English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
What followed was the usual recital of the wife and children he had to support. U سپس داستان منتج شد به بهانه مرسوم زن و بچه ها که او [مرد] باید از آنها حمایت بکند.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
The husband and wife got into an argument . The husband and wife had an acrimonious exchange . زن و شوهر بگو مگوشان شد [بگو مگو کردند]
recital [of something] U شرح کامل محتویات [شرح مفصل ] چیزی
recital U قسمتی از سند که اعمال و اسناد ومباحث و مطالبی را که به تنظیم ان منجر شده است راشرح میدهد
recital U شرح محتویات سند
recital U تک نوازی رسیتال
recital U از بر خوانی
a recital of all the facts U شمارشی از همه حقایق
to give a long recital of something U دادن یک شرح مفصل و طولانی از چیزی
His presentation was actually just a recital of names, places, and dates. U مطالب ارایه شده او [مرد] در واقع فقط شمارشی از نام، مکان، و تاریخ بود.
The ceremony concluded with the recital of an apropos poem. U مراسم با تلاوت شعر شایسته به پایان رسید.
usual U متداول
it is usual with him U معمول اوست
usual U عادی مرسوم
usual U معمول
usual U همیشگی
it is our usual p to U معمول ما این است که
it is usual with him U عادت دارد
as usual <idiom> U طبق معمول
as usual U مانند همیشه
as usual U مطابق معمول
better than usual U بهترازهمیشه یاهروقت
He's back to his usual self. U او [مرد ] دوباره برگشت به رفتار قدیمی خودش.
In the ( same ) usual place. U در همان جای همیشگه
usual terms U شرایطمعمولی
After the usual courtesies. U پس از تعارفات معمول
It was the usual scene. U صحنه [موقعیت] معمولی بود.
usual conditions U شرایط معمول
children U کودکها
children U بچه ها
children U طفل ها
None of the boys ( children ) came . U هیچ کدام از بچه هانیامدند
disadvantaged children U کودکان محروم
disturbed children U کودکان پریشان
suitable for children U د رخور بچه ها
twin children U دو بچه دوقولو یا همزاد
institutionalized children U کودکان پناهگاهی
suitable for children U مناسب برای بچه ها
children's home U محلنگهداریبچههاییکهپدرومادر خوبوشایستهایندارند
slide [for children] U سورتمه [سرسره ] [در برف]
Keep an eye on the children. U چشمت به بچه ها با شد ( مراقب آنهاباش )
If you count the children too. U اگر بچه ها راهم حساب کنید ( بشمارید )
to watch children U مواظب بچه ها بودن
exceptional children U کودکان استثنایی
Some children are afraid of the dark. بعضی بچه ها از تاریکی می ترسند.
A mothers love for her children. U عشق مادر نسبت به فرزندانش
children's apperception test U سی ا تی
school age children U کودکان واجب التعلیم
children's apperception test U ازمون اندریافت کودکان
Mentally retarded children. U کودکان عقب افتاده ( از لحاظ رشد فکری )
Some parent spoil their children . U برخی پدر ومادرها بچه هایشان را لوس بار می آورند
Our children have all left home now, but [except] [bar] one. U همه بچه های ما خانه را ترک کردند به غیر از یکی.
Children start school at the age of 7. U بچه از سن 7 سالگی؟ مدرسه راشروع می کند
Line up the children in order of height. U بچه ها رابترتیب قد بخط کنید
We are thirty people not counting the children . U بدون شمرن بچه ها سی نفر هستیم
to take to wife U بزنی گرفتن
to take a wife U زن اختیارکردن
to take a wife U زن گرفتن
to take a wife U عیال اختیارکردن
to take to wife U بحباله نکاح دراوردن
to take to wife U ازدواج کردن با
wife U عیال
in right of his wife U بواسطه
i took her to wife U او را به زنی گرفتم
He always gives in to his wife. U همیشه تسلیم زنش است
in right of his wife U حقی که زنش دارابود
wife U خانواده
wife U اهل
wife U همسر
wife U خانم
wife U زوجه
wife U زن
wife U معقوده
Guilt for poorly behaved children usually lies with the parents. U بد رفتاری کودکان معمولا اشتباه از پدر و مادر است.
aplural wife U بیش از یک زن
aplural wife U زن بیش از یکی
He beats up his wife. U زنش راکتک می زند
temporary wife U زوجه موقت
husband and wife U زن وشوهر
wife's equity U حق قانونی زن
She is a perfect wife . U یک همسر کامل است
He turned away from his wife . U از همسرش رو گردان شد
to give to wife U شوهردادن
temporary wife U منقطعه
to give to wife U بزنی دادن
wife's equity U عبارت است از مقدار مناسب و معقولی ازاثاث البیت و ..... که زن میتواند برای خود و اطفالش نگهدارد و شوهر حق تصرف در ان یا انتقال دادنش راندارد
He has divorced his wife. U از زنش جدا شده ( او را طلاق داده است )
She has been a good wife to him. U همسر خوبی برایش بوده
man and wife U زن وشوهر
She made a good wife. U اوزن خوبی ازآب درآمد
His wife impeded ( obstrucceted ) him . U زنش مانع کاراوبود
The husband and wife dont get on together. U زن وشوهر باهم نمی سازند
privacy between husband and wife U خلوت بین زن و شوهر
All the world and his wife were at this party . U هر کی را بگویی دراین میهمانی بود
Who is worse shod than the shoemakers wife?. <proverb> U کهنه تر از کفش زن کفاش ,کفشى هست ؟.
