English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 65 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
The patients hrart stopped beating. U قلب بیمار از کار افتاد ( ایستاد )
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
His heart stopped beating. U قلبش از کار ایستاد
take a beating <idiom> U از دست دادن پول
beating U حرکت با باد سینه
beating up U ناکارکردن
Somebody is beating at (upon)the door. U یک کسی دارد در می زند
gold beating U زرورق سازی
gold beating U زرکوبی
in-patients U بیمار بستریدر بیمارستان
patients U مریض
patients U بیمار
patients U بیمار مریض
patients U پذیرش
patients U از روی بردباری
patients U صبور
patients U شکیبا
out-patients U بیمار سرپائی
patients U بردبار
To beat someone hard . To give someone a sound beating ( thrashing ) . U کسی را محکم کتک زدن
air movement of patients U ترابری بیماران از طریق هوا
air movement of patients U ترابری هوایی بیماران
stopped U نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
stopped U انجام ندادن عملی
stopped U توقف انجام کار
stopped U منع
stopped U دستوری که فرآیند را موقتاگ متوقف میکند تا کاربر داده وارد کند
stopped U بیت ارسالی در اتباطات اسنکرون برای نشان دادن انتهای یک حرف
stopped U دستور برنامه نویسی کامپیوتر که اجرای برنامه را متوقف میکند
stopped U متوقف کننده
stopped U مانع
stopped U ایستگاه نقطه
stopped U ایست
stopped U توقف منزلگاه بین راه
stopped U خواباندن بند اوردن
stopped U تعطیل کردن
stopped U ایستاندن
stopped U سدکردن
stopped U نگاه داشتن
stopped U ایستادن توقف کردن
stopped U از کار افتادن مانع شدن
stopped U گیره
stopped U برخورد
stopped U ورجستن
stopped U زمانی که دیسک گردان طول می کشد تا متوقف شود پس از اینکه توان دیگری ندارد
stopped U ن شود پیام به درستی دریافت شده است پیش از ارسال بیشتر داده
stopped U لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند
stopped U جلوگیری منع
stopped U مکث
stopped U توقف
stopped U متوقف کردن ایستگاه
stopped U ایستادن
stopped U قطع کردن
stopped U استوپ داور بوکس
stopped U ناک دان
I have stopped dealing with him . U دیگربا اومعامله نمی کنم
payment stopped U دستور عدم پرداخت
The clock has stopped. U ساعت دیواری خوابیده است
The police stopped me. U پلیس جلویم را گرفت
payment stopped U توقف پرداخت
end stopped U دارای سکته ملیح
end stopped U دارای وقفه نهایی منطقی دارای سکته منطقی
We started when the wind stopped . U هنگامی که باد ایستادحرکت کردیم
Water must be stopped at its source . <proverb> U آب را از سر بند باید بست .
A jars mouth may be stopped ,a mans cannot. <proverb> U در کوزه را مى توان بست اما دهان آدمى را نمى توان بست.
The bus stopped for fuel [ to get gas] . U اتوبوس نگه داشت تا بنزین بزند.
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com