English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
No less than half the students failed the test. U کم کمش نیمی از دانش آموزان درآزمون قبول نشدند.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
students U شاگرد اهل تحقیق
students U شاگرد
students U دانشجوی دورههای تخصصی نظامی
students U دانشجو
students U دانش اموز
the students t. 00 U شاگردان به 004تن بالغ میشود
the students total 00 U شماره شاگردابه 004تن بالغ میشود
matriculated students U شاگردانی که ازدبیرستان بیرون امده دردانشگاه نام نویسی میکنند
preparatory students U شاگردان تهیه یا مقدماتی
women students U زنان دانش اموز محصلین اناث
How many students passed the exam? U چند نفر در امتحان قبول شدند؟
Excepting [With the exception of] two students, no one could answer the last question correctly. U به غیر از دو دانش آموز هیچ کس نتوانست آخرین پرسش را درست پاسخ بدهد.
failed U قصور کردن
failed U سیستمی که پس از خرابی بخشی از آن هنوز کار میکند
failed U سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
failed U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
failed U ورشکست شدن
failed U عقیم ماندن ورشکستن
failed U شکست خوردن
failed U وا ماندن
failed U درماندن
failed U مردود شدن
failed U عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
failed U رد شدن
failed U رد شدن قصور ورزیدن
fan failed U چتری
canned failed fuel U لولهسوختزائد
The campaign was considered to have failed. U مبارزه [انتخاباتی] شکست خورده بحساب آورده شد.
failed fuel bay U صفحهسوختمصرفشده
failed fuel canning U قوطیکردنسوختمصرفشده
What should I do when I get the following message: The connection to the server has failed U چکاری لازم هست انجام بدهم وقتی که پیغام زیر را دریافت کردم: ارتباط با سرور میسر نمیباشد؟
I couldnt (failed to) get that long- cherished wish. U داغش به دلم ماند
half a d. U شش تا
to go off half U بی گدارباب زدن
outside half U هافبک کناری
ones better half U زن
one's better half U زن بطور کنایه
one half of U یک نصف
one half of U نیمی از
i thank you be half of U از طرف ... تشکر می کنم
one is half of two U یکی نیمی است از دو
second half U نیمه دوم
half in half out U دو پشتک به عقب با نیم وارو
half way U واقع در نیمه راه
half a d. U نیم دو جین
to go off half U بی اندیشه سخن گفتن وزیاددیدن
first half U نیمه نخست
half and half U بالمناصفه
half and half U نصفانصف
half and half U نوعی ابجو انگلیسی
half way U نیمه راه
half U نیم
half U طرف
half U نیمه نخست
half U بطور ناقص
half U نیمی
half U شریک ناقص
half U سو
half U جمع کننده دودویی که میتواند نتیجه جمع دو ورودی را تولید کند. و رقم نقل خروجی تولید میکند ولی نمیتواند رقم نقل ورودی بپذیرد
half U نصفه
half U مجموعه بیتتها که نیمی از کلمه استاندارد را می گیرند ولی به عنوان واحد مجزا قابل دسترسی اند
half U یکی از دو بخش معادل
half U کارتن با طول نصفه
half U ارسال داده در یک جهت در واحد زمان روی کانال یک سویه
half U حرکت یا نمایش گرافیکی با نیمی از شدت معمولی
half U دیسک درایویی که مقابل آن نیمی از حالت استاندارد باشد.
right half U نیمهراست
half U نصف
half U مودمی که در هر لحظه در یک حالت کار میکند.
