذهن
brain stimulation U تحریک مغز
brain stem U ساقه مغز
brain scan U مغزنگاری
brain potential U الکتریسیته مغز
brain localization U منطقه بندی مغز
brain lesion U ضایعه مغزی
brain injured U اسیب دیده مغزی
brain injury U اسیب مغزی
brain damage U اسیب مغزی
brain work U کارذهنی
comparison test U ازمایش مقایسهای
to stand comparison with U قابل مقایسه بودن با
fore brain U پیش مخ
split brain U دوپاره مخ
frequency comparison U مقایسه فرکانس
infundibuliform of the brain U قیف مخ
it is a play in comparison U این پیش ان هیچ است
logical comparison U مقایسه منطقی
mid brain U پل دماغ
degress of comparison U سنجش
brain drain U فرارمغزها
degress of comparison U درجات سه گانه
mid brain U پل مخ
feather brain U ادم سبک مغز
electronic brain U مغز الکترونیکی
to batter one's brain U مغز کسی را خرد کردن
brain drain U فرار مغزها
in comparison to [compared with] U در قبال [در مقابل]
brain teaser U سوالهوش
addle brain U ادم بی کله
brain death U مرگ مغزی
brain death U از کار افتادن مغز و کلیهی فعالیتهای مغزی
addle brain U ادم کودن
Much as I raked my brain . U هر چقدر به مغزم فشار آوردم
minimal brain damage U کمترین اسیب مغزی موثر
He is most suitable for brain work . U خیلی بدرد کارهای فکری می خورد
organic brain syndrome U نشانگان اسیب مغزی
organic brain syndrome U او بی اس
higher brain centers U مراکز عالی مغز
document comparison utility U برنامه کمکی مقایسه مدارک
The comparison is misleading [flawed] . U مقایسه گمراه کننده [ ناقص ] است.
A comparison of theory and practice. U مقایسه ای از نظری و عمل.
acute brain disorder U اختلال مغزی حاد
acute brain syndrome U نشانگان مغزی حاد
There is just no comparison between canned vegetables and fresh ones. U سبزیجات کنسرو شده و سبزیجات تازه اصلا قابل مقایسه نیستند.
a comparison of men's salaries with those of women U مقایسه حقوق مردان با زنان
a comparison between European and Japanese schools U مقایسه ای بین مدارس اروپایی و ژاپنی
The human brain is a complex organ . U مغز انسان عضو پیچیده یی است
Comparison with other countries is extremely interesting. U مقایسه با کشورهای دیگر بی اندازه جالب توجه است.
Today's weather is mild by comparison. U در مقایسه هوای امروز ملایم است.
On comparison, the Mercedes was the more reliable of the two cars. U هنگام مقایسه دو خودرو، بنز قابل اطمینان تر بود.
I racked ( cudgeled ) my brain to find a solution . U به مغزم فشارآوردم تا راه حلی پیدا کنم
a comparison of the tax systems in Italy and Spain U مقایسه سیستم های مالیاتی در ایتالیا و اسپانیا
By [In] comparison with the French, the British eat far less fish. U در مقایسه با فرانسوی ها، انگلیسی ها به مراتب کمتر ماهی می خورند.
He's a good director but he doesn't bear [stand] comparison with Hitchcock. U او [مرد ] کارگردان خوبی است اما او [مرد] قابل مقایسه با هیچکاک نیست.
Inevitably it invites/evokes comparison with the original, of which the remake is merely a pale shadow. U این به ناچار مقایسه با نسخه اصلی را مجبور می کند که بازسازی فیلمش کاملا قلابی است.
computer U اکامپیوتر
computer U ماشین حساب
computer U ماشین متفکر
computer U کامپیوتر
computer U حسابگر الکترونی
computer U ماشین حساب کامپیوتر
computer U شمارنده
My Computer U نشانهای که اغلب در گوشه سمت چپ در بالای صفحه نمایش در پنجره جاری قرار دارد. و حاوی مروری بر PC است
computer U رایانه
computer U ماشین الکترونیکی
laptop computer U کامپیوتر دستی یا کیفی
digital computer U کامپیوتر عددی
digital computer U کامپیوتر رقمی
infected computer U کامپیوتری که یک برنامه ویروسی دارد
independent computer U manufacturers peripheralequipment سازمانی تشکیل یافته از شرکت هایی که درساخت یک یا چندین وسیله کامپیوتری تخصص دارند
network computer U نوع جدید کامپیوتر که برای اجرای برنامههای java و اطلاعات دستیابی به کمک جستجوگر web طراحی شده است
mainframe computer U استفاده از ریز کامپیوترها برای دستیابی به کامپیوتر mainframe
mainframe computer U سیستم کامپیوتری قوی که میتواند حافظه با فرفیت بالا را هدایت کند و نیز وسایل پشتیبانی را
mainframe computer U مانند تعداد عملوند همزمان
microprogrammable computer U کامپیوتر ریزبرنامه پذیر
desktop computer U کامپیوتر رومیزی
