English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 125 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
To deal the cards . U ورق دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
in the cards <idiom> U انتظار داشتن
cards U کارتی با سوراخهای پانچ شده روی آن برای نمایش داده
cards U وسیلهای که داده را از پشت کارت شناسایی یا کارت اعتباری می خواند
cards U ترکیبی از سوراخهای پانچ شده که معرف حروف روی پانچ کارت است
cards U تختهای که شامل درایو دیسک سخت است و نیز واسطهای مورد نیاز الکترونیکی که قابل ورود به سیستم هستند
cards U سوراخی که در موازات بلندترین لبه کارت قرار دارد
cards U مین فلز برای تختههای مدار
cards U مجموعهای از شیارهای فلزی در انتهای لبه و روی سطح کارت که باعث ورود آن دراتصال لبه و ایجاد تماس الکتریکی میشود.
cards U وسیلهای که داده کارت پانچ را به حالتی کا قابل دریافت برای کامپیوتر باشد تبدیل میکند
cards U خط ی از اطلاعات پانچ شده درباره یک حرف که موازی با قسمت کوتاه تر کارت است
cards U وسیلهای که به طور خودکار کارت پانچ را درون دستگاه خواننده قرار میدهد
cards U بخشی از ستون کارت که برای یک نوع داده در نظر گرفته شده است
cards U روشی که در آن سطرها و ستون ها طوری مرتب می شوند که نشان دهنده فیلدهای دادهای و حروف در کارت پانچ باشند
cards U بخشی از حافظه که حاوی نمایش داقیق اطلاعات روی کارت است
cards U برنامه کوتاهی که داده را از کارت پانچ به حافظه اصلی منتقل میکند
cards U کارت پلاستیکی نازک با وسیله حافظه و ریز پردازنده که در آن قرار گرفته است که برای انتقال الکترونیکی یا مشخص کردن کاربر انجام میشود
cards U ورقه نصب مواد که روی آن قط عات الکترونیکی قابل نصبند
cards U کارتی که فقط حاوی شیارهای هادی است بین اتصال کارت اصلی و کارت اضافی که باعث میشود کارت اضافه به آسانی کارکند و بررسی شود در خارج از محفظه آن
cards U تخته مدار چاپ شده که به سیستم متصل است برای افزایش کارایی آن
cards U ورق بازی کردن
cards U کارت تبریک کارت عضویت
cards U مقوا
cards U کارت ویزیت بلیط
cards U کارت
cards U ورق بازی گنجفه
cards U ورق
cards U برگ
cards U پنبه زنی
cards U ماشین پرداخت پارچه
cards U فرمی که حاوی تخته اصلی است که روی آن تختههای حلقوی چاپ شده قابل نصب هستند تا یک سیستم انعط اف پذیر ایجاد شود
cards U ماشینی که در کارت پانچ سوراخ ایجاد میکند
cards U قطعه کوچکی از کاغذ یا پلاستیک
cards U یک کارت پانچ
cards U امتیاز معین را درهربخش ازبازی بدست اوردن
cards U برگه
new deal <idiom> U تغییر کامل ،شروع تازه ،شانس دیگر
no deal <idiom> U موافق نبودن ،رد کردن
deal U چوب کاج
to deal U کارت دادن [ورق بازی]
deal with U اقدام کردن
deal with U رسیدگی کردن
Did you get anything out of this deal ? U دراین معامله چیزی گیرت آمد ؟
new deal U روش سیاسی جدیدی که از دوران روزولت اعمال ان از طرف دولت ایالات متحده امریکا شروع شد
new deal U سیاست جدید
new deal U برنامه توسعه اقتصادی فرانکلین روزولت پس از سالهای بعداز بحران بزرگ درامریکا که دران کمک به کشاورزی بازنشستگی وبیمه بیکاری و غیره گنجانیده شده است
new deal U برنامه روزولت
new deal U قرار جدید
new deal U نیودیل
deal U اندازه
deal U اندازه مقدار بررسی
deal U معامله داد و ستد
deal U مقدار
deal U توزیع کردن
deal U سر و کارداشتن با
deal U حد معامله کردن
deal U قدر
deal U معامله کردن
deal U سر و کار داشتن
deal U توافق تجاری
deal U سازماندهی کردن
