English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Our children have all left home now, but [except] [bar] one. U همه بچه های ما خانه را ترک کردند به غیر از یکی.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
children's home U محلنگهداریبچههاییکهپدرومادر خوبوشایستهایندارند
She was left out in the cold . she was left high and dry . U سرش بی کلاه ماند
He was sitting on my left (left side) U طرف چپ من نشسته بود
Please be (feel ) at home . Please make yourself at home . U اینجا را منزل خودتان بدانید ( راحت باشید و تعارف نکنید )
children U طفل ها
children U بچه ها
children U کودکها
I am left out . I am left out in the cold . U کلاهم پ؟ معرکه است
Home , sweet home . U هیچ کجا منزل خود آدم نمی شود ( ازنظرراحتی وغیره )
The hotel was home from home . U هتل مثل منزل خودمان بود ( راحت وکم تشریفات )
exceptional children U کودکان استثنایی
Keep an eye on the children. U چشمت به بچه ها با شد ( مراقب آنهاباش )
If you count the children too. U اگر بچه ها راهم حساب کنید ( بشمارید )
institutionalized children U کودکان پناهگاهی
disturbed children U کودکان پریشان
disadvantaged children U کودکان محروم
suitable for children U مناسب برای بچه ها
suitable for children U د رخور بچه ها
None of the boys ( children ) came . U هیچ کدام از بچه هانیامدند
twin children U دو بچه دوقولو یا همزاد
to watch children U مواظب بچه ها بودن
slide [for children] U سورتمه [سرسره ] [در برف]
Mentally retarded children. U کودکان عقب افتاده ( از لحاظ رشد فکری )
A mothers love for her children. U عشق مادر نسبت به فرزندانش
children's apperception test U ازمون اندریافت کودکان
school age children U کودکان واجب التعلیم
Some children are afraid of the dark. بعضی بچه ها از تاریکی می ترسند.
Some parent spoil their children . U برخی پدر ومادرها بچه هایشان را لوس بار می آورند
children's apperception test U سی ا تی
We are thirty people not counting the children . U بدون شمرن بچه ها سی نفر هستیم
Line up the children in order of height. U بچه ها رابترتیب قد بخط کنید
Children start school at the age of 7. U بچه از سن 7 سالگی؟ مدرسه راشروع می کند
What followed was the usual recital of the wife and children he had to support. U سپس داستان منتج شد به بهانه مرسوم زن و بچه ها که او [مرد] باید از آنها حمایت بکند.
Guilt for poorly behaved children usually lies with the parents. U بد رفتاری کودکان معمولا اشتباه از پدر و مادر است.
nothing was left over U چیزی زیادنیامد
on the left U در سمت چپ
KEEP LEFT U از سمت چپ حرکت کنید.
outside left U گوش چپ
left inner U بازیکنمهاجمچپ
left <adv.> U سمت چپ
keep to the left U دست چپ بروید
to be left U زیاد امدن
to be left U ماندن
to the left <adv.> U سمت چپ
nothing was left over U چیزی باقی نماند
left$ U تابع $LEFT در زبان BASIC
left d. U نظام به چپ
i took up where he left U از جایی که او ول کرد من ادامه دادم
from right and left U از چپ وراست
She just left ( went ) . off she went . U گذاشت ورفت
My name has been left out . U اسم من از قلم افتاده است
left over U باقی مانده
left over U زیاد امده
on the left <adv.> U سمت چپ
from right and left U از هر سو
left U ضربه چپ
left U : زمان ماضی فعل leave
left U جناح چپ
left U : چپ درطرف چپ
right and left U ازهرسوبهرسو
It came home to me. U به فکرم رسید.
home U زادبوم
home U وطن
home U میهن
may i see you home? U برسانم
may i see you home? U اجازه دهید شمارابخانه
home help U کمکحالبیمار
WI'll you take me home? U مرا به منزل می رسانید ؟
On my way home. . . U سرراهم بمنزل ...
On my way home. . . U اگر سرم راببرند امضاء نخواهم کرد
Is there anybody at home ? Anybody home ? U کسی منزل هست ؟
at home <idiom> U درخانه
nobody home <idiom> U فکرش جای دیگر است
home like U خانگی
home like U وطنی
home like U راحت
home U سرزمین پدر و مادر
third home U بازیگر مهاجم
home U که معمولا در بالا سمت چپ قرار دارد
home U وطن
home U زمین خودی
home U جا به داخل لوله راندن
home U وطن اسایشگاه
home U روش بررسی و حمل تراکنشهای باک به خانه کاربر به وسیله ترمینال یا مودم
home U میهن
home U ریز کامپیوتر طراحی شده برای مصرف خانگی که برنامههای کاربردی آن شامل آموزش
home U نقط ه شروع چاپ روی صفحه
home U محل زندگی کسی
home U اولین رکورد داده در فایل
home U خانه
home U منزلگاه
home U امور مالی شخصی و پردازش کلمه است
home U کلیدی که نشانه گر را به شروع خط متن می برد
home U بازی
home U بطرف خانه
home U شهر بخانه برگشتن
home U منزل
home U مرزوبوم
home U میهن وطن
home U اقامت گاه
home U خانه دادن
at home U پذیرایی در ساعت معین
It came home to me. U به نظرم رسید.
