English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 122 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
He has a crush on that young girl . He is stuck on that young girl . U گلویش پیش دخترک گیر کرده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
The blow made me giddy young girl . U دختر گیج وسر بهوایی است
girl دختر
her next was a girl U بچه دومش دختر بود
girl U معشوقه
girl U دوشیزه کلفت
who is this girl ? U این دختر کیست
old girl U فارغالتحصیلمدرسهدخترانه
girl U دختربچه
call girl U فاحشه تلفنی
pinup girl U دختر زیبایی که عکسهایش به دیوار اویخته شود
girl friday U دستیار زن
girl friday U زن کار امد و لایق
bat girl U توپ جمع کن
land girl n U دختری که کارهای صحرایی میکرد
head girl U بچهسمبلونمونهمدرسه
girl scout U عضو پیشاهنگان دختر ایالات متحده آمریکا
bunny girl U زنیکهبالباسخرگوشیدرکابارهنوشیدنیسرو میکند
the girl guardians U بزرگترهای دختران
I cant figure that girl out . U از کارهای او چیزی نمی فهمم
shop girl U شاگرد پادو
shop girl U شاگرد دکان
girl scouts U پیشاهنگ دختر
nautch girl U رقاصه
girl scouts U عضو پیشاهنگان دختر ایالات متحده آمریکا
girl guide U دختر پیشاهنگ
cover girl U زن جوانی که عکسش روی جلد مجلات چاپ میشود
chorus girl U زن جوانی که دریک دسته کرمیخواند
girl guide U عضو پیشاهنگی دختران
girl guides U دختران یشاهنگ
cover girl U ستارهی روی جلد
unlucky girl U آدم بد شانس
girl scout U پیشاهنگ دختر
girl friday U معاون زن
to score with a girl <idiom> U موفق شدن در تلاش نزدیکی کردن با دختری [اصطلاح روزمره]
Young and old. U کوچک وبزرگ (همه و همگی )
young U تازه
young U نوین
with young U حامله
young U نوباوه نورسته
young and old U پیر و جوان
young U برنا
young U جوان
with young U ابستن
The girl got panicky and gave herself away . U دخترک دستپاچه شد وخودش را لو داد
The girl was penciling her eyebrows . U دخترک داشت ابروهایش را می کشید
young people U جوانان
young ice U یخ نازک
young ice U یخ تازه بسته
young people U دخترها و پسرهایی که بسن ازدواج رسیده اند
young smith U اسمیت جوان
young turk U افسر جوان افراطی
young's modulus U ضریب یانگ
young's modulus U مدول الاستیسیته
young's modulus U مدول یانگ
young smith U پسر مستراسمیت
young persons U نوجوان
young days U جوانی
young population U جمعیت جوان
young persons U جوان
to die young U جوان مردن
the night is yet young U تازه سرشب است
He is not young anymore. U او [مرد] دیگر جوان ن [یست] .
young lady U دوستدختر
young man U دوستپسر
She is self-centerd. she is an opinionated sort lf girl. U دختر خودرأیی است
have an old head on young shoulders <idiom> U جوان ولی عقل بزرگترها را داشتن
Your sister is very young for her age . U خواهرت ماشاالله خوب مانده
The night is stI'll young. U تازه اول شب است
pope young round U مسابقه غیررسمی با 6 تیر ازمسافتهای 02 تا 08 متری با تیر و کمان
young helmholtz theory U نظریه یانگ- هلمهولتس
She doesnt like that young man. U از آن جوان خوشش نمی آید
Spare when you are young, and spend when you are old. <proverb> U در جوانى پس انداز کن تا در پیرى خرج کنى (براى دگر روز چیزى بنه).
There is no fault in young men having desires. <proverb> U آرزو به جوانان عیب نیست .
You cannot put old heads on young shoulders . <proverb> U سر پیر نتوان بر شانه جوان بگذاشت .
young saints Šold devils U جوانان دین دار گاهی چون پابسن گذارند بی دین می شوند
To sThe night is stI'll young . U تازه سرشب است
In the nature of things, young people often rebel against their parents. U طبعا جوانان اغلب با پدر و مادر خود سرکشی می کنند. .
have a crush on <idiom> U مجذوب کسی شدن
to crush into U بزورداخل شدن
crush U له شدن خردشدن
crush U چلاندن
crush U خردکردن
crush U شکستن
crush U مچاله کردن
crush U له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
to crush out U پاک کردن
to crush out U محو کردن
crush U تصادف کردن
crush U سانحه هوایی
crush U شکست دادن پیروزشدن بر
crush U باصدا شکستن
crush U فشردن
to crush to death U له کردن وکشتن
crush hat U کلاه نمدی نرم که ازله شدن خراب نمیشود
rool crush U اثر تاخوردگی [فرش هایی که درست عدل بندی نشده و یا مدت طولانی بصورت چهارلا در انبار باشد پس از مفروش شدن در زمین برآمدگی هایی در محل تا دارد که اگر به شکستگی منجر نشده باشد پس از مدتی اصلاح می شود.]
crush hat U کلاه بازیگرخانه
crush room U گردش گاه بازیگرخانه
to crush to death U درزیرپا
crush barrier U حصار
to crush to death U کشتن
to nip or crush in the bud U در نخستین مرحله رشد کشتن یا پایمال کردن
to crush a cup of wine U جام بادهای رانوشیدن یاسرکشیدن
to stuck out U بیرون کردن
stuck-up U خودبین خودستا
stuck-up U مغرور
stuck up U گستاخ
stuck up U خودبین خودستا
to stuck out U جلودادن
stuck on <idiom> U دیوانه چیزی شدن ،عاشق چیزی شدن
stuck up <idiom> U خود پسندی
stuck up U مغرور
stuck-up U گستاخ
to get stuck in mud U در گل گیر کردن
Our car was stuck in the U اتوموبیل ما در گه گیر کرده بود
I am stuck with it . I am landed with it . U بیخ ریشم مانده
thunder stuck U حیرت زده
thunder stuck U رعدزده
stuck with pins U سنجاق زده
stuck beacon U ایستگاه مرتباگ فریمهای اخطار می فرستد
A bone has stuck in my throat . U یک استخوان توی گلویم گیر کرده
The key stuck in the door lock . U کلید درقفل گیر کرد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com