English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Leave her alone. Stop bothering her. U دست از سر دخترک بردار
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
leave stop U بازداشت
stop the leave U بازداشت کردن
bothering U دردسر دادن
What's bothering you? U چی نگرانت می کند؟
What's bothering you? U چه باکت است؟
What's bothering you? U چی ناراحتت می کند؟
bothering U مایه زحمت
bothering U زحمت دادن مخل اسایش شدن
bothering U رنجش پریشانی
bothering U جوش زدن وخودخوری کردن
bothering U نگران شدن
She keep son bothering me . U مرتب مزاحم من است
leave me alone U کاری بمن نداشته باشید
I must leave at once. باید فورا بروم.
take leave of <idiom> U ترک کردن
leave alone U تنها گذاردن
leave alone U بحال گذاردن
leave it over U عجاله بگذارید بماند
leave me alone U مرابه حال خودبگذارید
he is on leave U او در مرخصی است
to leave on U روشن گذاشتن [موتور یا خودرو]
by your leave U با اجازه شما
be on leave U در مرخصی بودن
leave alone <idiom> U دست از سر کسی برداشتن
Do not leave me alone. U من را تنها نگذار.
leave off U متارکه کردن
leave off U قطع کردن دست کشیدن از
leave out U جاگذاشتن
Leave her alone. U اورا تنها (بحال خود ) بگذار
to leave off U دست کشیدن از
without a by your leave U بی اجازه بی خداحافظی
to leave off U کنار گذاشتن
to take leave of any one U اجازه ازکسی گرفتن
take leave of U بدرود گفتن با
to leave out U انداختن
to leave behind U باقی گذاردن
to leave behind U درپس گذاردن
Take it or leave it. U می خواهی بخواه نمی خواهی نخواه !
Leave me alone . U کاری بکارم نداشته باش
leave out U انداختن
leave out U ول کردن صرف نظر کردن از
to take leave of any one U با کسی بدرود گفتن
leave (let) well enough alone <idiom> U دل خوش کردن به چیزی که به اندازه کافی خوب است
leave out <idiom> U حذف کردن
leave behind <idiom> U جاگذاشتن چیزی درجایی
leave alone <idiom> U راحت گذاشتن (شخصی)
to leave him to him self U او را بحال خود واگذارید اورارها کنید
To take ones leave . U هزار تومان کم آورده ام
to leave out U جا گذاردن
leave U ول کردن
Unless he comes soon, I shall leave. U اگر او [مرد] زود نیاد، من میروم.
leave U ترک کردن
let [leave] alone <conj.> U چه برسد به
leave U گذاشتن
let [leave] alone <conj.> U گذشته از
leave U :
leave U اجازه
leave U عازم شدن
leave U اذن مرخصی
leave U رها کردن
leave U باقی گذاردن
leave me out U من را حساب نکن [نکنید] !
leave U رخصت
to take leave U مرخصی گرفتن
leave U رهسپار شدن
leave U برگ دادن
leave U دست کشیدن از
leave U مرخصی
leave U اجازه مرخصی رها کردن ترک کردن
leave U میلههای جامانده
leave U به ارث گذاشتن اجازه مرخصی
leave U واگذاری
let [leave] alone <conj.> U سوای
let [leave] alone <conj.> U قطع نظر از
to take leave U به تعطیلات رفتن
shore leave U مرخصی ملوانان وافسران برای رفتن بخشکی
To leave someone in the lurch . U کسی را قال گذاشتن ( هنگام نیاز )
He went home on leave . U مرخصی گرفت رفت منزل
He is on leave of absence . U مرخصی رفته است
leave year U سال خدمتی
to proceed on leave U بمرخصی رفتن
proceed on leave U بمرخصی رفتن
leave year U سال کار بدون محاسبه ایام مرخصی یا ترک خدمت
leave your books w me U درنظر
To take French leave . U یواشکی مر خص شدن
leave your books w me U برای
leave your books w me U پیش
leave in the lurch <idiom> U دست تنها گذاشتن
Lets leave it at that . U بگذریم !
ticket of leave U سند ازادی مشروط زندانی محکوم به حبس ابد که ازطرف وزارت کشور صادر میشود
to beg leave U اجازه رفتن
to beg leave U خواستن
to leave unsaid U نا گفته گذاردن
to leave someone in the lurch U کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
to leave school U ازاموزشگاه یامدرسه بیرون رفتن
to leave school U ازتحصیل دست کشیدن
to leave school U ترک تحصیل کردن
to leave a margin U حاشیه گذاشتن
to leave hold of U رها کردن
to take french leave U بی خداحافظی رفتن
to take french leave U بی بدرودرفتن
to take french leave U جیم شدن
Just sign here and leave at that . U اینجا را امضاء کن ودیگر کارت نباشد
I leave it in your care . U آنرا به شما می سپارم
Why dont you leave me alone? U از جان من چه می خواهی ؟
To leave behinde. U جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
To leave something hanging. U چیزی رابلاتکلیف گذاشتن
paternity leave U مرخصیبدلیلتولدنوزاد
you did w to leave the place U خوب کاری کردید که از انجارفتید
It's time to leave. U وقته رفتنه.
