Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 181 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
Read the story
U
فرم تریو
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Read out the letter. Read the letter aloud.
U
نامه را بلند بخوان
story
U
شرح
it is quite another story now
U
ان سبوبشکست وان پیمانه ریخت
story
U
طبقه
it is quite another story now
U
اوضاع اکنون دگرگون
story
U
بصورت داستان در اوردن
to tell a story
U
حکایت
to tell a story
U
گفتن
it is quite another story now
U
ان دفتر را گاو خورد
story
U
نقل
story
U
روایت گزارش
the story goes
U
گویند
the story goes
U
اورده اند
story
U
حکایت
The story goes that …
U
آورده اند که (چنین روایت کنند )…
And what a story it was too !
U
وآن هم چه داستانی !
That's another story.
U
این داستان
[قضیه]
دیگری است.
story
U
داستان
story
U
اشکوب داستان گفتن
success story
U
همیشهموفقوغیرطبیعی
fish story
U
ماهی خشک وخورد شده که بمصرف کود وغذای حیوانات میرسد
That story is as old as the hills.
U
داستان خیلی طول و دراز است.
sob story
<idiom>
U
داستان اشک آور
story teller
U
ناقل
The moral of the story is that …
U
نتیجه اخلاقی این داستان اینست که ...
an interesting story
U
حکایت جالب توجه
an interesting story
U
داستان با مزه
short story
داستان کوتاه
story teller
U
افسانه نویس
The whole story was faked up .
U
تمام داستان قلابی وساختگه بود
To cook up a story
<idiom>
[یک مشت راست ودروغ سر هم کردن]
the story is probale
U
این داستان راست مینماید این حکایت احتمال داردراست باشد
story teller
U
راوی
story teller
U
نقال
storey=story
U
اشکوب
storey=story
U
طبقه
story teller
U
دستان سرای
story=storey
U
طبقه
story=storey
U
اشکوب
story board
U
مجموعه تصاویر یا رسم ها که پیشبرد نقاشی متحرک یا ویدیویی را نشان میدهد
story teller
U
قصه گو
love-story
U
رمانیاداستانعشقی
sob story
U
داستان گریه اور
the story is at an end
U
استان به پایان رسیده است
this story is improbable
U
این داستان راست نمینماید این داستان بعید بنظر میرسد
to heighten a story
U
داستانی رابزرگ کردن حکایتی رابسط دادن
story teller
U
افسانه گو حکایت نویس
tall story
U
داستانیاچیزیباورشمشکلباشد
scare story
U
داستانترسناک
stick to (a story/the facts)
<idiom>
U
وفادارماندن
to tell a coke-and-bull story
<idiom>
U
[یک مشت راست ودروغ سر هم کردن]
story recall test
U
ازمون یاداوری داستان
The moral point of this story is that…
U
مقصود از این کتاب داستان درواقع اینست که ...
invention of a false story
U
جعل داستان دروغی
cock and bull story
U
داستان جعلی برای تعریف ازخود
cock and bull story
U
چاخان
hard-luck story
U
نالهوزاریکردنبهقصدکمکگرفتن
cock-and-bull story
U
داستان جعلی برای تعریف ازخود
cock-and-bull story
U
چاخان
A shocking tale . A moving story .
U
داستانی تکان دهنده
Her sad story moved us to tears.
U
داستان غم انگیزش همه ما را بگریه انداخت
to make a long story short
<idiom>
خلاصه کردن قصه
to make a long story short
<idiom>
قصه را کوتاه کردن
I dont believe a word of it ! A likely story ! Tell that to the marines!
U
تو گفتی ومنهم باور کردن !
make a picture story test
آزمون داستان سازی مصور
read
U
گیرندهای که سیگنالهای ذخیره شده روی رسانه ذخیره سازی مغناطیسی را می خواند و به حالت الکتریکی اصلی تبدیل میکند
read
U
وسیله یا مداری که داده ذخیره شده آن قابل تغییر نیست
to read off
U
از روی چیزی خواندن بلندخواندن
to read out
U
بلند خواندن
to read too much into
U
تفسیر ناموجه کردن
read
U
بیت مشخصات فایل که وقتی تنظیم شود. مانع نوشتن داده جدید روی فایل یا ویرایش محتوای آن میشود
read
U
وسیله حافظه که در هنگام تولید داده روی آن نوشته شده بود و محتوای آن فقط قابل خواندن است
read
U
تعداد بایتها که خواننده در زمان مشخص می خواند
read out
U
بازخوانی
read
U
کانال حمل داده که در دو جهت حرکت میکند
read
U
ترتیب رویدادها برای ذخیره و بازیابی داده
read
U
مدت زمان بین وقتی که داده آدرس به رسانه ذخیره سازی فرستاده میشود و داده برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد
read
U
خطایی که در هنگام عمل خواندن رخ میدهد چون داده ذخیره شده آسیب دیده است
read
U
سیستم اطمینان از اینکه داده به درستی دریافت شده است و داده ارسالی برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد
read
U
بازیابی داده از رسانه ذخیره سازی
read
U
قرائت کردن
read
U
خواندن
read
U
بازخواندن
read
U
تعبیر کردن
read
U
استنباط کردن
read
U
رسانه ذخیره سازی که قابل خواندن و نوشتن است
read
U
عملیات خواندن که در آن داده ذخیره شده پس از بازیابی پک میشود
read
U
گیرندهای که میتواند داده از سطح رسانه ذخیره سازی مغناطیسی مثل فالاپی دیسک بخواند یا بنویسد
read only
U
فقط خواندنی
read only
U
تنها خواندنی
well-read
U
با اطلاع
to read through something
U
چیزی را از اول تا آخر خواندن
to read over something
U
چیزی را از اول تا آخر خواندن
to read through something
U
چیزی را کاملا خواندن
to read over something
U
چیزی را کاملا خواندن
Read me right ...
