English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 93 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
I had my car broken into last week. U هفته پیش از ماشینم دزدی کردند.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
week U هفت روز
last week U هفته گذشته
this d. a week U یک هفته از امروز
per week U هر هفته
next week U هفته گذشته
for a week U برای یک هفته
a week U یک هفته
She comes here at least once a week . U دست کم هفته ای یکبار اینجا می آید
week U هفته
A whole week U یک هفته تمام
inside of a week U در یک هفته کمتر
inside of a week U کمتر از یک هفته
What is the price per week? U قیمت برای یک هفته چقدر است؟
gang week U هفتهای سه روزدران بمصلامیروندومناجات جمعی میخوانند
What's the charge per week? U اجاره آن برای یک هفته چقدر است؟
passion week U هفته پیش از رستاخیز مسیح
rag week U هفتهایکهدرآنبرایامورخیریهپولجمعمیکنند
work week U کارهفته
write me every week U هر هفته برای من نامه بنویسید
what day of the week is it? U امروز چند شنبه است امروزچه روزی است
week end U اخر هفته
week day U روز معمولی هفته
tomorrow week U هشت روز دیگر
to morrow week U از فردا یک هفته
She is week and wet. U آدم شل و ولی است
passion week U هفته مصیبت
Holy Week U هفتهی مقدس
A week from today U هفت روز پس از امروز
at least four times a week U کم کمش چهار بار در هفته
We stayed at the seaside for one week . U یک هفته کنا ردریا ماندیم
Every day of the week but Sundays. U همه روز هفته غیر از یکشنبه ها
one anxious week of waiting U یک هفته انتظار با نگرانی
Trade ( business ) is slack this week . U این هفته بازار ( تجارت ) کساد است
Tune in next week for another episode of 'Happy Hour'. U هفته آینده کانال [تلویزیون] را برای قسمت دیگری از {ساعت شادی} تنظیم کنید.
broken U شکسته
broken <adj.> U خراب
broken U شکسته شده
broken U منقطع منفصل
broken U نقض شده
broken U رام واماده سوغان گیری
broken-down U ازپای درامد
broken down U ازپای درامد
broken <adj.> U شکسته [دستگاهی]
wind broken U خسته
My car has broken down. اتومبیلم خراب شده است.
a broken arm U بازوی شکسته
broken-hearted <adj.> U دل شکسته
Burglars have broken in. U دزد ها [با زور] آمده بودند تو.
The socket is broken. پریز برق شکسته است.
The lamp is broken. لامپ خراب است.
to be broken on the wheel U روی چرخ گاری مردن [نوعی مجازات اعدام در قرون وسطی]
broken home U خانواده گسیخته
broken stone U سنگ شکسته
broken stone U سنگریزه
broken stone U خرده سنگ
broken sleep U خواب بریده بریده
broken rock U صخره
broken marriage U زناشویی گسیخته
broken hardening U سخت گردانی شکسته
broken ground U زمین ناهموار
broken field U محوطه دفاعی فراسوی خط تجمع
broken fibres U تار عضلانی پاره شده
broken english U انگلیسی دست و پا شکسته
broken country U زمین دوعارضه
broken bricks U سنگریزه
broken-hearted U دلشکسته
broken hearted U دلشکسته
broken homes U خانواده گسیخته
broken stowage U فضای خالی اطراف امادها وبارها در داخل کشتی
heart broken U محنت زده
wind broken U ریوی شده
broken country U زمین مضرس
wind broken U دچار پربادی
heart broken U دل شکسته
broken bricks U پاره اجر
In my broken English . U با انگلیسی دست وپا شکسته ام
broken winded U تنگ نفس
broken wind U یلپپیک
broken weather U هوای بی قرار
broken money U پول خرد
The dog has broken loose . U سگ زنجیرش را باز کرد وفرار کرده است
To speake broken French. U فرانسه دست وپ؟ شکسته صحبت کردن
My face has broken with pimples. U صورتم جوش زده است
The door – handle has broken off. U دسته درشکسته است
broken traffic line U خط گسسته برای امد و شد
broken traffic line U خط چین برای امد و شد
he received a broken hand U دستش شکست
He broken an Olympic record. U رکورد المپیک را شکست
He felt like he'd finally broken the jinx. U او [مرد] این احساس را میکرد که بالاخره طلسم را شکنده بود.
That jar is broken and that measure spilt . <proverb> U آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت.
I worked ten hours a day this week and my boss bit my head off for not doing my share of the work! U من این هفته روزی ده ساعت کار کردم، اما رئیسم بخاطر کم کاری توبیخم کرد!
The house next door was broken into/burgled/burglarized yesterday. U دیروز دزد خانه همسایه را زد.
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com