English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 75 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
He beats up his wife. U زنش راکتک می زند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
The husband and wife got into an argument . The husband and wife had an acrimonious exchange . زن و شوهر بگو مگوشان شد [بگو مگو کردند]
beats U مغلوب کردن
beats U پیروزی
beats U گل زدن
beats U گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
beats U حرکت قایق بسمت باد
beats U تعدادپاروزنها در هر دقیقه
beats U تعدادضربات پا دریکسری ضربات بازوی شناگر ضربه زدن
beats U تغییرات شدت صوت در اثرتداخل ضربان
beats U تداخل
Beats me! <idiom> U من رو گیر انداختی. [نداشتن جوابی برای سوالی]
beats U غالب شدن
beats U : تپیدن
beats U زدن
beats U کتک زدن
beats U چوب زدن
beats U شلاق زدن کوبیدن
beats U : ضرب
beats U ضربان نبض
beats U قلب
beats U تپش
beats U ضربت موسیقی
beats U غلبه
beats U پیشرفت زنش
beats U ضربان
beats U زنه
the heart beats U زدن قلب
the heart beats U تپش
the waves beats or the shore U امواج به ساحل می کوبد
That is all we needed!That caps ( beats ) all ! U واقعا" همین یکی دیگه مانده بود !
He beats his own child to frighten his neighbour. <proverb> U بچه خود را مى زند که همسایه بترسد .
He always gives in to his wife. U همیشه تسلیم زنش است
in right of his wife U حقی که زنش دارابود
to take a wife U زن گرفتن
to take a wife U عیال اختیارکردن
to take a wife U زن اختیارکردن
to take to wife U بزنی گرفتن
to take to wife U بحباله نکاح دراوردن
to take to wife U ازدواج کردن با
in right of his wife U بواسطه
i took her to wife U او را به زنی گرفتم
wife U همسر
wife U معقوده
wife U خانواده
wife U اهل
wife U خانم
wife U عیال
wife U زوجه
wife U زن
He has divorced his wife. U از زنش جدا شده ( او را طلاق داده است )
She has been a good wife to him. U همسر خوبی برایش بوده
He turned away from his wife . U از همسرش رو گردان شد
She is a perfect wife . U یک همسر کامل است
man and wife U زن وشوهر
wife's equity U عبارت است از مقدار مناسب و معقولی ازاثاث البیت و ..... که زن میتواند برای خود و اطفالش نگهدارد و شوهر حق تصرف در ان یا انتقال دادنش راندارد
temporary wife U زوجه موقت
wife's equity U حق قانونی زن
to give to wife U شوهردادن
to give to wife U بزنی دادن
aplural wife U زن بیش از یکی
temporary wife U منقطعه
husband and wife U زن وشوهر
aplural wife U بیش از یک زن
His wife impeded ( obstrucceted ) him . U زنش مانع کاراوبود
privacy between husband and wife U خلوت بین زن و شوهر
She made a good wife. U اوزن خوبی ازآب درآمد
All the world and his wife were at this party . U هر کی را بگویی دراین میهمانی بود
The husband and wife dont get on together. U زن وشوهر باهم نمی سازند
He was utterly devastated when his wife left him. U وقتی که زنش او [مرد] را ترک کرد روحش خرد و افسرده شد.
Who is worse shod than the shoemakers wife?. <proverb> U کهنه تر از کفش زن کفاش ,کفشى هست ؟.
marriage portion due to the wife in resp U مهرالمتعه
He has suffered a great deal at the hands of his wife . U از دست زنش خیلی کشیده
What followed was the usual recital of the wife and children he had to support. U سپس داستان منتج شد به بهانه مرسوم زن و بچه ها که او [مرد] باید از آنها حمایت بکند.
Mentioning his ex-wife's name was like waving a red flag in front of a bull. U تا اسم زن قبلی او [مرد] را آوردم خونش به جوش آمد.
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com