Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
Hard architecture
U
[ساختمان محکم، غیر شخصی و بدون پنجره که معمولا زندان ها و بیمارستان های روانی به این سبک ساخته می شده است.]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
If you dont study hard ( hard enough ) , you cant go to a higher class.
U
اگرخوب درس نخوانی درهمین کلاس خواهی ماند
architecture
U
طراحی سیستم کامپیوتری در لایه هایی طبق کارایی و خصوصیاتشان
architecture
U
ساختار
architecture
U
حافظه و وسایل ورودی / خروجی
architecture
U
فاهر و اتصالات سخت افزار داخلی کامپیوتر و ارتباطات منط قی بین CPU
architecture
U
هنر معماری
architecture
U
سبک معماری مهرازی
architecture
U
معماری
Cretan architecture
U
معماری کرتی
Dravidian architecture
U
[معماری مرسوم در قسمت شبه قاره هند]
Coptic architecture
U
معماری مسیحیان مصر
contextual architecture
U
معماری بافت گرایی
Conceptual architecture
U
معماری ادراکی
defensive architecture
U
معماری نظامی
earth architecture
U
معماری خشتی
Ethiopian architecture
U
معماری حبشی
[معبدهایی که از سنگ ساخته می شد]
interior architecture
U
معماری داخلی
Egyptian architecture
U
معماری مصری
electrographic architecture
U
[واژه ای که توسط تام ولف برای توصیف ساختار تبلیغات الکتریکی به آمریکا آمد.]
Elizabethan architecture
U
معماری دوره ملکه الیزابت
[انگلستان]
Ersatz architecture
U
[معماری الکتریکی با نقش هایی در مرکز]
Community architecture
U
[جنبش مداخله در طراحی ساختمان های انگلیس]
carboard architecture
U
[مدل طراحی با سطحی صاف]
Babylonian architecture
U
معماری بابلی
egyptian architecture
U
معماری مصری
action architecture
U
[معماری با طرح های دقیق و مختصر و استفاده از مواد آماده]
environment architecture
U
معماری محیط
environment architecture
U
معماری محوطه
landscape architecture
U
معماری ارایش زمین
landscape architecture
U
معماری طبیعت
monumental architecture
U
معماری با عظمت
network architecture
U
معماری شبکه
open architecture
U
معماری باز
display architecture
U
معماری نمایشی
Analogical architecture
U
[معماری بومی ایتالیا در سال هزار و نهصد و هفتاد]
achaemenid architecture
U
معماری هخامنشی
architecture proper
U
معماری بمعنی واقعی کلمه معماری واقعی
baroque architecture
U
سبک معماری باروک
buddhist architecture
U
سبک معماری بودائی
byzantine architecture
U
سبک معماری بیزانسی
Aztec architecture
U
معماری آزتکی
[مربوط به ساکنان جزیره تکسکوکو]
chinese architecture
U
معماری چینی
Assyrian architecture
U
معماری آشوری
computer architecture
U
معماری کامپیوتر
style of architecture
U
سبک معماری
Estruscan architecture
U
معماری اتروسکی
landscape architecture
U
معماری محوطه سازی
Kinetic architecture
U
معماری جنبشی
Jesuit architecture
U
معماری مجزایی
interion architecture
U
معماری داخلی
Jacobean architecture
U
سبک جاکوبی
ecological architecture
U
معماری بوم شناختی
Islamic architecture
U
معماری اسلامی
Industrial Architecture
U
معماری خانه های صنعتی
Green architecture
U
[ساختمان با محوطه هایی با مناظر بدیع]
Experimental architecture
U
معماری تجربی
Fantastic architecture
U
معماری غیر عادی
figurative architecture
U
معماری مشجر
Georgian architecture
U
معماری جرجی
[در زمان پادشاه جرج اول تا چهارم انگلستان]
Greek architecture
U
معماری یونانی
Green architecture
U
معماری سبز
anglo-saxon architecture
U
[معماری انگلیسی در پایان قرن ششم میلادی. از مشخصه های ساختمان های آن استفاده از تیرک های چوبی بود.]