notebook computer U یک کامپیوتر کوچک به اندازه یک چمدان که از یک نمایش کریستال مایع و مسطح استفاده میکند
multiaccess computer U کامپیوتر با دسترسی چند گانه
incremental computer U کامپیوتری که متغیرها را به صورت اختلاف بین مقادیر فعلی و مقادیر اولیه مطلق ذخیره میکند
incremental computer U دادهای که اختلاف مقدار فعلی با مقدار اصلی را نشان میدهد
digital computer U کامپیوتر
four address computer U کامپیوتر چهار نشانی
digital computer U کامپیوتردیجیتال
flight computer U کامپیوتر پرواز
first generation computer U کامپیوتر اصلی که از فناوری الکترونیکی بر پایه مقدار برای شروع تشکیل شده است
first generation computer U کپی اصلی تصویر یا متن اصلی
duplex computer U کامپیوتر مضاعف
guest computer U کامپیوتر مهمان
digital computer U ماشین حساب عددی ماشین حساب دیجیتالی
incremental computer U وسیله خروجی گرافیکی که در مراحل کوچک حرکت میکند بار داده ورودی که اختلاف بین محل فعلی و محل لازم را نشان میدهد که خط ها و منحنی ها به صورت مجموعهای خط وط مستقیم انجام شود
ibm computer U ماشین حساب ای بی ام
ibm computer U کامپیوتر ای بی ام
digital computer U کامپیوتر دیجیتالی
hybrid computer U کامپیوترترکیبی
hybrid computer U کامپیوتر دو رگه
human computer U امکانات تامین بهبود ارتباط بین کاربر و سیستم کامپیوتر
electronic computer U کامپیوتر الکترونیکی
computer memory U حافظه رایانه [علوم کامپیوتر]
two address computer U کامپیوتر دو ادرسه
transportable computer U پس و پیش کردن
three address computer U کامپیوتر با سه نشانی کامپیوتر سه ادرسه
target computer U کامپیوتر هدف
talking computer U کامپیوتر سخنگو
synchronous computer U کامپیوترهمزمان
synchronous computer U کامپیوتر همگام
stand alone computer U کامپیوتر مستقل
source computer U کامپیوتری که برای ترجمه یک برنامه منبع به برنامه مقصود بکار می رود
source computer U کامپیوتر منبع
two address computer U کامپیوتربا دو نشانی
virtual computer U کامپیوتر مجازی
computer memory U حافظه کامپیوتر [علوم کامپیوتر]
a stand-alone computer U یک رایانه مستقل
There's a jinx on this computer. U این رایانه جادو شده.
computer table U میزکامپیوتر
micro-computer U ریزکامپیوتر
micro-computer U ریزرایانه
micro-computer U خرد کامپیوتر
slave computer U کامپیوتر برده
sequential computer U کامپیوتر ترتیبی
one chip computer U کامپیوتر یک تراشهای
one address computer U کامپیوتریک ادرسه
one address computer U کامپیوتر یک نشانی
one address computer U ساختار کامپیوتر که کد ماشین آن در هر لحظه یک آدرس استفاده میکند
one address computer U دستور ساخته شده از اپراتور و آدرس
on board computer U کامپیوتری که در یک وسیله نقلیه جا گرفته است
office computer U کامپیوتر اداری
object computer U OB بکار می رودکامپیوتری که برای اجرای یک برنامه ECT
object computer U کامپیوتر مقصود
notebook computer U که به راحتی قابل حمل است ولی صفحه کلید و صفحه نمایش کوچک دارد
notebook computer U کامپیوتر کوچک قابل حمل
parallel computer U کامپیوتر موازی
serial computer U کامپیوترنوبتی
serial computer U کامپیوتر سری
serial computer U کامپیوتر نوبتی
self adapting computer U کامپیوتر خود وفق
second generation computer U کامپیوتر نسل دوم
satellite computer U کامپیوتر ماهوارهای
ruggedized computer U کامپیوتر بادوام
programmed computer U کامپیوتر برنامه ریزی شده
portable computer U کامپیوتر قابل حمل
pocket computer U کامپیوتر جیبی
nonesequential computer U کامپیوتر غیر ترتیبی
computer operator U اپراتور کامپیوتر
computer logic U منطق کامپیوتر
computer literacy U دانش کامپیوتر
computer literacy U دانش کامپیوترها و چگونگی استفاده از انها برای حل مسائل
computer letter U حرف کامپیوتری
computer language U زبان کامپیوتر
computer language U زبان کامپیوتری
computer jargon U لغات فنی مربوط به رشته کامپیوتر
computer aided U بکمک کامپیوتر
computer assisted U بکمک کامپیوتر
computer instruction U دستورالعمل کامپیوتر
computer industry U صنعت کامپیوتر
computer manufacturer U سازنده کامپیوتر
computer museum U موزه کامپیوتری
asynchronous computer U کامپیوتر غیرهمزمان
computer operation U عملیات کامپیوتر
automatic computer U کامپیوتر خودکار
computer operation U عملکرد کامپیوتری
computer on a chip U کامپیوتر روی یک تراشه
board computer U یک کامپیوتر که تمام مولفههای الکترونیکی ان روی یک برد قرار گرفته است
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com