Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 146 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
A posse of police officers and soldiers
U
یک دسته از پاسبان و سرباز
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
police officers
U
مامور پلیس
police officers
U
افسر شهربانی
police officers
U
پاسبان
police officers
U
افسر پلیس
posse
U
امکان
posse
U
محتمل
posse
U
ممکن
in posse
U
بلقوه
posse
U
دسته افراد پلیس جماعت
posse
U
نیروی اجتماعی
posse
U
قدرت قانونی
posse
U
قدرت
posse comitatus
U
دسته افراد پلیس
posse comitatus
U
قدرت قانونی یک بخش یا یک استان
soldiers
U
فرد نظامی
soldiers
U
سرباز
soldiers
U
نظامی
soldiers
U
سپاهی سربازی کردن
soldiers
U
نظامی شدن
to rank the soldiers
U
پس از شاه
to rank the soldiers
U
اوست
soldiers' home
U
پادگان
to drill soldiers
U
سربازان رامشق دادن
soldiers' home
U
سربازخانه
The soldiers were diggeng trenches .
U
سربازها داشتند سنگ می کندند
to send soldiers into the streets
U
سربازان را به خیابانها فرستادن
The soldiers died from illness and hunger.
U
سربازان از گرسنگی و بیماری مردند.
cannon fodder
[soldiers pointlessly and unscrupulously sacrificed]
U
خوراک توپ
[سربازان بیهوده و بی وجدانه قربانی شده]
officers
U
صاحب منصب
officers
U
مامور متصدی
officers
U
افسر معین کردن فرماندهی کردن
officers
U
فرمان دادن
officers
U
امین صلح
officers
U
مامور کارمند اداری
officers
U
افسر
officers
U
مامور
officers
U
عضو هیات رئیسه
officers
U
متصدی ضابط عدلیه
officers call
U
شیپور افسر پیش
officers' quarters
U
بخشدفتری
commanding officers
U
افسر فرمانده
returning officers
U
سرپرست انتخابات برزن
senior officers
U
افسران ارشدیا بالارتبه
commissioned officers
U
افسر کادر
officers call
U
نشریه اطلاعاتی مخصوص افسران
petty officers
U
ناو استوار دوم
petty officers
U
معاون افسرنگهبان دریایی درجه دارنیروی دریایی
petty officers
U
مهناوی
probation officers
U
مامور نافر
probation officers
U
ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
commissioned officers
U
افسرشاغل
petty officers
U
درجه دار
commissioned officers
U
افسر
non-commissioned officers
U
درجه دار
warrant officers
U
افسر یار
warrant officers
U
ناوبانیار ستوانیار
warrant officers
U
افسریار
public relations officers
U
رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
law officers of the crown
U
وکیل عمومی دادیار
law officers of the crown
U
دادستان
The officers were brifed on (about) the detailes.
U
افسران درباره جزییات مطلع ( توجیه شدند )
police
U
شهربانی
He is known to the police .
U
هویتش نزد پلیس معلوم است
known to the police
U
دارای سابقه در شهربانی
police
U
پاسبان
police
U
پلیس
police
U
حفظ نظم وارامش
police
U
بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
police
U
مامورین شهربانی با پلیس اداره کردن
police
U
کردن
police
U
اداره شهربانی
police
U
شرطه
police raid
U
ورود ناگهانی پلیس
police raid
U
حمله ناگهانی پلیس
police stations
U
کلانتری
to report to the police
U
خود را به پلیس معرفی کردن
[بخاطر خلافی]
to register with the police
U
نشانی خود را در اداره پلیس ثبت کردن
[نقل منزل]
police stations
U
مرکز پلیس
police force
U
نیروی انتظامی
Metropolitan Police
U
نیرویپلیسلندن
police constable
U
پلیسباپائینتریندرجه
riot police
U
پلیسضدآشوب
The police stopped me.
U
پلیس جلویم را گرفت
police stations
U
ایستگاه پلیس
Please call the police.
لطفا پلیس را خبر کنید.
police station
U
ایستگاه پلیس
police district
U
ایستگاه پلیس
[در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
Police are out in force.
U
نیروی پلیس با قدرت بزرگی ظاهر است.
police dog
U
سگ پلیس
police dog
U
سگ نگهبان
frontier police
U
پلیس مرزبانی
police station
U
مرکز پلیس
police station
U
کلانتری
border police
U
پلیس مرزبانی
police state
U
اداره کشور بوسیله نیروی پلیس
police court
U
دادگاه خلاف
police court
U
محکمه خلاف
police headquarters
U
اداره کل شهربانی
police office
U
کلانتری
police office
U
پاسگاه پلیس
police power
U
نیروی انتظامی
police power
U
نیروی پلیس
police power
U
دادگاه پلیس
police magistrate
U
رئیس دادگاه لغزش
police court
U
کلانتری
police court
U
ضابطین شهربانی
police state
U
حکومت پلیسی
police states
U
اداره کشور بوسیله نیروی پلیس
police states
U
حکومت پلیسی
secret police
U
سازمان پلیس مخفی سازمان کاراگاهی
military police
U
دژبان
air police
U
دژبان نیروی هوایی
chief of police
U
رئیس شهربانی
police action
U
عملیات انتظامی محلی برای حفظ امنیت
police calls
U
استمداد پلیس
police reporter
U
خبرنگارنظامی
police reporter
U
مخبر پلیس
prefect of police
U
رئیس شهر بانی
police officer
U
پاسبان
police forces
U
دادگاه پلیس
police officer
U
افسر شهربانی
police officer
U
افسر پلیس
under police surveillance
U
تحت نظر پلیس
turn over to the police
U
تحویل پلیس دادن
police forces
U
نیروی پلیس
police licence
U
ضرورت شعری
the police headquaters
U
اداره کل شهربانی
police force
U
نیروی پلیس
police force
U
دادگاه پلیس
police forces
U
نیروی انتظامی
punitive police
U
نیروی شهربانی که بمحلی می فرستندو حقوق افرادبایدازاین محل داده شود
sergeant in the police
U
سرپاسبان
the police are on his track
U
مامورین شهربانی اورا دنبال می کنند
the police are on his track
U
شهربانی اوراتعقیب میکند
police officer
U
مامور پلیس
The thief surrender himself to the police.
U
سارق خود را تسلیم پلیس کرد
armed forces police
U
دژبان نیروهای مسلح
copper
[police officer]
U
پلیس
[اغلب تحقیر آمیز]
[اصطلاح عامیانه]
copper
[police officer]
U
پاسبان
[اغلب تحقیر آمیز]
[اصطلاح عامیانه]
to report somebody
[to the police]
for breach of the peace
U
از کسی به خاطر مزاحمت راه انداختن
[به پلیس]
شکایت کردن
division police petty officer
U
درجه دار دژبان قسمت درجه دار انتظامات قسمت
The details of the report were verified by the police.
U
جزییات گزارش توسط پلیس تصدیق وتأیید شد
The police held the crowd back.
U
پلیس جمعیت را عقب زد
The police officer took down the car number .
U
افسر پلیس نمره اتوموبیل را برداشت
Anyone found trespassing is liable to be reported to the police.
U
هر کسی که غیر مجاز وارد شود به پلیس گزارش داده می شود.
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com