English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
He parked the car right in front of the garage. U درست جلوی گاراژ اتومبیل را پارک کرد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
garage U گاراژ
garage U در گاراژگذاردن
garage U پهلوگرفتن در ترعه
garage U توقفگاه
Where is the nearest garage U نزدیکترین تعمیرگاه کجاست؟
garage equipment U تجهیزات گاراژ
lock-up garage U صندوقامانات
parked U شکارگاه محصور مرتع
parked U پارک
parked U باغ ملی
parked U گردشگاه پردیز
parked U اتومبیل راپارک کردن
parked U حرکت دادن نوک خواندن /نوشتن درایو دیسک سخت روی نقط های از دیسک که دادهای ذخیره نشده است
parked U محل توقف
parked U تفرجگاه
parked U گردشگاه
parked U قرار دادن
parked U توقف
parked U درماندگاه اتومبیل نگاهداشتن
What is that strange contraption you've got in the garage? U آن دستگاه عجیب و غریب که تو در گاراژ داری چیست؟
double-parked U نگاهداشتن اتومبیل در دوردیف در کنار خیابان
double-parked U دوردیفه پارک کردن
up front U بیپرده پوشی
at front <adv.> U جلو
to go to the front U بجبهه رفتن
in front of U در قبال
up front U رک و راست
up front U با صراحت و صداقت
up front U چشمگیر
up front U در انظار
up front U جلو چشم مردم
up front U از پیش
up front U پیشاپیش
up front U بیعانه
up front U پیش -
up front U رک
at the front U در جلو
up front <idiom> U روراست ،صحیح
front U نمای ساختمان
to go to the front U داخل جنگ شدن
front U فرمان سر روبرو جلو
front U صف پیش
front U بازی در سانتر
front U در قبال
front U پیش
front U نمای جلو
front U نمای ساختمان
front U نما طرز برخورد
front U به جلو
front U جلودار
front U جبهه هوا
front U خط اول میدان رزم پیشانی
front U سمت دشمن
front U جبهه
front U درصف جلوقرارگرفتن
front U مواجه شده با روبروی هم قرار دادن مقدمه نوشتن بر
front U بطرف جلو روکردن به
front U منادی جبهه جنگ
front U یچهای کنترل سیستم کامپیوتر اصلی و نشانگرهای وضعیت
front U بخشی از چیزی که از عقب به نظر آید
at front <adv.> U در جلو
at the front <adv.> U در پیش
in front <adv.> U در جلو
at the front <adv.> U در جلو
in the front <adv.> U در جلو
front U جلو
in front <adv.> U در پیش
in the front <adv.> U در پیش
in the front <adv.> U جلو
in the front <adv.> U در مقابل
in front <adv.> U جلو
at the front <adv.> U در مقابل
in front <adv.> U در مقابل
at front <adv.> U در مقابل
at the front <adv.> U جلو
at front <adv.> U در پیش
front crossbar U مانعپیشین
wave front U جبهه امواج رادیویی
shock front U جبهه یا خط جبهه موج انفجار گلوله اتمی
shirt front U پیش سینه
shirt front U پیش سینه اهاری
stationary front U جبهه حد فاصل بین دو توده هوای راکد
the front door U درجلو
the front door U درورد
sight front U دید جلو در نقشه برداری
type front U نوعی روش تایپ کردن نامه ها
type front U ماشین تایپ به جلو
water front U جبهه رطوبتی
wave front U جبهه موج
fall front U پیشآمدگیجلویدکور
front lights U چراغهایجلو
front mudguard U گلگیرجلو
front pipe U لولهجلو
front pocket U جیبجلو
front point U میخجلویکفش
front tip U آبپاشنوکاتو
front wheel U چرخجلو
front crawl U شنایکرال
front door U دراصلیساختمان
In the front rank. U درصف جلو
front bench U اعضایپارلمانیکهدردولتهممسئولیتدارند
front leg U پایهجلو
front lamp لامپ جلو
front apron U جلویکروات
front beam U شاغولجلویی
front binding U روپوشجلویی
front board U مقوایجلویی
front brake U ترمزجلو
front derailleur U درایلرجلویی