CD ROM Extended Architecture
U
فرمت ROM-CD پیشرفته که نحوه ذخیره سازی صورت و تصویر داده را روی دیسک ROM-CD مشخص میکند
Industry Standard Architecture
U
استاندارد برای باس در IBMPC یا سازگار با آن
systems network architecture
U
معماری شبکه سیستم ها
Micro Channel Architecture
U
تعداد قط عات الکترونیکی لازم برای مدیریت سیگنال زمان و داده روی باس گسترده MCA
Micro Channel Architecture
U
- بیتی است که وسایل کنترل باس را پشتیانی میکند
onion skin architecture
U
طراحی سیستم کامپیوتری به صورت لایهای طبق کارایی یا حق تقدم
systems network architecture
U
روشهای طراحی IBM که نحوه ارتباطات در شبکه را بیان میکند و امکان ارتباط سخت افزارهای مختلف را فراهم میکند
systems application architecture
U
معماری کاربردی سیستم ها
earth-work architecture
U
معماری خشتی
Early Christian architecture
U
سبک معماری دوران مسیحیت
late-Modern architecture
U
[معماری که تصویرها و ایده ها و نقش و نگار آن گرفته شده از جنبش معماری مدرن بود.]
extended industry standard architecture
U
معماری استاندارد صنعت توسعه پذیر
hard
U
مشکل شدید
come down hard on
<idiom>
U
به سختی تنبه کردن
hard of d.
U
ناگوارا
However hard he tried ...
U
با این وجود که او
[مرد]
سخت تلاش کرد ...
hard of d.
U
دیرهضم
hard to please
U
نازک نارنجی سخت راضی شو
to try hard to do something
U
تقلا کردن برای انجام دادن کاری
hard on (someone/something)
<idiom>
U
آزار دادن کسی یا چیزی
hard up
<idiom>
U
کمبود پول
hard to please
U
مشکل پسند
I am hard at it .
U
سخت مشغولم
hard
U
سخت
hard
U
سفت
it is hard to say
U
به اسانی نمیتوان قضاوت کرد
it is hard to say
U
نمیتوان گفت
hard
U
دشوار
i hard him out
U
سخنانش را تا اخر گوش داده ام
hard by
U
درنزدیکی
hard by
U
نزدیک
hard right
U
اعضایتندرویحزبسیاسی
it is not very hard
U
چندان سخت نیست
hard
U
خسیس درمضیقه
hard
U
بشدت
hard
U
دیسک مغناطیسی محکم که قادر به ذخیره سازی حجم داده بسیار بیشتر از روی فلاپی دیسک است و معمولا متحرک نیست
hard
U
بسرعت
hard
U
مستقیما درمسیر موردنظر
hard
U
کدی در متن کلمه پرداز که انتهای پاراگراف را نشان میدهد
hard
U
که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
hard
U
یچی که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند که CPU و تمام وسایل را تنظیم مجدد میکند
hard
U
که پیش از کار کردن درست وسیله باید ترمیم شود
hard
U
خطا
hard
U
مدل کامپیوتر با دیسک سخت
hard
U
تختهای که حاوی درایو دیسک سخت و واسط های الکترونیکی لزم است که قابل نصب در اتصال سیستم است
hard
U
متن چاپ شدن یا کپی اطلاعات در سیستم یا کامپیوتر به صورت خوانا.
