English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
The water is turbid from its source . <proverb> U آب از سر چشمه گل آلود است .
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Water must be stopped at its source . <proverb> U آب را از سر بند باید بست .
turbid U کدر
turbid U تیره
turbid U گل الود
turbid U مه الود
turbid U درهم وبرهم
source U نرم افزارای که به کاربر امکان تغییر دادن , حذف و افزودن دستورات در فایل اصلی برنامه میدهد
source U که بعداگ توسط کامپایلر به کد ماشین تبدیل میشود
source U 1-لیست کردن متن به صورت اصلی . 2-لیست کردن برنامه اصلی
source U کامپیوتری که میتواند منبع را کامپایل کند
source U در عمل کشیدن و قرار دادن , شی اصلی شی ای است که انتخاب شده است و پس کشیده شده است
source U روش
source U حرکت داده بین دو شبکه که داده را با Taken بررسی میکند و داده را به ایستگاه صحیح می فرستد
source U برنامه پیش از ترجمه نوشته شده در زبان برنامه نویسی توسط برنامه نویس
source U نقط های که سیگنال ارسالی وارد میشود به شبکه
source U نقط ه اصلی یا شروع
source U فرم یا تنی که داده از آن بازیابی میشود تا وارد پایگاه داده ها شود
the source U خدمات سودمند اطلاعاتی وقابل دسترس برای مشترکین
second source U منبع دوم
source U مجموعه پانچ کارتها که حاوی کد اصلی برنامه است
source U مجموعه کدهای نوشته شده توسط برنامه نویس که مستقیماگ توسط کامپیوتر اجرا نمیشوند و باید به برنامه که هدف ترجمه شوند توسط کامپایلر یا منر
source U چشمه
source U منبع برق
source U منبع
source U ماخذ
source U سرچشمه
source U منبع منشاء
source U مایه مبداء
source U ماخذ عامل یا جاسوس خارجی برای کسب اطلاعات
source U خصوصیت برخی bridge ها که
source U استاندارد IEEE , IBM وغیره IBM و غیر IBM نوع Taken Ring امکان استاندارد bridge می دهند تا داده را ردو بدل کنند
source U منشاء
source U مبداء
source code U کد منبع
source code U کد مبداء
source computer U کامپیوتر منبع
source computer U کامپیوتری که برای ترجمه یک برنامه منبع به برنامه مقصود بکار می رود
source data U دادههای منبع
voltage source U منبع الکتریسیته
source disk U دیسک مبداء
voltage source U منبع ولتاژ
source language U 1-زبانی که برنامه در ابتدا به آن نوشته شده است .2-زبان برنامه پیش از ترجمه
source language U زبان منبع
source file U فایل مبدا
source document U سند اصلی
source document U سند منبع
voltage source U منبع قدرت
image source U منبع تصویر
lighting source U منبع روشنایی
line source U منبع خطی شکل
neutron source U منبع نوترون
line source U منبع خطی منبع شبکه
message source U منشاء پیام
x ray source U منبع اشعه رونتگن
message source U منبع پیام
welding source U منبع جریان جوش
voltage source U منبع فشار الکتریکی
discrete source U چشمههای مجزا
light source U منبع نور
power source U منبع قدرت
It is a source lf pride . U مایه افتخار است
incandescent source U منبع ملتهب
information source U منبع اطلاعات
excitation source U منبع برانگیختگی
radiation source U منبع تشعشع
radio source U چشمه شبه اختری
radio source U چشمه اخترواره
quasistellar source U چشمه شبه اختری
quasistellar source U چشمه اخترواره
data source U منبع داده
source language U زبان اصلی
source trait U ویژگی پایه
source routine U روال منبع
source register U ثبات منبع
source program U برنامه مبداء
source program U برنامه منبع
source of power U منبع انرژی
source of power U منبع قدرت
source listing U لیست منبع
source listing U لیست برداری منبع
source data automation U کنترل خودکار داده منبع
extirpate the source of dispute U قلع ماده نزاع
basic source of food U منابعاولیهغذا
light source colour U رنگ منبع نور