come home U کشیده شدن لنگر به طرف ناو
The first line is left out. U سطر اول جا افتاده است
left hander U ادم چپ دست
left handedness U ریا
left atrium U آتریوم چپ
left hander U دست چپی
left heart U قلب چپ
left heart U نیمه چپ قلب
left incline U میل به چپ
left justification U زوج کردن حاشیه سمت چپ متن
left justification U تغییر مکان عدد دودویی به سمت چپ عدد
left justification U تمایل به چپ
left justified U هم تراز شده از چپ
left justify U هم تراز کردن از چپ
left handedness U دوروئی
left handedness U چپ دستی
left handed U چپ دست
left handed U واقع در سمت چپ ناشی
left handed U چپ گرد
we left a card on him U کارتی در خانه اش گذاشتیم
left fielder U دفاعچپزمین
left ward U چپ
He left just before you arrived. U درست پیش پای شما رفت
Since I left school. U ازوقتیکه مدرسه را ترک کردم
The would left a mark. U جای زخم باقی ماند
left handedly U غیر صمیمانه از روی عدم خلوص
left handedly U باریا
left handedly U بطورمشکوک یا مبهم یا دوپهلو
we left for paris U عازم پاریس شدیم
left justify U دستور چاپ که حاشیه سمت چپ متن را از رج میکند
not a scrap is left U ذرهای باقی نمانده است
straight left U چپ مستقیم در بوکس
left field U سمتچپزمین
ragged left U چپ ناهموار
soon after he left for paris سوی پاریس رهسپار شد.
left ventricle U ونتریکلچپ
left valve U لبهچپ
left tackle U دفاعچپ
soon after he left for paris U چندی
left safety U مهرهمفمنچپ
left outside linebacker U مهرهنطآخریبیرونیچپ
left lung U ریهچپ
left forward U فورواردچپ
left halfback U هافبکچپ
left guard U محافظچپ
much sugar was left U قند زیادی باقی ماند
left defence U دفاعچپ
left-of-centre U معتقدبهسوسیالیزم
hard left U اعضایتندرویحزبسیاسی
left centre U مرکزچپ
left shift U تغییر مکان به چپ
left shift U تغیر مکان به چپ ریاضی یک بیت از داده در کلمه . عدد دودویی با هر تغییر مکان دوبرابر میشود
left slide U حرکت موج سوار روی موج بسمت چپ روبرو ساحل
left the ban U رفع ممنوعیت
left turn U به چپ چپ
left turn U حرکت به چپ به سمت چپ چرخیدن
left unsaid U مسکوت عنه مانده
left channel U بلندگویسمتچپ
left cornerback U مهرهگوشهعقبچپ
left half U نیمهچپ
When it comes to me there is no more food (left). U به من که می رسد غذا تمام شده
dress left U از چپ نظام یا از راست نظام
to be [left] stranded U سرگردان شدن
to turn left [right] U به چپ [راست] پیچیدن
left parenthesis ( U پرانتز باز
left-handers U پیچ به سمت چپ
left-handers U چپ دست
the parting on the left U فرق سر به چپ
No left [right] turn! U گردش به چپ [راست] ممنوع!
left-handers U ادم چپ دست
out in left field <idiom> U از جواب صحیح دورشدن
left-hander U پیچ به سمت چپ
left-hander U چپ دست
left-hander U ادم چپ دست
left-wing U مربوط به جناح چپ
by the left or right flank U به جناح راست یا چپ ناو
eyes left U نظر به چپ
battery left U رگبار از راست یا از چپ
to be left in disbelief <idiom> U قابل فهم نبودن
guide left U فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ
half left U فرمان نیم به چپ چپ یا نیم به راست راست
to be left in disbelief <idiom> U باور نکردنی بودن
left-wingers U جناح چپی
left-winger U جناح چپی
left winger U جناح چپی
to be [left] stranded U دربدر شدن
to jink right [left] U ناگهان مسیر را به راست [چپ] تغییر دادن
Please turn left now. U لطفا حالا شما به چپ بپیچید.
left-wing U شخص دست چپی
left hand U کج
left court U زمین سرویس سمت چپ
left back U پشتیبان چپ
left about turn U عقب گرد
left-handed U دوپهلو
it was left unfinished U ناتمام ماند
left-handed U دورو مشکوک
inside left U بغل چپ
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com