He was utterly devastated when his wife left him. U وقتی که زنش او [مرد] را ترک کرد روحش خرد و افسرده شد.
marriage portion due to the wife in resp U مهرالمتعه
He has suffered a great deal at the hands of his wife . U از دست زنش خیلی کشیده
Mentioning his ex-wife's name was like waving a red flag in front of a bull. U تا اسم زن قبلی او [مرد] را آوردم خونش به جوش آمد.
in support of U در پشتیبانی
support U کمک
support U نگهداری کردن
support U پشتیبانی کردن تایید کردن پایه
l support U نگهداشتن بصورت زاویه
support U پشتیبان زیر برد زیر بری
in support of U در پشتیبانی از
support U حمایت
support U تقویت تایید
support r U پشتیبان
support U پشتیبانی
support U تکیه گاه
self support U استقلال مالی
support r U حامی
self support U اتکاء بخود تکفل مخارج خود
self support U حمایت از خود
support U حمایت کردن
right of support U حرمت ملک
support U تایید کردن
support U تحمل کردن
support U متکفل بودن
support U نگاهداری
support r U نگهدار
support U پایه
support U تکیه بدن ژیمناست روی دستها
support U تکفل کردن
support U حق مالکیت
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
support U تایید کردن نگهداری
support U تقویت
support U تکیه گاه پایه
support U نگهدارنده
support U CI مخصوص که با cpu کار میکند و یک تابع جمع یا عملیات استاندارد را به سرعت انجام میدهد و سرعت پردازش را افزایش میدهد
support U کمک کردن یا کمک به اجرا
support U مقر
support U پشتگرمی
Thank you for your support U با تشکر برای حمایت شما.
support U پشتیبانی کردن
Thank you for your support U با تشکر برای پشتیبانی شما.
support U پشتیبان
support U تکیه گاه تصدیق کردن
to demonstrate in support of something U بطرفداری از چیزی تظاهرات کردن
support program U برنامه پشتیبانی
forearm support U شونهگیر
support pression U فشار تکیه گاه
support point U نقطه امن
tactical support U پشتیبانی رزمی
support programs U برنامههای پشتیبانی
support roller U رینگ وطوقه دوار
swan support U بالانس قو
support resistance U واکنش یا مقاومت تکیه گاه
support roller U بلبرینگ
support roller U تکیه گاه
support movement U تغییر مکان تکیه گاه
technical support U پشتیبانی فنی
paper support U ورقه
support structure U ساختارپشتیانیکننده
support leg U پایهکمکی
flex support U حافظسیمروکشدار
support bracket U قلابمحافظ
sphere support U حافظگوی
rackboard support U پشتیبانمکانبر
paper support U پشتیبان
income support U پولیکهافرادکمدرآمدازدولتمیگیرند
card support U حافظورق
filament support U محافظافروز
to give support to U نگاه داشتن
to give support to U نگاهداری کردن
to give support to U تحمل کردن
to give support to U تاب اوردن
adjustable support پایه متحرک
barrier support U نگهدارندهمانع
basket support U پشتیبانسبد
net support U پشتیبانتور
direct support U تکیه گاه بی واسطه
fixed support U بردگاه گیردار
air support U پشتیبانی هوایی
free support U تکیه گاه ازاد
general support U ماموریت عمل کلی
general support U پشتیبانی عمومی
general support U یکان پشتیبانی عمومی
afloat support U لجستیکی به طورشناور یا خارج از بندر
afloat support U پشتیبانی
afloat support پشتیبانی لجستیکی در روی آب
hinged support U تکیه گاه مفصلی
indirect support U تکیه گاه بی واسطه
intraservice support U پشتیبانیهای قسمتها ازهمدیگر
lateral support U تکیه گاه جانبی
lateral support U تکیه گاه کناری
fixed support U تکیه گاه گیردار
ankle support U مچ بند
antisubmarine support U پشتیبانی از عملیات ضدزیردریایی پشتیبانی ضدزیردریایی
direct support U پشتیبانی مستقیم
direct support U کمک مستقیم
direct support U پشتیبانی مستقیم کردن
arbor support U یاطاقان بیرونی
combat support U پشتیبانی رزمی
elastic support U تکیه گاه ارتجاعی
electrode support U پایه الکترد
emotional support U حمایت عاطفی
fire support U پشتیبانی اتش
close support U پشتیبانی نزدیک
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com