English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 98 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
A prophet is not without honour, save in his own c. <proverb> U یک پیامبر را همه جا ارج مى نهند جز در سرزمین و خانه خودش.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
prophet U پیامبر
prophet U نبی
the prophet U حضرت رسول حضرت محمد
the prophet U پپیغمبر
prophet U پیغمبر
prophet's tradition U حدیث نبوی
pseudo prophet U پیغمبر نما
family of the prophet U اهل بیت پیامبر
prophet's green U رنگ سبز نبی [این رنگ از ترکیب رنگ نیل یا همان رنگ آبی با رنگینه های زرد بدست آمده از گیاهان بوجود می آید و آنرا به رنگ اولین پرچم اسلام و یا گنبد حضرت خاتم الانبیا نسبت می دهند.]
descendants of the prophet U سادات
the prophet's nocturanal U heaven the to jorney معراج
pseudo prophet U پیغمبر دروغی
companions of the prophet U اصحاب پیامبر
helpers of the prophet in medina U انصار
honour U انجام تعهد
honour U قبول کردن
honour U ایفای تعهد کردن
honour U یاحوالهای را قبول کردن
honour U برات
honour U عزت دادن به
honour U احترام کردن به
debt of honour U وام شرافتی
the pinnacle of honour U اوج عزت
title of honour U لقب
debt of honour U بدهی که پرداخت ان به خوش حسابی بدهکار بستگی دارد
honour a contract U قرارداد را محترم شمردن
maid of honour U ندیمه ساقدوش یا ملازم عروس ندیمه در باری
point of honour U قضیه شرف
guard of honour U گارداحترام
title of honour U کنایه
pledge one's honour U قول شرف دادن
point of honour U موضوعی که شرف ادمی وابسته بان است
honour your contracts U اوفوا بالعقود
battle honour U نشان افتخار
to pledge one's honour U قول شرف دادن
lap of honour U دورافتخاردوندهیااتومبیلران
roll of honour U صورت اسامی کسانی که درجنگ فداکاری کرده اند
roll of honour U لیست افتخار
rolls of honour U صورت اسامی کسانی که درجنگ فداکاری کرده اند
rolls of honour U لیست افتخار
guest of honour U مهمانافتخاری
guard of honour U پاسدار تشریفاتی
word of honour U قول شرف
To pawn ones life ( honour) . U زندگی ( شرافت ) خود را درگروی کاری گذاشتن
all save one U همه به جز یکی
save that U الا اینکه
save that U جز اینکه
save for <prep.> U سوای
save for <prep.> U بجز این
Save this for me, please! U لطفا این را برای من نگه دار!
to save for something U پس انداز کردن [اندوختن ] برای چیزی
to save up for something U برای چیزی صرفه جویی کردن
save for <prep.> U غیراز این
save off U مساوی
save U رهایی بخشیدن نگاه داشتن
save U ذخیره کردن
save U ذخیره سازی داده یا برنامه روی رسانه ذخیره سازی جانبی
save U امکانی دربرنامه برای حفظ کردن کار جاری در فایل با نام دیگر
save U نجات دروازه
save U صرفه جویی کردن
save U نجات دادن پس انداز کردن
save U حفظ کردن
save U نگهداشتن
save U بجزاینکه
save U فقط بجز
save U اندوختن
save U نجارت دادن
save U پس انداز کردن
save U محل ذخیره سازی موقت درحافظه اصلی که برای ثباتها و داده کنترلی به کارمی رود
save all U چیزی که مانع زیان گردد پایه شمعدان
save all U قلک
save all U ادم خسیس
save all U تور
save all U توربندی بین ناو و اسکله
save one's breath <idiom> U به صرفت است که ساکت باشی
He did it to save his face. U برای حفظ آبرواینگار راکرد
To save . To economize. U صرفه جوئی کردن
to save ones face U ابروی خودراحفظ کردن صورت خودرابسیلی سرخ نگاه داشتن
propensity to save U گرایش به پس انداز
save one's face <idiom> U به روی خود نیاوردن
save money U به دقت خرج کردن
save money U پس انداز کردن
to save for retirement U برای بازنشستگی پس انداز کردن
save face <idiom> U خرید آبرو ،نگهداشتن آبرو
to save one's brath U دم نزدن
to save one's neck U از دار رهایی یافتن
save the day <idiom> U به پیروزی وموفقیت دست یافتن
kick save U نجات دروازه با پای دروازه بان
No one needed to know save herself / outside herself [American E] . U به غیر از او [زن] هیچکس نباید از آن چیز آگاه باشد.
marginal propensity to save U میل نهائی به پس انداز
save one's neck/skin <idiom> U نجات خوداز خطر ومشکل
to save bot cash U نقد فروختن
average propensity to save U y/s= APS
average propensity to save U میل متوسط به پس انداز نسبتی از درامد که به پس انداز اختصاص می یابد
to save [to disk/DVD etc.] U حفظ کردن [روی دستگاه دیسک سخت یا دی وی دی] [رایانه شناسی]
The stage was bare but for [save for] a couple of chairs. U صحنه نمایش به استثنای چند تا صندلی لخت بود.
To save ( provide ) for a rainy day . To prepare for an emergency . U فکرروز مبادا را کردن ( آینده نگه بودن )
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com