half mast U نیم افراشته
half mast U نیم افراشتگی پرچم
half slip U زیر پیراهنی
half mast U نیم افراشتن پرچم
half mast U نیم افراشتن
half moon U نصفه ماه
half mast U نیم افراشتگی
half made U نیم دیوانه
half made U اندکی دیوانه
half loaded U سلاح نیمه پر
half deck U نیمه پل
half long U حد فاصل بین جمله طویل وجمله کوتاه
half mad U اندکی دیوانه
half mad U خل
half fare U نصف قیمت
half life U نیمه عمر تشعشعی موادرادیواکتیو نیمه عمر
half length U نصف درازا
half length U تصویر نیم تنه مجسمه نیم تنه
half loaded U سلاح نیمه خرج گذاری شده
half moon U تربیع اول وثانی زن قحبه
half moon U هلالی
half round U گج بری نیم گرد
half seas over U مست خراب
half seas over U پاتیل
half section U نیم برش
half section U نیم مقطع
half shadow U نیم سایه
half sidestep U روش صعود با اسکی گام به گام
half sister U خواهر ناتنی
half slip U ژوپن
half sole U نیم تخت
half sole U نیم تخت انداختن
half sole U نیم تخت زدن
half sovereign U سکه زر ده شیلینکی انگلیس
half staff U نیم افراشته
half step U نیم قدم
half step U نیم گام
half thickness U ضخامت لازم برای نصف کردن نفوذ عناصر تراونده
half round U نیم دایره
half round U نیم گرد
half relief U نیم برجسته
half moon U هرچیزهلالی شکل
half nephew U پسرنابرادری
half nephew U پسرناخواهری
half of my time U نیمی ازوقت من
half pace U شاه نشین
half pace U تخت گاه
half pace U سکو
half pay U حقوق ناتمام
half pay U حق انتظار خدمت
half pay U حق مستمری
half penny U سکه نیم پنی
half crown U سکه معادل دوشلیلینگ وشش پنس
half pst two U دوونیم
half pint U کوتاه تر از مقدارمتوسط
half pint U کوچک
half pint U کوچولو
half reaction U نیم واکنش
half tide U حالت وسط جزر ومد
half duplex U یک طرفه
half caste U دارای پدر اروپایی ومادر هندوستانی
half baked U بی تجربه
half baked U خل
half baked U ناپخته ناقص
half baked U نیم پخته
half back U میان
half back U میان بازی کن
half astern U نصف قدرت به عقب
half area U محل توقف سربازان در حین حرکت برای تجدید سازمان یاگرفتن مهمات یا استراحت
half angle U نیمساز
half caste U دورگه
half caste U ازنژاد مختلف
half dime U سکه پنج سنتی
half deck U پل فرعی
half century U 05 امتیاز یا بیشتر توپزن درمسابقه کریکت
half cap U سلام با اندک تکانی درکلاه
half cap U نیم سلام
half blood U نابرادری یا ناخواهری دورگه
half binding U جلدنیم چرم
half baked U خام
half dome U نیم گنبد
half blooded U دورگه
half boot U نیم چکمه
half bound U درپشت وگوشه هاچرمی ودردوطرف پارچهای چرمی پارچهای
half dead U نیم جان
half bred U دورگه
half bred U بی تربیت
half breed U از نژاد مختلف
half breed U ادم دورگه
half dollar U سکه سیمین نیم دلاری
half brother U نابرادری
half brother U برادر ناتنی
half circle U چرخش نمیدایره ژیمناست
half adder U نیمه جمع کننده
half hearted U مردد
half hearted U از روی دودلی
half hearted U از روی بی علاقگی
half heartedness U عدم خلوص
half heartedness U بی میلی سردی
half hitch U گره نیم خفت
half hitch U نیم گره
half hitch U نیم خفت
half hitching U نیم خفت زدن
half hose U جوراب مردانه
half hour U نیم ساعت
half hour U 03 دقیقه
half knot U نیم گره
half knot U گره خفتی
half left U فرمان نیم به چپ چپ یا نیم به راست راست
half hard U نیم سخت
half fare U نیم بهاء
half faced U نیمه کاره
half column U نیم ستون
half adder U نیم افزایشگر
half a rial U نیم ریال
half column U شبه ستون
half court U زمین سرویس
half court U قسمت سرویس زمین تنیس
half duplex U پروتکل کامل یکسو
half past two U دوونیم
half duplex U نیم دو رشتهای
half eagle U سکه زر پنج دلاری
half evergreen U دارای برگهای نیمه سبز درفصل زمستان
half face U نیمرخ
half face U نیم به راست راست یانیم به چپ چپ
half faced U نیمرخ
half faced U دارای صورت لاغر
half length U نیم پیکر
half-hearted U بی میل
half witted U مخبط
half-baked U ناقص
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com