to leave hold of U ول کردن
leave with pay U مرخصی با استفاده ازحقوق
leave with pay U مرخصی با حقوق
leave hold U رها کردن
leave area U منطقه استراحت پرسنل درپشت منطقه مواصلات
absent without leave U نهستی بدون اجازه
absent without leave U نهستی
annual leave U مرخصی سالانه
leave of absence U ایام ترک خدمت
He took French leave. <idiom> U او جیم شد.
i beg leave to say U اجازه میخواهم بگویم
He took French leave. <idiom> U او کار رو پیچوند.
emergency leave U مرخصی اضطراری
emergency leave U سطح اماد اضطراری
emergency leave U سطح امادلازم برای بسیج
to leave everything as it is [not to change anything] U رسوم قدیمی را ثابت [دست نخورده] نگه داشتن
french leave U مرخصی بدون اطلاع قبلی جیم شدن
compassionate leave U مرخصی ارفاقی
leave of absence U مرخصی
leave the jetty U جدا شدن از اسکله
leave the anchorage U ترک کردن لنگرگاه
leave taking U وداع
leave taking U کسب اجازه مرخصی
leave taking U خداحافظی
leave taking U بدرودگویی
I'd like to leave my luggage, please. من می خواهم اسباب و اثاثیه ام را تحویل بدهم.
leave someone free to U مخیر گذاشتن کسی
May I take my leave ? May I be excused ? U مرخص می فرمایید ؟
sick leave U استراحت بیماری
sick leave U مرخصی استعلاجی
to apply for leave U درخواست مرخصی کردن
Leave it tI'll tomorrow morning . U آنرا بگذارتا فردا صبح
to leave word in the house U در خانه سپردن
Turn off the light before you leave. U پیش از رفتن چراغ را خاموش کن
to leave no stone unturned U زمین واسمان رابهم دوختن همه وسایل رابکاربردن
Leave this space blank. U این محل را خالی بگذارید ( چیزی در آن محل ننویسید )
Your train will leave from platform 8. قطار شما از سکوی شماره 8 حرکت خواهد کرد.
leave hanging (in the air) <idiom> U بدون تصمیم قبلی
leave (someone) holding the bag <idiom> U تقصیر راگردن کسی دیگری انداختن
leave no stone unturned <idiom> U به هردری زدن
Leave world with your father that. . . U به پدرتان بسپارید که ...
indefinite leave to remain [British E] U جواز اقامت دائمی
leave a bad taste in one's mouth <idiom> U حس تنفر وانزجار ایجاد کردن
Dont leave off tI'll tomorrow what you can do today . U کار امروز به فردا مگذار (میفکن )
I want to leave the car in the railway station U من میخواهم اتومبیل را در ایستگاه قطار تحویل بدهم.
To leave ones mark in the pages of history . U درتاریخ از خود نام ونشانی با قی گذاشتن
What platform does the train to York leave from? U قطار یورک از کدام سکو حرکت می کند؟
stop off <idiom> U توقف بین راه
to come to a stop U ایستادن [مهندسی]
stop over <idiom> U شب بین راه ماندن
stop by <idiom> U ملاقات کردن
to stop [doing something] U ایستادن [از انجام کاری]
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
stop over U توقف کوتاه مدت
Last stop. All out. U آخرین ایستگاه. همه پیاده بشن. [حمل و نقل]
to stop [doing something] U توقف کردن [از انجام کاری]
to stop [doing something] U دست کشیدن
stop-go U رفتارتغییرپذیروغیرمداوم
non-stop U پیوسته
non-stop U پایسته
non-stop U بیوقفه
non-stop U مدام
non-stop U یک ریز
non-stop U بیتوقف
non-stop U یکسره
to come to a stop U از کار افتادن [مهندسی]
until stop [up to the stop] U تا جای توقف
to come to a stop U متوقف شدن [مهندسی]
Stop here, please. لطفا همینجا نگه دارید.
to stop [doing something] U نگاه داشتن
stop out U دیر به خانه آمدن [شب]
stop and go U پاس با دویدن گیرنده توپ به جلو و توقف کوتاه و دوباره به جلو برای پاس بلند
stop U توقف
stop U متوقف کردن ایستگاه
stop U ایستادن
stop U قطع کردن
stop U استوپ داور بوکس
stop U ناک دان
stop U ورجستن
stop U مکث
stop U جلوگیری منع
stop U لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند
stop U توقف انجام کار
stop U انجام ندادن عملی
stop U نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
stop U بیت ارسالی در اتباطات اسنکرون برای نشان دادن انتهای یک حرف
stop U دستور برنامه نویسی کامپیوتر که اجرای برنامه را متوقف میکند
stop U زمانی که دیسک گردان طول می کشد تا متوقف شود پس از اینکه توان دیگری ندارد
stop U دستوری که فرآیند را موقتاگ متوقف میکند تا کاربر داده وارد کند
stop U ن شود پیام به درستی دریافت شده است پیش از ارسال بیشتر داده
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com