Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 148 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
He cried the news all over the town .
U
با داد وفریاد خبررا ؟ رشهر پرکرد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
cried
U
جارزدن
cried
U
بزازی خواستن
cried
U
فریادزدن
what news
U
خبرتازه چه دارید
keep up with the news
<idiom>
U
حفظ اطلاعات
Thats no news to me.
U
این برایم خبر جدیدی نیست ( قبلا می دانستم )
news
U
خبر
news
U
اخبار
news
U
اوازه
what news
U
چه خبر تازه دارید
news room
U
اطاق روزنامه خوانی
news vendor
U
روزنامه فروش
news stand
U
جایگاه فروش روزنامه
news writer
U
خبرنگار
news-stand
U
جایگاه فروش روزنامه
news-stands
U
جایگاه فروش روزنامه
good news
U
مژده
impartation of news
U
رساندن یا ابلاغ خبر
hot news
U
خبر دست اول
news agent
U
خبرگزار
news print
U
کاغذروزنامه
news reader
U
نرم افزاری که به کاربر امکان مشاهده لیست گروههای خبری و خواندن مقالات چاپ شده در هر گروه یا ارسال آن مقاله را میدهد
news conferences
U
مصاحبه و کنفرانس مطبوعاتی
news conference
U
مصاحبه و کنفرانس مطبوعاتی
good news
U
خبر خوش
to break news
U
فاش کردن اخبار
Job's news
U
خبر بد
They were devastated by the news.
U
این خبر آنها را بسیار پریشان کرد.
news agency
U
بنگاه خبرگزاری
news agencies
U
آژانس خبری
news agencies
U
بنگاه خبرگزاری
The news got round that he has come.
U
خبرپیچیدکه اوآمده است
The news shocked me.
U
این خبر مرا تکان داد (هول کردم )
What is the latest news?
U
آخرین خبرها ( اخبار ) چیست ؟
break the news
<idiom>
U
اول ازهمه خبر را رساندن
to skim ones the news
U
به اخبارنگاهی سطحی کردن
news agency
U
آژانس خبری
The news bowled her over .
U
این خبر کمرش را شکست
unofficial news
U
خبر غیر رسمی
That was exhilarating news.
U
روح این خبر روحم را شاد کرد
news agent
U
روزنامه فروش
The news caused a sensation.
U
خبر مثل توپ صدا کرد
to pass on
[information or news]
U
به بقیه اطلاع دادن
daily news paper
U
روزنامه یومیه
Lets suppose the news is true .
U
حالا فرض کنیم که این خبر صحیح با شد
To pass the news by word of mouth .
U
خبری را در دهان به دهان پخش کردن
Bad news travels fast .
<proverb>
U
خبرهاى بد سریع پخش مى شوند.
go to town
<idiom>
U
town
U
شهرک
new town
U
شهرتازهسازیکهبتدریجدرحالصنعتیشدنباشد
town
U
خرده شهر
town
U
شهر
Get out of town!
<idiom>
U
جدی می گی؟
[اصطلاح روزمره]
town
U
قصبه
town
U
شهرک
town
U
شهر کوچک قصبه حومه شهر
town
U
شهر
town
U
شهر کوچک
from out of town
U
از خارج
[از شهر]
from out of town
U
از بیرون
[از]
It's all over town.
<idiom>
U
این خبر درشهر پراست.
out of town
U
بیرون شهر
Get out of town!
<idiom>
U
شوخی میکنی؟
[اصطلاح روزمره]
town
U
شهر کوچک
the town
U
گردش وسیاخت درشهر
boom town
U
شهرصنعتیشده
Road Town
U
توانائیدرقضاوتعادلانه
Company town
U
شهرک کارگران
There are not many amusements in this town.
U
دراین شهر تفریحات زیادی وجود ندارد
small-town
U
کم سروصدا
country town
U
شهرستان
Is there a bus into town?
U
آیا اتوبوس برای شهر هست؟
to work out of town
U
در حومه
[بیرون]
شهر کار کردن
to live out of town
U
در بیرون از شهر زندگی کردن
They searched the whole town .
