English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 193 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
The rain gutter is blocked up with leaves. U برگ ها ناودان باران را مسدود کرده اند.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
leaves U برگها
leaves U صورت جمع کلمه leaf
types of leaves U انواعبرگ
leaves of absence U ایام ترک خدمت
simple leaves U برگهایتازه
compound leaves U رگهایمرکب
yellowing leaves U برگهای زرد شونده
leaves of absence U مرخصی
to put forth leaves U برگ کردن
to put forth leaves U برگ دادن
lanceolate leaves U برگ های اسلیمی [شاه عباسی] [نیزه ای] [شعله] [اغلب در یک یا دو سمت برگ بصورت کنگره بوده و در اغلب فرش های لچک ترنج و باغی بکار می رود.]
to put forth leaves U برگ بیرون اوردن
indigo leaves U وسمه
fig leaves U لاپوش مخفی کننده
no two leaves are identical U دو برگ یکی نمیشود
no two leaves are identical U هیچ دوبرگی یکجور نیست
sageittate leaves U برگهای پیکانی
serrate leaves U برگهای ارهای یا دندانه دندانه
fig leaves U برگ درخت انجیر
scalelike leaves of the cypress U برگفلشماننددرختسرو
it leaves no room for doubt U جای هیچگونه تردیدی باقی نمیگذارد
gutter U اب رو
gutter U فضای خالی یا حاشیه درونی بین در صفحه مقابل
gutter U راه اب
gutter U ناودان
gutter U ابرو شیروانی
gutter U ابرو
gutter U جوی کنارخیابان
gutter U ء برو شیروانی
gutter U سیم راهه
gutter U شیاردارکردن
gutter U اب رودار کردن قطره قطره شدن
gutter U ناودان
gutter U فاضل اب
gutter U جوی
gutter bird U گنجشک
gutter ball U گویی که به شیار میافتد
box gutter U ابرو صندوقهای
gutter bird U ادم فرومایه
gutter bracket U بست ناودان
eaves-gutter U ناوادن
trough gutter U سر ناودان
gutter child U بچه موچه گرد
street gutter U نهر کنار خیابان و راه
street gutter U ابرو
street gutter U جوی
gutter press U نگارش هایامطبوعات پست
halfround gutter U ناودان دورتمام
halfround gutter U ناودان نیم گرد
gutter snipe U کناس
gutter snipe U بچه کوچه گرد
gutter man U دوره گردیکه چیزهای ارزان وکهنه می فروشد
The leaves turn in [the] autumn [British E] / fall [American E] . U رنگ برگها در پاییز تغییر می کند.
trough gutter tile U سفال ناودانی
blocked U [ستون، نیم ستون و پشته بند محافظ]
blocked <adj.> <past-p.> U غیر فعال شده
blocked <adj.> <past-p.> U بندآورده شده
blocked <adj.> <past-p.> U سد شده
blocked <adj.> <past-p.> U بسته شده
blocked <adj.> <past-p.> U بلوکه شده
blocked <adj.> <past-p.> U مانع شده
blocked <adj.> <past-p.> U مسدود شده
blocked U توده
blocked U مانع شدن از بازداشتن
blocked U مانع
blocked U مجموعهای از موضوعات در یک گروه
blocked U تعدادی رکورد ذخیره شده به عنوان یک واحد
blocked U توقف رویدادن چیزی
blocked U بلاک
blocked U مسدودکردن
blocked U قالب ریختن
blocked U بستن مسدود کردن
blocked U قالب کردن
blocked U توده قلنبه
blocked U وقفه
blocked U سدکردن غیرمجاز حریف
blocked U دفاع در مقابل ابشار
blocked U منطقه
blocked U پارازیت
blocked U یک دوره مسابقه بیلیارد برای رسیدن به امتیاز معین
blocked U قرقره
blocked U کنده
blocked U سد کردن خطا
blocked U قرقره طناب خور
blocked U قطعه زمین
blocked U پخش پارازیت سدکردن مسیر پیشروی
blocked U مانع شدن
blocked U سد قالب
blocked U سد کردن
blocked U بلوک ساختن
blocked U دفاع
blocked U انسداد
blocked U قطعه
blocked U کنده مانع ورادع
blocked U بلوک سیمانی
blocked U بلوک
blocked U اتحاد دو یاچند دسته بمنظور خاصی
blocked U جعبه قرقره
blocked U یک دستگاه ساختمان
blocked U سد
blocked U بنداوردن
The road was blocked. U راه بسته بود
The road is blocked. U راه بسته است
blocked cuurency U پول مسدود
