Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
We are waiting for the rain to stop .
معطل بارانم که بند بیاید
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
What are you waiting for ?
U
معطل چه هستی ؟
To keep someone waiting .
U
کسی را معطل کردن
waiting
U
منتظر
waiting
U
چشم براه
no waiting
U
توقف ممنوع
to keep somebody waiting
U
کسی را معطل نگه داشتن
to keep any one waiting
U
نگاه داشتن
to keep any one waiting
U
کسیرا چشم براه
he kept me waiting
U
مرامنتظریامعطل نگاه داشت
maid in waiting
U
پیشخدمت مخصوص
lady in waiting
U
ندیمه ملکه
waiting games
U
صبور و گوش به زنگ بودن برای یافتن فرصت خوب
waiting-rooms
U
اطاق انتظار
waiting-room
U
اطاق انتظار
waiting lists
U
لیست انتظار
waiting lists
U
فهرست منتظران مشاغل فهرست داوطلبان
waiting list
U
فهرست منتظران مشاغل فهرست داوطلبان
ladies-in-waiting
U
ندیمه ملکه
ladies-in-waiting
U
مستخدمه مخصوص ملکه
maid in waiting
U
ندیمه
waiting time
U
زمان انتظار
waiting game
U
صبور و گوش به زنگ بودن برای یافتن فرصت خوب
lady-in-waiting
U
خادمه
lady-in-waiting
U
مستخدمه مخصوص ملکه
lady in waiting
U
خادمه
lady in waiting
U
مستخدمه مخصوص ملکه
ladies-in-waiting
U
خادمه
lady-in-waiting
U
ندیمه ملکه
waiting-room
U
اتاق انتظار
waiting room
U
اطاق انتظار
waiting position
U
ایستگاه انتظار قایقهای گشتی سریع السیر حالت انتظار یااماده باش قایقهای گشتی
waiting delay
U
تاخیر ناشی از عدم توانایی پرداخت
waiting list
U
لیست انتظار
waiting state
U
وضعیت کامپیوتر که در آن برنامه درخواست ورودی یا سیگنال میکند پیش از ادامه اجرا
one anxious week of waiting
U
یک هفته انتظار با نگرانی
Perhaps you are waiting for the plums fall into your mouth.
U
لابد انتظار داری که لقمه را بجوند ودهانت بگذارند
rain ga
U
باران سنج
She said it would rain and sure enough it did .
گفت باران خواهد آمد و همینطور هم شد
asking for rain
U
استسقاء
too much rain
باران بیش از اندازه
much rain
U
باران بسیار
much rain
U
باران زیاد
it look like rain
U
گویا خیال باریدن دارد
rain
U
بارندگی باریدن
rain
U
بارش
rain
U
باران
it threatens to rain
U
است
to rain tears
U
اشک باریدن
to rain tears
U
اشک ریختن
rain glass
U
میزان سنج
rain or shine
چه باران باشد چه آفتاب
to send down rain
U
باران فرستادن
rain gauge
U
باران سنج
it threatens to rain
هوا مستعد باریدن
rain glass
U
میزان الهوا
rain proof
U
ضد باران
the rain pelted down
U
باران شرق شرق باریدن
rain check
U
بلیط مجانی یا مجدد
rain check
U
بلیط باران
golden rain
آتش باران
golden rain
یک جور آتش بازی که مانند است به باران آتش
the clouds rain
U
ابر میبارد
orographic rain
U
باران کوهزاد
plenty of rain
U
باران فراوان
rain discharge
U
حجم بارندگی در یک حوزه تقسیم بر مدت ریزش بارندگی
rain worm
آدم پست
rain gage
U
وسیله سنجش میزان بارندگی
rain worm
U
خاکدار
rain worm
U
ساکن زمین دنیوی
rain worm
U
مادی
rain worm
U
کرم خاکی
rain water
آب باران
rain wash
U
فرسایش ناشی از ریزش باران
rain box
U
صندوق یا اسباب بازی دیگری که درتماشاخانه صدای باران ازان درمی اورند
rain fall
U
بارندگی
rain prints
U
اثرهای چکه باران
rain forest
U
جنگل انبوه مناطق گرم و پرباران
rain worm
U
خراتین
rain gage
U
باران سنج
plenty of rain
U
باران کافی
rain laden
U
باران ساز
rain check
U
نوید یا قول دعوت بعدی
continuous rain
بارش باران دائمی
rain coat
U
بارانی
rain shower
باران شدید
rain check
<idiom>
U
بلیط مجانی برای چیزی که به علت باران کنسل شده
rain check
<idiom>
رد کردن درخواستی برای یک تاریخ معین و موکول آن به زمان دیگر
It lookes like rain.
U
هوا خیال باریدن دارد
cyclonic rain
U
باران چرخهای
blood rain
U
باران سرخ
acid rain
U
باران اسیدی
rain on someone's parade
<idiom>
U
برنامه های دیگران را مختل کردن
fine rain
U
باران ریز
fine rain
U
نم نم
freezing rain
U
تگرگ
intermittent rain
بارش متناوب باران
rain hat
کلاه بارانی
fine rain
U
باران
rain cap
کلاه کریلی
these cloud promise rain
این ابرها خبر از بارندگی میدهند
rain cats and dogs
<idiom>
U
باران شدید
to rain cats and dogs
U
سخت باریدن
to rain cats and dogs
سنگ ازآسمان آمدن
rain gauge station
U
ایستگاه باران سنجی
rain water head
U
طشتک بالای ناودان
Not all clouds bring rain.
