English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 124 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Middle Ages U قرون وسطی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
d. ages U قرون دور
ages U سن بلوغ
ages U رشد
ages U دوره عصر.
ages U : پیرشدن پیرنماکردن کهنه شدن
ages U رده بندی سنی اسبها بالارونده
ages U خستگی
ages U کهنه کردن
ages U شکستن جسم با فشارهای مکرر
ages U سرد وسخت کردن فولاد
after ages دوره های بعد
after ages ادوار آینده
ages U پیری
after ages U قرون آتیه
ages U سن
ages U :عمر
the dark ages U قرون وسطی
mediaeval ages U قرنهای میانه
mediaeval ages U قرون وسطی
medival ages U قرون وسطی
golden ages U دوران رونق و رفاه
golden ages U عصر ترقی و تعالی
golden ages U عصر طلایی
golden ages U وابسته به مردمان عصر طلایی
golden ages U دوران طلایی که در آن بشر شاد و سعادتمند و معصوم بود
Dark Ages U ادوارتاریک
We havent seen him for ages. U سالهاست اورا ندیده ایم
Kids of varying heights and ages . U بچه های قد ونیم قد
The skin ages intrinsically and extrinsically. U سن پوست از درون و بیرون رشد می کند.
middle U میانه میدان
middle course U میانه روی
middle name U نام وسطی-اسموسطین
of middle a U میان سال
middle U میان
middle U منطقه میانی زمین
middle U میانی وسطی
middle U مرکز
middle U وسط
the middle finger U انگشت میانه
middle weight U میانه
middle distance U فاصلهی میان زمینه و پیش زمینه
Middle East U سرزمین های میان خاور نزدیک East Near و خاور دور East Far
Middle East U خاورمیانه
Middle West U باختر میانه
middle watch U نگهبانی نیمه شب
middle sized U دارای اندازه متوسط
middle sized U میان اندازه
middle-of-the-road U میانه رو
middle succession U توالی وسطی
middle succession U توالی میانین
middle term U قیاس مشترکی که در صغری وکبری صدق کند
middle weight U میان وزن
middle-of-the-road U بیطرف
middle toe U انگشتمیانی
middle torus U گچبریمیانی
Middle Eastern U مربوطبهخاورمیانه
piggy in the middle U بازیخرسوسط
middle of the road <idiom> U سردوراهی گیرکردن
middle layer U قشر میانی
middle piece U قطعهمیانی
middle phalanx U بندانگشتمیانی
middle panel U قابچوبیمیانی
the parting in the middle U فرق وسط
middle lobe U نرمهششمیانی
middle linebacker U مهرهخطآخریمیانی
middle leg U پایمیانی
middle jib U بادبانسهگوشکوچکمیانی
middle covert U پرهایمیانی
middle sole U لژمیانی
middle price U قیمت حد وسط
middle aged U میان سال
middle age U دوره بین جوانی وپیری
middle-aged U میان سال
middle aisle U شبستان
middle aisle U صحن
middle bar of a saw U کمانکش اره
middle body U قسمت میانه ناو یا کشتی
middle deck U پل میانی
middle ear U گوش میانی
middle ear U حفره کوچکی محدود به پرده که صدا را ازگوش خارجی به گوش داخلی منتقل میکند
middle school U دبیرستان
middle aged U دوره بین جوانی وپیری
middle class U طبقه متوسط
middle class U طبقه ما بین اشراف وطبقه پایین
middle classes U طبقه متوسط
middle classes U طبقه ما بین اشراف وطبقه پایین
middle age U میان سال
middle ear U گوش وسط
middle latitude U منطقه معتدله
middle schools U دبیرستان
middle insomnia U بیخوابی میانی
up to the middle in water U تا کمر در اب
middle part U میان
middle part U قسمت میانی
middle plane U صفحه میانتار
middle price U قیمت متوسط
middle heavyweight U 09 کیلوگرم
middle fraction U پاره میانی
middle english U انگلیسی تا 0051میلادی
middle finger U انگشت میان
middle finger U وسطی
middle fraction U جزء میانی
middle game U وسط بازی
member of the middle class U عضو طبقه متوسط
infection of the middle ear U عفونت گوش میانی [پزشکی]
upper middle class U طبقه متوسط بالا [در اجتماعی]
middle-class person U عضو طبقه متوسط
inflammation of the middle ear U عفونت گوش میانی [پزشکی]
middle nasal concha U کنجایمیانیدماغی
middle lintel in window U وادار میانی پنجره
middle lintel in window U کمرکش پنجره
mullion=middle post U وادار
middle lintel in window U الت وسطی پنجره
middle ground buoy U بویه زمین میان گذرگاه
middle distance race U دو نیمه استقامت 008 تا0051 متر
middle level management U مدیریت سطح متوسط
middle primary covert U پرهایاولیهمیانی
type of middle cloud U شکالابرقسمتمیانی
middle leg (outer surface) U پایمیانی
middle ear inflammation [MEI] U عفونت گوش میانی [پزشکی]
middle rial of door frame U قیدچه
The working (middle,upper)class. U طبقه کارگر (متوسط بالا )
To steer a middle course . To act within judicious bounds . کجدار و مریض عمل کردن [به نعل و به میخ زدن]
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com