deal U قراردادی که در آن روی چنیدن موضوع همزمان توافق میشود
deal U اقدام کردن
vaccination cards U دفترچه های واکسیناسیون
house of cards <idiom> U
vaccination cards U دفترچه های مایه کوبی
To play cards . U ورق بازی کردن
To stack the cards . U ورق زدن ( تقلب درقمار )
house of cards U طرح پوشالی [اصطلاح مجازی ]
play one's cards right <idiom> U از فرصتهای خود سودبردن
show one's cards <idiom> U برگ آس را رونکردن
stack the cards <idiom> U برای کسی نقشه کشیدن
house of cards U ساختمان با ورقهای پاسور
house of cards U ساختمان سست بنیاد [اصطلاح مجازی]
identity cards U شناسنامه
green cards U کارت سبز
credit cards U کارت اعتباری
to show ones cards U قصد خودرا اشکارکردن
credit cards U کارت یاورقه خرید نسیه
control cards U کارتهای کنترل
playing cards U گنجفه
playing cards U ورق گنجفه
playing cards U ورق بازی , برگ
report cards U کارنامه
program cards U کارتهای برنامه
To cheat at cards. U درقمار ( ورق بازی ) تقلب کردن
raw deal <idiom> U آخر خط ،پایان هستی
wheel and deal <idiom> U
deal lift U بلند کردن وزنه تا کمر وپایین بردن
deal in futures U معامله سلف کردن
package deal U معامله کلی معامله چکی
package deal U مقاطعه در بست و خرید یکجا
good deal <idiom> U قیمت ارزان باکیفیتی بالا
to deal in futures U معامله پیش کردن
package deal U معامله یکجا
square deal U تقلب نکردن
fair deal U سیاست منصفانه
square deal U باشرف بودن رک وراست
fair deal U روش منصفانه
Agreed . that is a deal . U قبول ( قبوله )
to deal in futures U کالایاسهام پیش فروختن
to deal in futures U معامله سلف کردن
big deal U بیاهمیتوفاقدجذابیت
put one's cards on the table <idiom> U رک بودن
hold all the trump cards <idiom> U کنترل کامل داشتن
lay one's cards on the table <idiom> U صادقانه معامله کردن
Shall we play a game of cards? U یک مسابقه ورق با هم بازی بکنیم؟
to deal out [card game] U کارت دادن [ورق بازی]
She gave me a raw deal . U بامن بد معامله کرد
Did you make any profit in this deal ? U آیا دراین معامله استفاده ای داشتید ؟
I took a great deal of trouble over it. U روی اینکار خیلی زحمت کشیدم
mosaic parquet deal U راهروی اجر فرش
He gave me a square deal . U بامن منصفانه معامله کرد
I clinched a lucrative deal. U معامله چربی ( شیرینی ) انچام دادم
To clinch (close)the deal. U معامله راتمام کردن ( انجام دادن )
A lucrative affair [deal] لقمه چرب ونرم [کار یا معامله پردرآمد]
I fiddled afew invitation cards. U باهر کلکی بود چند تا کارت دعوت گیر آوردم
To clinch(close,finalize)a deal. U معامله یی را جوش دادن
I made a lot of profit in the deal . U دراین معامله فایده زیادی بردم
The deal is off. Forget it . That doesnt count . U مالیده !(مالیده است ؟ بهم خورده ؟ لغو شده )
plea deal [between Prosecution and Defense] U توافق مدافعه [بین دادستان و وکیل دفاع]
He has suffered a great deal at the hands of his wife . U از دست زنش خیلی کشیده
To reveal ones intentions (aims). To put ones cards on the table. U دست خود را رو کردن
Clinch the deal while the concerned party is stI'll keen U تا طرف گرم است معامله را انجام بدهید
Don pulled the rug out from under me in my deal with Bill Franklin. U دان معامله من و بیل فرانکلین را به هم زد.
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com