Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 54 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
The demonstrators were waving the flags.
U
تظاهر کنندگان پرچمها راتکان می دادند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
demonstrators
U
معترض
demonstrators
U
نشان دهنده
demonstrators
U
حالی کننده
demonstrators
U
اثبات کننده
waving
U
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waving
U
موج زدن
waving
U
خیزاب
waving
U
فر موی سر دست تکان دادن
waving
U
موجی بودن موج زدن
waving
U
هیجان
waving
U
موج رادیویی
waving
U
موج
flag waving
U
میهن پرستی بحد افراط وجنون
flag waving
U
اهتزاز پرچم
flag-waving
U
میهن پرستی بحد افراط وجنون
flag-waving
U
اهتزاز پرچم
flags
U
نشانهای که محتوای ثبات یا نتیجه صفر است
flags
U
بیت ای در کلمه که در صورت وقوع سر زیر ریاضی یک میشود
flags
U
نشانه وقوع عدد نقلی ناشی از تفریق یا جمع
flags
U
ثباتی که حاوی بیتهای پرچم و وضعیت CPU است
flags
U
فرآیند یا وضعیت یا موقعیتی که یک پرچم را تنظیم میکند
flags
U
ترتیب کد که به گیرنده اطلاع میدهد که حروف بعدی بیان کننده عملیات کنترلی است
flags
U
یک بیت در یک کلمه که برای پرچم یک عمل مشخص به کار می رود
flags
U
یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flags
U
جلب توجه برنامه در شبکه در حین اجرا برای تامین نتیجه یا گزارش دادن یا اعدام یک چیز خالص
flags
U
1-روش نشان دادن انتهای فیلد یا یک چیز مخصوص در پایگاه داده ها. 2-روش گزارش دادن وضعیت ثبات پس از یک عمل ریاضی یا منط قی
flags
U
ترتیب کدها در شبکه ارسال بسته برای معرض شروع و خاتمه یک فریم داده
flags
U
پرچم ساعت شطرنج
flags
U
پرچم دار کردن پرچم زدن به
flags
U
جاده سنگ فرش
flags
U
سنگ فرش
flags
U
برگ شمشیری
flags
U
زنبق
flags
U
دم انبوه وپشمالوی سگ
flags
U
علم
flags
U
بیرق
flags
U
پرچم
flags
U
باپرچم علامت دادن
flags
U
سنگفرش کردن پایین افتادن
flags
U
خسته شدن دونده دراخر مسابقه
flags
U
پرچم مخابره
flags
U
تخته سنگ
flags
U
پرچم افراشتن افراشتن
flags
U
پژمرده کردن
flags
U
ازپا افتادن
flags
U
سست شدن
flags of convenience
U
کشتی با پرچم غیر
flags were their only signals
U
یگانه علامت ایشان پرچم بود
exchange of flags
U
مبادله پرچمها
flags of convenience
U
پرچم اسایش
to be like waving a red flag in front of a bull
[American]
U
کسی را خشمگین کردن
to be like waving a red flag in front of a bull
[American]
U
کسی را برافروختن
Mentioning his ex-wife's name was like waving a red flag in front of a bull.
U
تا اسم زن قبلی او
[مرد]
را آوردم خونش به جوش آمد.
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com