<proverb>
U
هر ابرى باران نیاورد.
standard rain gage
باران سنج معمولی
A wolf which has been drenched by rain .
<proverb>
U
گرگ باران دیده .
We were caught in the rain ( rainstorm) .
U
وسط باران گیر کردیم
rain gauge recorder
اندازه بارش ثبت شده
intensity of rain fall
U
شدت بارندگی که بامیلیمتردرساعت مشخص میشود
tropical rain forest
جنگل بارانهای استوایی
These clouds are a sign of rain .
این ابرها علامت بارندگی است
direct-reading rain gauge
اندازه مقدار بارش مستقیم
The rain gutter is blocked up with leaves.
U
برگ ها ناودان باران را مسدود کرده اند.
I hate to rain on your parade, but all your plans are wrong.
U
از اینکه کارت را مختل کنم بیزارم، اما برنامه هایت همگی اشتباه هستند.
to take a rain check
[ raincheck]
on an offer
[American E]
U
رد کردن درخواستی و قول دعوت بعدی
non-stop
U
بیوقفه
Last stop. All out.
U
آخرین ایستگاه. همه پیاده بشن.
[حمل و نقل]
t stop
U
روش توقف با گذاشتن پای ازاد بطور عمودی پشت اسکیت دیگر
to come to a stop
U
ایستادن
[مهندسی]
non-stop
U
پایسته
to come to a stop
U
متوقف شدن
[مهندسی]
to come to a stop
U
از کار افتادن
[مهندسی]
non-stop
U
پیوسته
stop out
U
دیر به خانه آمدن
[شب]
stop over
U
توقف کوتاه مدت
stop-go
U
رفتارتغییرپذیروغیرمداوم
non-stop
U
یکسره
stop off
<idiom>
U
توقف بین راه
stop over
<idiom>
U
شب بین راه ماندن
non-stop
U
یک ریز
non-stop
U
مدام
Stop here, please.
لطفا همینجا نگه دارید.
to stop somebody or something
U
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
until stop
[up to the stop]
U
تا جای توقف
stop by
<idiom>
U
ملاقات کردن
to stop
[doing something]
U
نگاه داشتن
to stop
[doing something]
U
دست کشیدن
to stop
[doing something]
U
ایستادن
[از انجام کاری]
to stop
[doing something]
U
توقف کردن
[از انجام کاری]
non-stop
U
بیتوقف
stop
U
سدکردن
stop
U
ورجستن
stop
U
منع
stop
U
توقف منزلگاه بین راه
stop
U
خواباندن بند اوردن
stop
U
ایستگاه نقطه
stop
U
مانع
stop
U
دستور برنامه نویسی کامپیوتر که اجرای برنامه را متوقف میکند
stop
U
توقف انجام کار
stop
U
متوقف کننده
stop
U
گیره
stop
U
برخورد
stop
U
متوقف کردن ایستگاه
stop
U
ناک دان
stop
U
استوپ داور بوکس
stop
U
ایستادن
stop
U
انجام ندادن عملی
stop and go
U
پاس با دویدن گیرنده توپ به جلو و توقف کوتاه و دوباره به جلو برای پاس بلند
stop
U
قطع کردن
stop
U
ن شود پیام به درستی دریافت شده است پیش از ارسال بیشتر داده
stop
U
لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند
stop
U
دستوری که فرآیند را موقتاگ متوقف میکند تا کاربر داده وارد کند
stop
U
ایست
stop
U
ایستاندن
stop
U
بیت ارسالی در اتباطات اسنکرون برای نشان دادن انتهای یک حرف
stop
U
جلوگیری منع
stop
U
مکث
stop
U
زمانی که دیسک گردان طول می کشد تا متوقف شود پس از اینکه توان دیگری ندارد
stop
U
توقف
stop
U
ایستادن توقف کردن
stop
U
از کار افتادن مانع شدن
stop
U
نگاه داشتن
stop
U
نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
stop
U
تعطیل کردن
Where is the bus stop?
U
ایستگاه اتوبوس کجاست؟
door stop
U
زبانه در
full stop
U
نقطه
stop in one's tracks
<idiom>
U
سریه متوقف شدن
full stop
U
وقفه کامل
door stop
U
دکمه کله قندی
request stop
U
ایستگاهیکهدرآناتوبوستنهازمانیمیایستدکهمسافرانخبردهند
stop press
U
خبریابخشیکهپسازچاپسایرقسمتهایروزنامهچاپشود
I am working here non-stop.
U
یک بند دارم اینجا کار می کنم
To stop being intransigent.
U
از خر شیطان پایین آمدن
stop key
U
کلیداستپ
decompression stop
U
مکث غواص کوتاه در عمقهای معین در صعود
To stop coveting something.
U
دندان طمع چیزی را کشیدن
bar stop
U
توقف میله
How far is the bus stop ?
U
تا ایستگاه اتوبوس چقدرراه است ؟
bar stop
U
ضربه میله
stop volley
U
جاخالی
whistle-stop
U
در نقاط مختلف از مردم دیدارکوتاهی نمودن
bus stop
U
ایستگاه اتوبوس
band stop
U
صافی میان نگذر
stop rod
U
میلهایستایی
label-stop
U
زانویی آبچکان
stop street
U
خیابان فرعی
Stop complaining.
U
[اینقدر]
شکایت نکن.
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com