U
من را درست درک بکن ...
well-read
U
اهل مطالعه و تحقیق
read in
U
ارسالی داده از منبع خارجی به کامپیوتر اصلی
read
U
اسکن کردن متن چاپ شده
read
U
1-نگاه کردن به حروف چاپ شده و فهمیدن آنها. 2-
well read
U
اهل مطالعه و تحقیق
well read
U
با اطلاع
lip read
U
لب خواندن
I read through the letter.
U
من این نامه را کاملا میخوانم.
read between the lines
<idiom>
U
پیدا کردن مفهوم ضمنی
to read wrong
U
اشتباه
[ی]
خواندن
to sight-read something
U
از روی ورقه
[نت موسیقی]
آلت موسیقی بازی کردن
write once read many
U
چند باربخوان
to read one a lecture
U
کسیرا سرزنش کردن
to read one a lesson
U
بکسی نصیحت کردن
to read between the lines
U
معنی پوشیده نوشته یا سخنی را دریافتن
to read a book
U
کتابی را دوباره وسه باره خواندن یامرورکردن
He can neither read nor write.
U
نه می تواند بخواند نه بنویسد
write once read many
U
یکبار نویس
write once read many
U
چند بار بازیاب
to read one a lesson
U
کسیرا اندرزدادن
lip-read
U
لب خواندن
destructive read out
U
بازخوانی مخرب
digital read out
U
نمایش داده ها توسط الات دقیق بصورت دیجیتالی و نه توسط حرکت عقربه روی صفحه مدرج
he can read the sky
U
ستاره شناس است
he cannot read or write
U
خواندن ونوشتن نمیداند سوادندارد
he could read the future
U
خواندن ونوشتن نمیداند سوادندارد
he read other than distinctly
U
شمرده نخواند
he read other than distinctly
U
همه جورخوانده جز شمرده
i had a quiet read
U
فرصت پیدا کردم
i had a quiet read
U
که باارامش چیز بخوانم
nondestructive read
U
خواندن غیرمخرب
read head
U
نوک خواندن
destructive read
U
خواندن مخرب
lip-read
U
کلمات را بوسیله حرکات لب فهمیدن
sight read
U
بدون مطالعه قبلی خواندن
sight read
U
بدون امادگی قبلی اجراکردن
sight read
U
فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
sight-read
U
بدون مطالعه قبلی خواندن
sight-read
U
بدون امادگی قبلی اجراکردن
sight-read
U
فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
reed or read
U
شیر دادن
backward read
U
یک نوع مشخصه موجود دربعضی از سیستمهای نوارمغناطیسی که در ان واحدهای نوار مغناطیسی باحرکت در جهت معکوس می توانند داده ها را به حافظه کامپیوتر منتقل کنند
deep read
U
بسیار خوانده
lip read
U
کلمات را بوسیله حرکات لب فهمیدن
deep read
U
با اطلاع
read head
U
نوک خواننده
i read him to sleep
U
برایش خواندم تا خوابش برد انقدر خواندم تا خوابش برد
scatter read
U
پراکنده خوانی
read/write
U
خواندن- نوشتن
scatter read
U
دستیابی وخواندن داده ذخیره شده در محلهای مختلف
read strobe
U
بارقه خواندن
read time
U
زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
read pulse
U
تپش خواندن
read only storage
U
انباره فقط خواندنی
read only memory
U
حافظه فقط خواندنی
read ink
U
ink nonreflective
read head
U
هد خواندن راس خواندن
read mostly memory
U
حافظه بیشتر خواندنی
control read only memory
U
حافظه فقط خواندنی کنترلی
commonly read paper
U
روزنامه کثیر الانتشار
read write privilege
U
امتیاز خواندن- نوشتن
programmable read only memory
U
حافظه برنامه پذیر فقط خواندنی حافظه تنها خواندنی برنامه پذیر حافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی
read/write file
U
فایل خواندنی / نوشتنی
read/write head
U
نوک خواندن / نوشتن
read/write head
U
هدخواندن- نوشتن
read/write memory
U
حافظه خواندنی / نوشتنی
I premise that you did read this article.
U
من فرض میکنم که شما این مقاله را خوانده اید.
To read someone s mind (thoughts).
U
فکر کسی را خواندن
the bill was read for the first time
U
شور اول لایحه تمام شد
read the riot act
<idiom>
U
به کسی هشدار دادن
fusible read only memory
U
MORP که از ماتریسی از اتصالات موجود تشکیل شده که به طور انتخابی به برنامه وصل می شوند
direct read after write
U
خواندن مستقیم پس از نوشتن
read restore cycle
U
چرخه خواندن و ترمیم
I assume that you did read this article.
U
من فرض میکنم که شما این مقاله را خوانده اید.
Every one is supposed to know to read and write .
U
فرض بر اینست که هر کس خواندن ونوشتن را می داند
read write cycle
U
چرخه خواندن و نوشتن
read write head
U
نوک خواندن و نوشتن
to read people's hands
U
کف بینی کردن
read-only memory (ROM) module
U
خواندنحافظه
scatter read gather write
U
خواندن توزیعی و نوشتن تجمعی
the heart's letter is read in the eyes
<proverb>
U
رنگ رخساره نشان می دهد از سر ضمیر
erasable programmable read only memory
U
eprom
electrically erasable read only memory
U
حافظه الکترونیکی پاک شدنی فقط خواندنی
He has read the book from cover to cover .
U
کتاب رااز اول تا آخر خوانده است
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com