U
تمام شهر را گشتند ( جستجو کردند )
The town has a European look.
U
این شهر قیافه اروپایی دارد
provincial town
U
شهرستان
I am a strange in this town.
U
دراین شهر غریب هستم
She is the talk of the town .
U
همه راجع به او ( پشت او ) صحبت می کنند
To be the talk of the town.
U
سرزبانها افتادن
ghost town
U
شهر متروک
small-town
U
شهرستانی
small-town
U
وابسته به شهرهای کوچک
county town
U
حاکم نشین استان
town crier
U
جارچی
town criers
U
جارچی
assize town
U
شهر مقر دادگاه جنایی
corporate town
U
شهری که حقوق بلدی داردومیتواندشهرداری داشته باشد
dry town
U
شهری که فروش نوشابه دران ممنوع است
he has a fine p in the town
U
اوخانه خوبی در شهر دارد
in the navel of the town
U
در ناف شهر
man about town
U
مرد فعال اجتماعی وجهانی
principal town
U
شهر عمده
satellite town
U
پیراشهر
test town
U
شهر مورد ازمایش
test town
U
شهرمورد نمونه گیری
town planning
U
شهرسازی
town houses
U
گدا خانه دارالمساکین
county town
U
شهر مقراستاندار
town hall
U
تالار شهرداری یا فرمانداری
town hall
U
کاخ شهرداری
town hall
U
عمارت شهرداری
town hall
U
تالار انجمن شهر
town halls
U
تالار شهرداری یا فرمانداری
town halls
U
کاخ شهرداری
town halls
U
عمارت شهرداری
town halls
U
تالار انجمن شهر
town house
U
خانه شهری
town house
U
گدا خانه دارالمساکین
town houses
U
خانه شهری
post town
U
شهری که پستخانه مستقل دارد
to patrol a town
U
شهری را گشت زدن
shanty town
U
بیغوله
George Town
U
بندر جرج تاون
town fog
U
نوعی مه یخ مانند که دردرجه حرارت خیلی پایین تولید میشود و معمولا درشهرهای پر جمعیت دیده میشود
town manager
U
شهردار انتصابی
town meeting
U
انجمن شهری
town meeting
U
انجمن بلدی شورای شهری
Cape Town
U
بندر کیپ تاون
town planner
U
مهندس شهرساز
town wall
U
باروی شهر
the outskirts of the town
U
حومه شهر
w kilometres of the town
U
در2 کیلومتری شهر
George Town
U
نام محلهای در شهر واشنگتن در آمریکا
home town
U
شهر موطن
shanty town
U
گدامحله
shanty town
U
کوخگاه
shanty town
U
حصیرآباد
home town
U
زادشهر
to patrol a town
U
برای پاسبانی دورشهر گشتن
town clerk
U
کارمند شهرداری یافرمانداری
town council
U
انجمن شهر
home town
U
خاستگاه
home town
U
زادگاه
town council
U
انجمن شهرداری
we fixed in the town
U
در شهر ماندیم
small country town
U
شهرستان کوچک
paint the town red
<idiom>
U
اوقات خوشی داشتن
to paint the town red
U
عربده کردن
to paint the town red
U
مستی کردن اشوب کردن
Can I drive to the centre of town?
U
آیا می توانم تا مرکز شهر با ماشین بروم؟
We painted the town red .
U
تمام شهر را گشتیم ( تماشا کردیم )
man a bout town
U
ادم بیکاری که همیشه به باشگاه و نمایشگاههای شهر میرود
A single town and two different rates!.
<proverb>
U
یک شهر و دو نرخ؟!.
Which bus goes to the town centre?
U
کدام اتوبوس به مرکز شهر میرود؟
The town is famous for its hot springs .
U
این شهر بدلیل چشمه های آبگرمش شهرت دارد
He is a bih shot ( noise ) in this town .
U
جزو کله گنده های شهر است
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com