low frequency source U منبع فرکانس پایین
source data automation U خودکاری داده منبع
to keep ones he above water O از زیر بدهی بیرون آمدن
to water something U آب دادن [گیاه]
water course U حق الشرب
to water U آب ریختن
water still U دستگاه تقطیر اب
on the water U در کشتی
above water <adj.> U شناور
water way U مسیل
water way U ابراهه
water way U راه ابی
water course U حق المجری
water course U مجرای اب
mean water U میان اب
by water U از راه رودخانه
by water U از راه دریا
by water U با کشتی
above water <adj.> U روی آب
of the first water U بهترین
f.water U عرق رازیانه
She let the water out . U آب را ول کرد
water U مایع
water آب
first water U بالاترین مقام
to p something with water U اب روی چیزی پاشیدن چیزیراخیس کردن
water U پیشاب
water down <idiom> U ضعیف شدن
water U اب
water U ابگونه
water U اب دادن
first water U درجه اول
to water U آب دادن
water melon U هندوانه
water loss U ابکاهی
water logging U ابسیری
water fast U رنگ نرو
water line U خط ابخور ناو
water fast U پارچه شورنرو
water jacket U ابدان
water injection U پاشیدن اب مقطر خالص به داخل سیلندر و موتورپیستونی به منظور سرد کردن مخلوط قابل انفجار و کاهش احتمال بدسوزی
water jacket U صندوق اب
water fast U غیر قابل پاک شدن بوسیله اب
water meter U کنتور اب
water driver U مقنی
water dog U سگ تربیت شده برای اوردن مرغ ابی
water dog U شناگر ماهر
water hardening U سختگردانی با اب
water jump U مانع ابی
water dog U سگ ابی
water lowering U زهکشی
water hyacinth U وردالنیل
water lily U نیلوفر ابی
water level U سطح اب
water glass U لیوان اب
water hazard U مانع ابی در مسیر گوی گلف
water gauge U اندازه اب نما
water gauge U اب پیم
water glass U شیشه محلول
water glass U اب شیشه
water glass U شیشه مایع
water guage U فشار سنج اب
water disposal U ساختن اگو
water hammer U ضربت قوج
water heater U فرف ابگرم کن
water gas U گاز اب
water front U جبهه رطوبتی
water hyacinth U سنبل ابی
water hole U چاله اب
water hole U سوراخ یا شکاف طبیعی رودخانه خشک شده که مقداری اب دران باشد
water heater U ابگرم کن
water filter U صافی اب
water fowl U مرغ ابی
water jump U چاله ابی در مسیر دو 0003 متربا مانع
water level U سطح کوچکی برای کنتل جهت حرکت روی لب
water level U تراز اب
water fowl U پرنده ابی
water hammer U ضربت قوچ
swimming with water U پرازاب
undermining by water U اب رفتگی کف
up to the middle in water U تا کمر در اب
voidance water U منجلاب
voidance water U زیر اب
water cress U شاهی اتی
wade into the water U راه رفتن در اب
waste water U فاضلاب
water aspirator U خرطوم ابی
water bag U کیسه اب
water bailiff U میراب
water bailiffs U مامور تفتیش کشتیها در بندر
water bailiffs U مامور جلوگیری از صید غیرمجاز
undermining by water U اب شستگی
underground water U اب درون زمین
swimming with water U غرق اب
table water U سفره اب زیر زمینی
tap water U اب شیر
water paint U رنگ لعابی
the water was overknee U اب از زانو میگذشت
to drink water U اب خوردن
to drink water U اب اشامیدن
to keep ones head above water خود را از بار بدهی رها کردن
to sniff up water U اب رابه بینی کشیدن
to soften a water U سبک ترکردن یاشیرین کردن اب
to splash into water U به اب زدن
unavailable water U رطوبت غیر قابل استفاده
underground water U اب زیرزمینی
water balance U بیلان اب
water bearer U دلو
water colour U ابرنگ
water colour U رنگاب
water colour U نقاشی ابرنگی
water container U فرف اب
water content U درصد رطوبت
water cooling U خنک کنندگی اب
water cooling U خنک کردن بااب
water cure U اب درمان
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com