front flap U زبانهجلویی
front foil U فلزورقهایجلویی
front footrest U پدالجلویی
front indicator U فشارسنج
front indicator U جلو
front knob U دستگیریجلویی
front office U سیاستمداران وگردانندگان یک سازمان
front face U سطح برجسته
warm front U جبهه هوای گرم
front end U نرم افزار نهایی
front end U سر جلویی
front drop U پرش به بالا و چرخش بجلو وفرود روی شکم
front court U محوطه جلو خط سرویس اسکواش
front court U نیمهای که به ان حمله میشود
front bearing U یاطاقان جلو
front face U پیشانی
front grip U گرفتن میله دست مهتابی
front wing U گلگیر جلوی اتومبیل
front matter U پیش گفتار
front matter U مقدمه
front lines U خطوط جلو جبهه
front lines U خطوط مقدم
front lines U خط مقدم جبهه
front liner U سانتر فوروارد
front lighting U روشنایی جلو ساختمان
front axle U اکسل جلو
fore front U نمای اصلی
front rake U زاویه شیب
front man U جلودار
front line U خط حمله خط حمله یادفاع
front line U 9 بخش اول زمین 81 بخشی گلف
front-runners U دونده پیشتاز
front-runner U دونده پیشتاز
front runner U دونده پیشتاز
cold front U پیشان هوای سرد
cold front U جبهه هوای سرد
front man U منادی
front man U پیشرو
action front U حاضر به تیر
front-page U مطالب سرصفحه یا سرمقاله
front-page U سرصفحه
front page U مطالب سرصفحه یا سرمقاله
front page U سرصفحه
front men U پیشرو
front men U منادی
front men U جلودار
shop front U ازاره نمای بنا
front panel U تابلوی جلو دار
popular front U لیکن زمامداری این حکومتها دیری نپایید
popular front U جبهه خلق ملی
popular front U جبهه ملی
popular front U ائتلاف احزاب دست چپی ومیانه رو
front underlock U خیمه کامل و پریدن به پشت حریف
front view U نمای جلویی
front view U جبهه
front wall U دیوار مقابل اسکواش
home front U عملیات غیر نظامیان وشخصی ها در زمان جنگ
mach front U میله انتن سرعت سنج هواپیما
mach front U انتن ماخ سنج
front wall U دیوار جلو
front view U پیشانی
pressure front U جبهه موج ضربتی ترکش گلوله اتمی میدان موج ضربتی
sea front U نمای دریایی شهر
front strain U کرنش پیچشی
front panel U مجموعهای از کلیدها و علائم برای کنترل سیستم کامپیوتری توسط اپراتور
front porch U میدان جلو
front putty U بتونه جلو
front view U نمای جلو
front race U پیشتازی
front raise U تمرین با دنبل از ناحیه ران تاشانه و ساعد روی بازو
odd front U خط دفاعی 4 نفره
front rank U صف جلو
front sight U مگسک
popular front U ائتلافی که احزاب غیر فاشیست در 5391در انترناسیونال کمونیست پیشنهاد شد و بر مبنای ان دولتهایی نیز در فرانسه واسپانیا روی کار امد
front wheel drive U محرک چرخهای جلو
friendly front end U طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
front axle bearing U یاطاقان اکسل جلو
front axle drive U محرک اکسل جلو
to tailgate the motorist in front U دمرانی کردن [اصطلاح روزمره]
front wheel brake U ترمز چرخ جلو
front wheel suspension U اویزش چرخهای جلوی اتومبیل
front wheel suspension U تعلیق چرخهای جلو
outside kick and front headlock U لنگ تندر
front door [of house] U در ورودی
front door [of house] U ورودی
to push to the front [of line] U داخل صف زدن
to front a house with marble U نمای خانهای رابامرمرساختن
front end processor U پردازشگر جلو و انتها پردازشگر نهایی
outside kick and front headlock U گرفتن دست راست بادست چپ و چرخاندن ازروی پشت
outside kick and front headlock U قفل کردن سرحریف
to show a bold front U پر رویی کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com