blocked [with objects] <adj.> <past-p.> U مسدود شده
blocked [with objects] <adj.> <past-p.> U غیر قابل عبور
blocked currency U blocked
blocked opening U درگاه بسته
blocked opening U در مسدود
blocked cuurency U پول غیرقابل انتقال به خارج از کشور
blocked [with objects] <adj.> <past-p.> U صعب العبور
rain U بارندگی باریدن
asking for rain U استسقاء
rain U بارش
rain U باران
rain ga U باران سنج
it look like rain U گویا خیال باریدن دارد
She said it would rain and sure enough it did . گفت باران خواهد آمد و همینطور هم شد
too much rain باران بیش از اندازه
much rain U باران بسیار
much rain U باران زیاد
rain hat کلاه بارانی
rain check U بلیط باران
rain check U بلیط مجانی یا مجدد
rain glass U میزان الهوا
rain check <idiom> U بلیط مجانی برای چیزی که به علت باران کنسل شده
rain check U نوید یا قول دعوت بعدی
rain on someone's parade <idiom> U برنامه های دیگران را مختل کردن
it threatens to rain هوا مستعد باریدن
rain check <idiom> رد کردن درخواستی برای یک تاریخ معین و موکول آن به زمان دیگر
It lookes like rain. U هوا خیال باریدن دارد
rain shower باران شدید
rain cap کلاه کریلی
intermittent rain بارش متناوب باران
freezing rain U تگرگ
continuous rain بارش باران دائمی
to send down rain U باران فرستادن
acid rain U باران اسیدی
plenty of rain U باران کافی
rain box U صندوق یا اسباب بازی دیگری که درتماشاخانه صدای باران ازان درمی اورند
rain discharge U حجم بارندگی در یک حوزه تقسیم بر مدت ریزش بارندگی
rain fall U بارندگی
rain gage U باران سنج
rain gage U وسیله سنجش میزان بارندگی
rain glass U میزان سنج
rain forest U جنگل انبوه مناطق گرم و پرباران
rain laden U باران ساز
plenty of rain U باران فراوان
golden rain یک جور آتش بازی که مانند است به باران آتش
orographic rain U باران کوهزاد
blood rain U باران سرخ
cyclonic rain U باران چرخهای
fine rain U باران ریز
fine rain U نم نم
golden rain آتش باران
rain coat U بارانی
it threatens to rain U است
rain gauge U باران سنج
rain or shine چه باران باشد چه آفتاب
rain prints U اثرهای چکه باران
rain worm U خراتین
rain worm آدم پست
rain worm U خاکدار
rain worm U ساکن زمین دنیوی
rain worm U مادی
fine rain U باران
the clouds rain U ابر میبارد
the rain pelted down U باران شرق شرق باریدن
to rain tears U اشک باریدن
to rain tears U اشک ریختن
rain worm U کرم خاکی
rain wash U فرسایش ناشی از ریزش باران
rain water آب باران
rain proof U ضد باران
intensity of rain fall U شدت بارندگی که بامیلیمتردرساعت مشخص میشود
We are waiting for the rain to stop . معطل بارانم که بند بیاید
these cloud promise rain این ابرها خبر از بارندگی میدهند
to rain cats and dogs U سخت باریدن
to rain cats and dogs سنگ ازآسمان آمدن
We were caught in the rain ( rainstorm) . U وسط باران گیر کردیم
These clouds are a sign of rain . این ابرها علامت بارندگی است
rain cats and dogs <idiom> U باران شدید
standard rain gage باران سنج معمولی
rain water head U طشتک بالای ناودان
rain gauge recorder اندازه بارش ثبت شده
A wolf which has been drenched by rain . <proverb> U گرگ باران دیده .
Not all clouds bring rain. <proverb> U هر ابرى باران نیاورد.
rain gauge station U ایستگاه باران سنجی
tropical rain forest جنگل بارانهای استوایی
direct-reading rain gauge اندازه مقدار بارش مستقیم
I hate to rain on your parade, but all your plans are wrong. U از اینکه کارت را مختل کنم بیزارم، اما برنامه هایت همگی اشتباه هستند.
to take a rain check [ raincheck] on an offer [American E] U رد کردن درخواستی و قول دعوت بعدی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com