English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 65 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
She was exposed . She was caught out . She was found out . U مشتش باز شد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Fully exposed (over-exposed)to the sun. U درسینه آفتاب
be caught out <idiom> U مشتش باز می شود
At last I caught ( got) you . U بالاخره گیرت آوردم ( انداختم )
to get caught up in something U در چیزی گیر کردن [افتادن] [گرفتار شدن] [اصطلاح روزمره] [اصطلاح مجازی]
caught U گرفته شده
i am f.caught U عجب گیری کرده ام
i had been caught U گرفته شده بودم
be caught out <idiom> U دستش بر ملا می شود
exposed to U در معرض
exposed U روباز
exposed U فاهر شده
exposed U بی پناه
exposed U در معرض نهادن
exposed U سر راه گذشته
exposed U در معرض دید جناح باز
exposed U بدون پوشش
He was caught with his pants down. U مچ او [مرد] را حین ارتکاب گرفتند.
caught short <idiom> U پول کافی برای پرداخت نداشتن
caught between two stools <idiom> U [زمانی که کسی در انتخاب میان ۲ چیز با مشکل مواجه میشود]
i have caught a thorough chill U سرمای حسابی خورده ام
He has been exposed as a traitor. U هویت مخفی او [مرد] بعنوان خائن افشا شد.
exposed concrete U بتن نما
warned exposed U قابلیت اسیب پذیری نیروهای خودی نسبت به انفجار اتمی
unwarned exposed U به طور غیر منتظره در معرض تک قرار گرفتن
unwarned exposed U یکانهایی که در معرض غافلگیری تک اتمی قرار می گیرند
formwork exposed U قالب بندی سطوح مرئی
To be caught by surprise . To be off ones guard . U غافلگیر شدن
It caught her eye . She took to it at once . She took a fancy to it . U نظرش را گرفت ( جلب کرد )
To be caught red - handed. U گیر افتادن ( هنگام ارتکاب عمل )
We were caught in the rain ( rainstorm) . U وسط باران گیر کردیم
to be vulnerable [exposed] to criticism U خود را در معرض انتقاد گذاشتن
to be exposed to a constant stream of something U در معرض چیزی به طور مداوم بودن [بدون اینکه مستقیمآ به آن چیز توجه شود]
A few spelling errors caught my eye. U چند غلط املایی به چشمم خورد
caught with hand in the cookie jar <idiom> U مچ کسی را گرفتن [بخصوص در مورد سوء استفاده از موضع قدرت و مقام]
found U قالب ریزی کردن
found U : برپاکردن
found U تاسیس کردن
found U ریخته گری
found U ذوب کردن
found U قالب کردن
found U تاسیس کردن ریختن
found U بنیادنهادن
found U زمان ماضی واسم فعول find
new-found U کشفویافتهتازه
well found U مستحکم
he was found of her U مایل او بود
he was found of her U باو مایل بود
well found U کاملا مجهز مجهز بوسایل کامل
if he has found it U اگر ان را پیدا کرده باشد
to found a building U عمارتی برپاکردن
to found a college U دانشکدهای تاسیس کردن
to found a building U ساختمانی بینادکردن
found shipment U کالای بدون بارنامه یا رسید
found shipment U بار بدون بارنامه
what a ready welcome i found! U چه حسن استقبالی از من کردند !
They found no trace of her . U ازاونشانی بدست نیامد
found article U لقطه
found article U شیئی گمشده
I found a hair in the soup . U توی سوپ یک موبود (پیدا کردم )
She found it hard to make up her mind. U برایش سخت بود که تصمیم بگیرد
products customarily found in a pharmacy U کالاهایی که معمولا در داروخانه بفروش می روند
The whole thing wI'll burst open some day . the whole stiking affair wI'll be exposed someday . U با لاخره یک روز گندش در می آید
Anyone found trespassing is liable to be reported to the police. U هر کسی که غیر مجاز وارد شود به پلیس گزارش داده می شود.
you hopped off safely once, little locust; you hopped off safely twice,little locust;The third time you are caught in a mans hand. <proverb> U یکبار جستى ملخک, دو بار جستى ملخک, آخر بدستى ملخک.
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com