hard
U
سخت در مقابل نرم
hard
U
که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
hard up
U
جاده شیب دارکه ازمیان پیش ساحل بگذرد
hard
U
خطای موقت در سیستم
hard-up
U
جاده شیب دارکه ازمیان پیش ساحل بگذرد
hard
U
قوی
hard
U
سخت گیر نامطبوع
hard
U
زمخت
hard x ray
U
پرتو ایکس سخت
hard vacuum
U
خلاء سخت
hold hard
U
صبر کنید
hold hard
U
عجله نکنید
hard space
U
فاصله واصل
hard soil
U
خاک سفت
hard solder
U
جوش سخت
hard soil
U
رویه محکم
hard fiber
U
فیبر سخت
hard solder
U
لحیم برنجی
hard solder
U
لحیم سخت
hard working
U
زحمت کش
hard working
U
پرکار
hard wood
U
چوب سخت
hard times
U
روزگارسخت
hard stand
U
بارانداز هوایی
hard surface
U
سخت کردن سطحی
hard surface
U
اجرفرش کردن سنگفرش کردن
hard stand
U
بارانداز داخل فرودگاه محل پارک اسفالت شده برای خودروها
hard surface
U
رافرش کردن
hard surface
U
سطح چیزی
hard starboard
U
سمت ناو را بسمت مغناطیسی اعلام شده تغییر دهید
hard starboard
U
ناو رابا چرخش سریع بسمت پاشنه بگردانید
hard superconductor
U
ابر رسانای سخت
hard times
U
هنگام تنگدستی
hard tube
U
لامپ سخت
hard wood
U
چوب جنگلی
hard wood
U
چوب بادوام
hard wood
U
چوب سفت
hard wing
U
بال صلب
hard wheat
U
گندم ماکارونی دارای مقدارگلوتن زیادی است
hard water
U
اب سنگین
hard water
U
اب سخت
hard ware
U
فلز الات
hard ware
U
فروف فلزی
hard stock
U
اجر سخت
hard roe
U
اشبل
[تخم ماهی یا دیگر جانوران دریایی]
[ماهیگیری]
hard pressed
<idiom>
U
بارمسئولیت ووفیفه
hard-nosed
<idiom>
U
سرسخت بودن
hard feelings
<idiom>
U
عصب وخشم
hard as nails
<idiom>
U
ازلحاظ جسمانی قوی درشت وسخت
To do something the hard way . to do something in a roundabout way.
U
لقمه را از دور سر توی دهان گذاشتن
These coins are very hard to come by .
U
این سکه ها دیگه گیر نمی آیند
He is hard of hearing.
U
گوشش سنگین است (شنوائی اش کم است )
It is as hard as rock.
U
مثل سنگ سفت است
It was raining hard.
U
باران سختی می با رید
I had a very hard time ot it.
U
دراینکار پوستم کنده شد
rock-hard
U
بینهایتسخت
hard-won
U
رسیدنبههدفی
hard sell
<idiom>
U
باپشتکاروسعی چیزی رافروختن
to work hard
U
سخت و با زحمت زیاد کار کردن
[اصطلاح روزمره]
hard roe
U
أشپل
[تخم ماهی یا دیگر جانوران دریایی]
[ماهیگیری]
hard-bitten
<adj.>
U
سرد و گرم چشیده
hard pressed
<adj.>
U
دست تنگ
hard shouder
U
شانه راست
hard spun
U
[نخ با تاب زیاد با زاویه ای معادل سی تا چهل و پنج درجه نسبت به محور عمودی]
hard drive
U
دستگاه دیسک سخت
[رایانه شناسی]
hard drink
U
مشروب قوی و پر الکل
hard time
U
روزگار سخت
hard-wearing
U
قویوبادوام
hard-hit
U
درگیرمشکلی
hard-drinking
U
معتادبهالکل
hard line
U
افراط آمیز
hard line
U
سختگیرانه
hard line
U
سرسختانه
hard line
U
یکدنده
hard line
U
انعطافناپذیر
hard line
U
خمشناپذیر
hard line
U
سخت
to run any one hard
U
کسیرا سخت دنبال کردن
to die hard
U
دیرجان کندن
to die hard
U
سخت مردن
to bear hard
U
زوراوردن
to bear hard
U
جفاکردن
hard-hitting
U
پرتکاپو
hard-hitting
U
سختکوش
hard porn
U
هرزهنگاریPornographyکهاعمالجنسیراواضح سریع و بصورت ناخوشایند نمایشمیدهد
hard left
U
اعضایتندرویحزبسیاسی
hard drink
U
نوشیدنیباالکلزیاد
hard hat
U
کلاهایمنی
hard-nosed
U
پشت همانداز
hard-nosed
U
ارغه
hard-nosed
U
زرنگ و واقعبین
hard-nosed
U
لجباز
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com